Luchino Visconti

ID13184815
Movie NameLuchino Visconti
Release NameNAcinema Release
Year1999
Kindmovie
LanguagePersian
IMDB ID210160
Formatsrt
Download ZIP
1 00:00:03,798 --> 00:00:20,401 ترجمه اختصاصی کانال تلگرام ناسینما مترجم: عماد گلستانی 2 00:00:22,000 --> 00:00:28,074 3 00:00:32,798 --> 00:00:35,401 زندگی او بسیار نمایشی بود و سینمایش هم همینطور. 4 00:00:35,535 --> 00:00:37,370 ویتوریو گاسمن بازیگر 5 00:00:37,470 --> 00:00:39,071 تئاتر او ملودرام بود 6 00:00:39,205 --> 00:00:41,807 و به باور من، ملودرام عرصه‌ای بود 7 00:00:41,908 --> 00:00:48,347 که در آن ویسکونتی مهارت‌های بزرگ خود را به نمایش گذاشت: 8 00:00:48,481 --> 00:00:54,353 مشاهدات حریصانه، سلیقه، بازیابی و پیوند فرهنگ‌ها. 9 00:01:17,109 --> 00:01:18,945 <i>خنده‌دارش چیه؟</i> 10 00:01:40,766 --> 00:01:44,236 <i>نفرین‌شدگان</i> (۱۹۶۹) 11 00:01:48,774 --> 00:01:51,143 فولکر شرلیس خانه بودنبروک، لوبک 12 00:01:51,277 --> 00:01:54,113 او به اصطلاح، راوی انحطاط است، 13 00:01:54,246 --> 00:01:57,350 فروپاشی جامعه آلمان. 14 00:01:57,483 --> 00:02:02,355 او شاید این‌ها را بهتر توصیف کرده باشد 15 00:02:02,488 --> 00:02:04,724 از هر کارگردان آلمانی دیگری. 16 00:02:12,665 --> 00:02:15,568 لوکینو ویسکونتی: موسیقی، تئاتر، سینما 17 00:02:15,668 --> 00:02:18,704 دنیای اشرافیت و بورژوازی بزرگ اروپا 18 00:02:18,838 --> 00:02:20,973 و دنیای ماهیگیران سیسیلی. 19 00:02:21,073 --> 00:02:24,810 انتخاب‌های شجاعانه و نو بر صحنه و پرده سینما 20 00:02:24,910 --> 00:02:27,680 و انتخاب‌های شجاعانه در زندگی شخصی‌اش نیز. 21 00:02:53,205 --> 00:02:56,409 من این شانس را داشتم که شاهد باشم، اینجا، در مرکز رم 22 00:02:56,509 --> 00:02:58,744 کارلو لیتزانی کارگردان، مورخ سینمای ایتالیا 23 00:02:58,878 --> 00:03:03,215 نزدیک فواره تروی، جایی که مجله <i>سینما</i> قرار داشت 24 00:03:03,315 --> 00:03:05,885 شاهد یکی از انتخاب‌های سرنوشت‌ساز ویسکونتی بودم 25 00:03:05,985 --> 00:03:10,222 نه فقط برای خودش بلکه برای کل سینمای ایتالیا. 26 00:03:10,356 --> 00:03:13,359 نحوه نزدیک شدن او به <i>سینما...</i> 27 00:03:13,492 --> 00:03:16,962 <i>سینما</i> مجله‌ای بود که توسط پسر «دوچه»، ویتوریو، اداره می‌شد. 28 00:03:17,063 --> 00:03:21,233 رژیم فاشیست خواستار نوسازی سینمای ایتالیا بود. 29 00:03:21,367 --> 00:03:24,003 با زبان خودش، فیلمسازان را ترغیب می‌کرد 30 00:03:24,103 --> 00:03:27,606 تا سینمایی جدید و نزدیک‌تر به احساسات و محیط‌های مردمی خلق کنند. 31 00:03:27,707 --> 00:03:32,278 کارکنان مجله موفق شدند ایده‌های رادیکال‌تر را مخفیانه وارد کنند 32 00:03:32,411 --> 00:03:36,782 از سوی کسانی که مشتاق کنار گذاشتن ابهام فاشیسم بودند 33 00:03:36,916 --> 00:03:40,720 رژیمی که در داخل، اصلاحات اجتماعی و پوپولیستی را ترویج می‌کرد 34 00:03:40,853 --> 00:03:42,254 اسپانیا 35 00:03:42,354 --> 00:03:44,423 اما در خارج متجاوز به مردم فقیر بود. 36 00:03:44,557 --> 00:03:49,095 ویسکونتی با فروتنی و تواضع به این گروه نزدیک شد. 37 00:03:49,195 --> 00:03:51,197 تنها اعتبار او این بود که در پاریس مکرراً با رنوار دیدار می‌کرد. 38 00:03:51,330 --> 00:03:56,802 سال ۱۹۳۹ بود و او عمیقاً تحت تأثیر مرگ مادرش قرار داشت. 39 00:03:57,903 --> 00:03:59,772 اینجا پیاتزا دلا پیلوتا است 40 00:03:59,872 --> 00:04:02,875 و ورودی دفتر تحریریه <i>سینما</i> 41 00:04:03,008 --> 00:04:05,478 در سال‌های ۱۹۴۰، ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ 42 00:04:05,611 --> 00:04:10,583 که برادران پوچینی، د سانتیس، پوریفیکاتو، آلیکاتا، 43 00:04:10,716 --> 00:04:14,553 روسلینی، ویسکونتی، آنتونیونی و خود من به اینجا رفت و آمد داشتیم. 44 00:04:14,687 --> 00:04:18,424 دفاتر در طبقه همکف بودند. 45 00:04:18,557 --> 00:04:22,495 در اتاق اول سردبیر می‌نشست، ویتوریو موسولینی، 46 00:04:22,595 --> 00:04:24,563 که تهیه‌کننده هم بود. 47 00:04:24,663 --> 00:04:27,967 اینجا بود که ایده <i>یک خلبان برمی‌گردد</i> اثر روسلینی شکل گرفت. 48 00:04:28,067 --> 00:04:32,171 اینها اتاق‌های هیئت تحریریه بود که ما مقالاتمان را می‌نوشتیم 49 00:04:32,271 --> 00:04:34,440 علیه سینمای سازشکار 50 00:04:34,573 --> 00:04:38,077 و جایی بود که رویاهایی شکل می‌گرفت که بعدها تبدیل شدند به 51 00:04:38,210 --> 00:04:42,915 خوراک ادبی بخشی از جنبش نئورئالیسم. 52 00:04:43,048 --> 00:04:48,888 مجموعه انتخاب‌هایی که ما را به فرهنگ اروپایی و آمریکایی پیوند می‌داد. 53 00:04:48,988 --> 00:04:53,325 رویای ویسکونتی از یک سو، آثار ورگا بود، 54 00:04:53,425 --> 00:04:55,895 اقتباس از <i>ای مالاوولیا، یلی ایل پاستوره</i> 55 00:04:55,995 --> 00:04:57,596 و <i>لامانته دی گرامینیا</i> 56 00:04:57,730 --> 00:05:02,067 و از سوی دیگر، به عنوان مثال، <i>اندوه نخستین</i> اثر توماس مان، 57 00:05:02,201 --> 00:05:04,170 نویسنده <i>بودنبروک‌ها</i>، 58 00:05:04,270 --> 00:05:07,873 نویسنده‌ای که واقعیت‌های دوری را تداعی می‌کرد 59 00:05:08,007 --> 00:05:12,812 که ویسکونتی ۳۰ سال بعد در <i>مرگ در ونیز</i> به آن پرداخت. 60 00:05:12,912 --> 00:05:14,914 اما ویسکونتی که بود؟ 61 00:05:15,047 --> 00:05:18,517 توداری و تواضع او در آن سال‌ها مثال‌زدنی بود. 62 00:05:18,651 --> 00:05:22,922 بله، یک اشراف‌زاده بود، اما ما حتی نمی‌توانستیم آن محیط افسانه‌ای را تصور کنیم 63 00:05:23,055 --> 00:05:26,025 که در آن بزرگ شده و به بلوغ رسیده بود. 64 00:05:28,427 --> 00:05:32,064 پدر لوکینو، جوزپه ویسکونتی دی مودرونه 65 00:05:32,198 --> 00:05:35,067 وارث خانواده‌ای بود که برای قرن‌ها 66 00:05:35,201 --> 00:05:38,103 نقشی پیشرو در تاریخ میلان ایفا کرده بود 67 00:05:38,237 --> 00:05:40,239 و استان‌های اطراف آن. 68 00:05:40,372 --> 00:05:42,241 در ابتدای این قرن 69 00:05:42,374 --> 00:05:46,512 جوزپه ویسکونتی یک قلعه قرن سیزدهمی را بازسازی کرد 70 00:05:46,645 --> 00:05:48,514 در گراتزانو نزدیک پیاچنزا 71 00:05:48,647 --> 00:05:54,153 و شروع به ساختن یک روستای قرون وسطایی کرد. 72 00:06:03,629 --> 00:06:07,600 او خود خانه‌ها و مغازه‌ها را طراحی کرد یا سفارش طراحی داد، 73 00:06:07,733 --> 00:06:14,573 کشاورزی و صنایع دستی را افزایش داد و یک مدرسه فنی و حرفه‌ای باز کرد. 74 00:06:15,808 --> 00:06:18,344 در این محیط منحصر به فرد بود 75 00:06:18,477 --> 00:06:22,348 که لوکینو ویسکونتی، متولد ۱۹۰۶، چهارمین فرزند از هفت فرزند 76 00:06:22,481 --> 00:06:25,251 تعطیلات خود را سپری می‌کرد. 77 00:06:25,351 --> 00:06:27,253 و اینجا، در گراتزانو، 78 00:06:27,353 --> 00:06:31,023 لوکینو اولین الهامات تئاتر خانوادگی را تجربه کرد 79 00:06:31,156 --> 00:06:35,094 که در آن دوستان و بستگان به طور دوره‌ای اجرا می‌کردند. 80 00:06:38,163 --> 00:06:41,834 الهاماتی که او در دیگر خانه تابستانی نیز می‌یافت، 81 00:06:41,967 --> 00:06:46,839 ویلا اربا در کنار دریاچه کومو در چرنوبیو، که از مادرش به ارث رسیده بود، 82 00:06:46,972 --> 00:06:51,443 دختر کارلو اربا، صاحب یک شرکت بزرگ داروسازی. 83 00:06:52,544 --> 00:06:54,747 اینجا هم، کنسرت‌ها و نمایش‌ها 84 00:06:54,880 --> 00:06:58,317 رویدادهایی تعیین‌کننده برای آموزش موسیقی او بودند 85 00:06:58,450 --> 00:07:02,087 که قرار بود بر مسیر هنری آینده ویسکونتی تأثیر بگذارد، 86 00:07:02,187 --> 00:07:04,757 مرد سینما و تئاتر. 87 00:07:06,692 --> 00:07:09,929 با این حال، اینجا بود که الگوی اولیه خانواده 88 00:07:10,029 --> 00:07:15,534 و شخصیت کلیدی مادر عمیقاً در وجود لوکینو ریشه دواند. 89 00:07:18,570 --> 00:07:21,874 در میلان، چند صد متر دورتر از لا اسکالا 90 00:07:22,007 --> 00:07:27,313 پالاتزو ویسکونتی قرار دارد، مرکز مطالعات و زندگی اجتماعی در زمستان 91 00:07:27,446 --> 00:07:31,250 جایی که کانون توجهات، شخصیتی افسانه‌ای در دنیای موسیقی بود، 92 00:07:31,350 --> 00:07:34,520 استاد آرتورو توسکانینی. 93 00:07:38,991 --> 00:07:43,329 پس از تحصیلات نامنظم، فرارها و سفرهایی در جستجوی خود، 94 00:07:43,429 --> 00:07:47,232 ویسکونتی به اسب‌دوانی روی آورد، و بسیار هم موفق بود. 95 00:07:47,366 --> 00:07:49,935 این برای او یک سرگرمی یا بازی نبود 96 00:07:50,035 --> 00:07:55,240 مانند بسیاری از اشراف‌زادگان جوان، بلکه یک حرفه بود. 97 00:07:55,374 --> 00:07:58,911 لوکینو، در اوایل بیست سالگی‌اش، یک نوآور بود. 98 00:07:59,044 --> 00:08:01,880 او اصطبل‌هایی به سبک انگلیسی ساخت 99 00:08:02,014 --> 00:08:05,584 که بعدها به ویلاهای کوچک تبدیل شدند 100 00:08:05,718 --> 00:08:09,054 و هنوز هم امروز در نزدیکی میدان اسب‌دوانی سن سیرو قابل مشاهده‌اند. 101 00:08:09,154 --> 00:08:12,891 او اسبی به نام سانزیو را پرورش داد که هیچ‌کس حاضر به شرط‌بندی روی آن نبود 102 00:08:12,992 --> 00:08:14,994 و از او یک قهرمان ساخت. 103 00:08:16,328 --> 00:08:19,832 اما او «پوپه»، اولین عشق بزرگش را از دست داد، 104 00:08:19,965 --> 00:08:22,935 زیرا پدرش، شاهزاده ویندیش-گرتس 105 00:08:23,035 --> 00:08:27,873 حرفه و زندگی غیرمتعارف او را ناشایست می‌دانست. 106 00:08:29,675 --> 00:08:32,478 بینال ونیز 107 00:08:32,611 --> 00:08:37,916 اولین تماس او با سینمای بزرگ به طور اتفاقی در سال ۱۹۳۴ بود. 108 00:08:38,050 --> 00:08:41,286 کارگردان مجارستانی، ماخاتی، که در ونیز غوغا به پا کرد 109 00:08:41,387 --> 00:08:43,989 با برهنگی هدی لامار در فیلم <i>خلسه</i>، 110 00:08:44,123 --> 00:08:47,993 از معدود کسانی بود که فیلم‌های آماتوری ساخته شده توسط ویسکونتی را دید 111 00:08:48,127 --> 00:08:51,830 با بازی نیکی آریوابنه، همسر آینده برادرش ادواردو. 112 00:08:51,964 --> 00:08:54,867 ماخاتی استعداد لوکینو را کشف کرد، او را در وین پذیرفت 113 00:08:55,000 --> 00:08:58,070 و او را با یک تهیه‌کننده انگلیسی در لندن آشنا کرد 114 00:08:58,203 --> 00:09:01,807 اما نتیجه‌ای در بر نداشت. 115 00:09:01,907 --> 00:09:06,211 ملاقات با کوکو شانل در پاریس ثمربخش‌تر بود. 116 00:09:06,311 --> 00:09:08,647 کوکو شانل، که عاشق او بود 117 00:09:08,747 --> 00:09:12,451 او را به هنرمندان و روشنفکران مشهوری معرفی کرد 118 00:09:12,551 --> 00:09:17,756 مانند ژان کوکتو و ژان رنوار، که بعدها استاد او شد. 119 00:09:17,890 --> 00:09:19,291 ژان ماره بازیگر 120 00:09:19,391 --> 00:09:22,361 ویسکونتی حتماً به شدت تحت تأثیر کوکو شانل بوده است 121 00:09:22,494 --> 00:09:25,431 چون مثل او، 122 00:09:25,564 --> 00:09:32,037 او هم زمان زیادی را با نقاشانی چون دالی، پیکاسو، 123 00:09:32,171 --> 00:09:35,441 براک و ماتیس می‌گذراند 124 00:09:35,574 --> 00:09:39,044 و همچنین با بسیاری از نویسندگان و شاعران. 125 00:09:39,144 --> 00:09:44,516 اما او هرگز به من نگفت، هرگز، 126 00:09:44,650 --> 00:09:47,786 که در آن زمان می‌خواست وارد سینما شود، 127 00:09:47,920 --> 00:09:52,724 حتی با اینکه دستیار ژان رنوار بود. 128 00:09:52,825 --> 00:09:57,029 اما من هرگز فکر نمی‌کردم جوانی مثل او کار کند. 129 00:09:59,264 --> 00:10:02,434 سر صحنه، لوکینو وظیفه مشخصی نداشت. 130 00:10:02,568 --> 00:10:05,637 کمی طراحی صحنه انجام می‌داد و دستیار طراح لباس بود. 131 00:10:05,771 --> 00:10:09,708 اما سرنوشت او رقم خورده بود، زیرا در گروه رنوار 132 00:10:09,842 --> 00:10:13,545 او شور و اشتیاق چپ‌ها و جبهه مردمی را تجربه کرد. 133 00:10:13,679 --> 00:10:17,282 بعدها، وقتی با رنوار به رم آمد، 134 00:10:17,382 --> 00:10:21,787 که در حال ساخت اقتباسی سینمایی از تراژدی <i>توسکا</i> اثر ساردو بود، 135 00:10:21,920 --> 00:10:26,525 آن اشراف‌زاده جوان آماده ملاقات با گروه <i>سینما</i> بود. 136 00:10:26,625 --> 00:10:31,597 اما اقامت رنوار در رم در سال ۱۹۴۰ قطع شد 137 00:10:31,730 --> 00:10:36,435 زمانی که ایتالیا در کنار آلمان نازی وارد جنگ شد. 138 00:10:39,838 --> 00:10:44,343 با تجربه <i>توسکا</i>، لوکینو آماده گام بزرگ بود. 139 00:10:44,476 --> 00:10:47,946 در ویلای خود در رم، که امروز دیگر به خانواده‌اش تعلق ندارد 140 00:10:48,080 --> 00:10:51,683 و سپس در فرارا در کنار رودخانه پو، او <i>وسوسه</i> را نوشت 141 00:10:51,783 --> 00:10:56,555 داستان زنی اغواگر از طبقه پایین که یک ولگرد جوان را درگیر می‌کند 142 00:10:56,688 --> 00:11:01,193 در یک قتل برای به دست آوردن پول بیمه. 143 00:11:01,326 --> 00:11:04,329 <i>وسوسه</i> مانیفست چیزی است که بعداً مشخص می‌شود 144 00:11:04,429 --> 00:11:06,732 نقطه قوت پنهان نئورئالیسم است. 145 00:11:06,832 --> 00:11:11,003 پیوند فرهنگ عمیق هنر قرن بیستم 146 00:11:11,103 --> 00:11:14,173 ادبیات و سینما، و نه فقط ایتالیایی 147 00:11:14,273 --> 00:11:17,910 و اراده اعلام شده برای کشف با سرخوردگی و خشونت 148 00:11:18,043 --> 00:11:21,713 تصاویری که کشوری ارائه می‌داد که سینما آن را نادیده گرفته بود. 149 00:11:21,847 --> 00:11:24,583 عملیاتی که <i>وسوسه</i> منادی آن است 150 00:11:24,716 --> 00:11:27,286 بهانه‌ای برای انتقادات تند خواهد بود. 151 00:11:27,386 --> 00:11:30,522 یکی از خالقان آن، موضوع را به وضوح بیان می‌کند. 152 00:11:30,622 --> 00:11:33,425 قبل از عزیمت به آمریکا، رنوار به او داده بود 153 00:11:33,559 --> 00:11:35,561 جوزپه د سانتیس کارگردان 154 00:11:35,694 --> 00:11:41,166 این اقتباس از کتاب کین، <i>پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند</i> را. 155 00:11:41,266 --> 00:11:47,606 ما سعی کردیم این داستان نوعاً آمریکایی را 156 00:11:47,706 --> 00:11:49,608 در یک واقعیت ایتالیایی قرار دهیم 157 00:11:49,708 --> 00:11:52,110 و ما واقعیتی را انتخاب کردیم که برای همه آشنا بود 158 00:11:52,244 --> 00:11:56,481 واقعیت فرارا و اطرافش، حومه نزدیک فرارا 159 00:11:56,615 --> 00:11:59,117 با بزرگراه‌های بزرگ و رستوران‌های کوچکش 160 00:11:59,251 --> 00:12:04,890 چون از نظر ما به نوعی شباهت داشت، یا حداقل 161 00:12:04,990 --> 00:12:10,362 به اسطوره فرهنگ آمریکایی نزدیک‌تر بود 162 00:12:10,462 --> 00:12:15,601 آنطور که ما در آن سال‌ها تصور و تجربه می‌کردیم. 163 00:12:33,151 --> 00:12:35,454 <i>می‌تونم یه چیزی بخورم؟</i> 164 00:12:41,360 --> 00:12:44,529 <i>پرسیدم می‌تونم یه چیزی بخورم.</i> 165 00:12:46,765 --> 00:12:49,835 <i>- پولش رو می‌دم. - باشه، ولی تو اون یکی اتاق بخور.</i> 166 00:12:49,968 --> 00:12:53,071 <i>همینجا منتظر باش تا برات بیارم.</i> 167 00:12:54,773 --> 00:12:56,375 <i>خوبه.</i> 168 00:12:56,475 --> 00:12:59,044 <i>با اون مرد چاق اون بیرون نسبتی داری؟</i> 169 00:12:59,144 --> 00:13:00,812 <i>شوهرمه.</i> 170 00:13:00,912 --> 00:13:04,449 <i>خوش به حالش که زنی مثل تو داره.</i> 171 00:13:04,549 --> 00:13:08,153 وقتی <i>وسوسه</i> رو شروع کردم، اولین فیلم سینمایی من بود. 172 00:13:08,287 --> 00:13:13,825 آنا را برای نقش اصلی انتخاب کردم، و در آن زمان کار آسانی نبود 173 00:13:13,959 --> 00:13:17,195 چون تهیه‌کننده‌ها به آنا به عنوان یک بازیگر درام اعتقادی نداشتند 174 00:13:17,329 --> 00:13:19,197 فکر می‌کردند او یک بازیگر کمدی است. 175 00:13:19,331 --> 00:13:22,634 او نقش دوست‌داشتنی را در <i>ترزا ونردی</i> اثر د سیکا بازی کرده بود. 176 00:13:22,768 --> 00:13:25,804 اما من معتقد بودم که او می‌تواند یک بازیگر درام باشد 177 00:13:25,904 --> 00:13:28,874 و بنابراین برای شروع فیلم با من به فرارا آمد. 178 00:13:29,007 --> 00:13:32,110 متأسفانه، او پسرش لوکا را باردار بود 179 00:13:32,244 --> 00:13:34,246 و من را فریب داده بود، 180 00:13:34,346 --> 00:13:37,849 به من گفته بود فقط دو ماهه باردار است، در حالی که پنج ماهه بود. 181 00:13:37,949 --> 00:13:42,287 بنابراین با کلارا کالامای تماس گرفتم و او نقش را بازی کرد. 182 00:14:24,062 --> 00:14:27,733 بسیاری از صحنه‌های داخلی <i>وسوسه</i> در مکان‌های واقعی فیلمبرداری شد 183 00:14:27,833 --> 00:14:31,803 اما بسیاری از آنها در تئاتر شهرداری فرارا ساخته شد 184 00:14:31,903 --> 00:14:34,206 جایی که اکنون با ماسیمو جیروتی هستیم. 185 00:14:34,306 --> 00:14:38,510 اما ماسیمو، قبل از صحبت درباره فیلمبرداری، یک سؤال 186 00:14:38,643 --> 00:14:43,281 وقتی برای اولین بار فیلمنامه رو خوندی. 187 00:14:43,382 --> 00:14:47,252 واکنش تو به عنوان یک بازیگر ایتالیایی فراتر از یک بازیگر صرف چی بود؟ 188 00:14:47,352 --> 00:14:50,155 اون روزها جنگ بود، فضایی از پیروزی‌گرایی حاکم بود. 189 00:14:50,288 --> 00:14:52,290 فیلم‌های تبلیغاتی می‌ساختند، 190 00:14:52,391 --> 00:14:55,727 ...از قهرمانی، نبردها و مرگ حرف می‌زدند، 191 00:14:55,827 --> 00:14:59,164 در حالی که اخبار جنایات نادیده گرفته می‌شد، حتی توسط مطبوعات. 192 00:14:59,264 --> 00:15:04,169 واکنش شما وقتی فیلمنامه <i>وسوسه</i> رو خوندید چی بود؟ 193 00:15:04,269 --> 00:15:07,973 فهمیدم که این یک فیلم جریان اصلی نیست. 194 00:15:08,073 --> 00:15:09,474 ماسیمو جیروتی بازیگر 195 00:15:09,608 --> 00:15:13,412 اما چیزی که بیش از همه من رو تحت تأثیر قرار داد این شخصیت بود 196 00:15:13,512 --> 00:15:16,615 که برای من خیلی واقعی و خشن بود. 197 00:15:16,715 --> 00:15:19,384 تا آن زمان، من هفت یا هشت فیلم بازی کرده بودم، 198 00:15:19,518 --> 00:15:22,287 بیشتر فیلم‌های ماجراجویی یا کمدی. 199 00:15:23,054 --> 00:15:25,290 رابطه‌ات با لوکینو ویسکونتی چطور بود؟ 200 00:15:25,390 --> 00:15:28,994 او توضیح نمی‌داد که می‌خواهد چه کار کند. 201 00:15:29,127 --> 00:15:33,999 او اغلب سعی می‌کرد با تقلید مسخره‌آمیز از کارت، تو رو قانع کنه. 202 00:15:34,132 --> 00:15:38,370 این کار برای من، با توجه به طبیعتم، اوضاع رو بدتر می‌کرد. 203 00:15:38,470 --> 00:15:42,174 او سر به سرت می‌گذاشت و می‌گفت: «این کارو نکن.» 204 00:15:42,274 --> 00:15:45,043 او سر به سرم می‌گذاشت. 205 00:15:50,382 --> 00:15:55,353 من خاطرات مهم زیادی از <i>وسوسه</i> دارم. 206 00:15:55,487 --> 00:15:59,191 نه همه‌شان شاد، چون کار بسیار دشواری بود 207 00:15:59,324 --> 00:16:02,828 و چون شاید توانایی‌های من مناسب نبود 208 00:16:02,961 --> 00:16:06,832 برای اهمیت و ماهیت دراماتیک این نقش. 209 00:16:06,965 --> 00:16:12,204 بارها و بارها گفته‌ام، برای من خیلی سخت بود. 210 00:16:12,304 --> 00:16:18,076 اما به عنوان یک تصویر، بسیار زنده، 211 00:16:18,210 --> 00:16:20,712 با علاقه و شیرینی در حافظه من باقی مانده، 212 00:16:20,846 --> 00:16:25,116 به خصوص منظره و سواحل. 213 00:16:25,250 --> 00:16:30,222 این تصویری است که بدون تغییر باقی مانده. 214 00:16:30,355 --> 00:16:31,756 بسیار شیرین... 215 00:16:31,890 --> 00:16:36,661 و من هنوز می‌توانم چهره‌های جینو و جووانا را ببینم. 216 00:16:36,795 --> 00:16:42,200 تقریباً می‌توانم آنها را ببینم، و نمی‌توانم جلوی احساسی را که... اینجا... دارم بگیرم. 217 00:16:44,236 --> 00:16:49,174 در سال ۱۹۴۴ در رم، که «شهر بی‌دفاع» اعلام شده بود 218 00:16:49,274 --> 00:16:51,643 و بعدها عنوان فیلم روسلینی شد، 219 00:16:51,743 --> 00:16:54,212 ویسکونتی به مقاومت پیوست. 220 00:16:54,312 --> 00:16:59,551 او زندانیان فراری و متفقین را در ویلای خود پنهان کرد و خطر اعدام را به جان خرید. 221 00:16:59,684 --> 00:17:02,187 به محض اینکه خط مقدم به سمت شمال حرکت کرد، 222 00:17:02,320 --> 00:17:05,590 لوکینو درگیر مستندی به نام <i>روزهای افتخار</i> شد، 223 00:17:05,724 --> 00:17:09,828 و سپس تمام انرژی خود را صرف تولیدات تئاتری کرد. 224 00:17:10,729 --> 00:17:14,866 اولین نمایشنامه او، <i>طوفان درون</i> اثر ژان کوکتو، 225 00:17:15,000 --> 00:17:17,469 هم یک موفقیت بزرگ بود و هم یک رسوایی. 226 00:17:17,602 --> 00:17:22,107 لوکینو ویسکونتی این شجاعت را داشت که به تماشاگران رومی تحمیل کند 227 00:17:22,240 --> 00:17:24,242 لوئیجی فیلیپو دِ آمیکو کارگردان 228 00:17:24,342 --> 00:17:29,414 یک نمایشنامه را به عنوان یک رویداد فرهنگی و نه یک رویداد اجتماعی. 229 00:17:29,514 --> 00:17:33,318 او با مشکلات عظیمی روبرو شد، اما موفق شد اراده خود را تحمیل کند. 230 00:17:33,451 --> 00:17:37,422 تماشاگران پس از بالا رفتن پرده وارد سالن نمی‌شدند 231 00:17:37,556 --> 00:17:40,492 و فقط یک آنتراکت وجود داشت. 232 00:17:40,592 --> 00:17:45,864 او در نبرد خود پیروز شد و <i>طوفان درون</i> موفقیت عظیمی کسب کرد 233 00:17:45,997 --> 00:17:48,567 و تعداد اجراها به ۵۰ رسید، 234 00:17:48,667 --> 00:17:51,369 که برای آن روزها کاملاً خارق‌العاده بود. 235 00:17:51,469 --> 00:17:53,872 جنجال بیشتر و موفقیت حتی بزرگ‌تری 236 00:17:54,005 --> 00:17:56,808 زمانی به پا شد که ویسکونتی <i>آدامو</i> اثر آشار را روی صحنه برد، 237 00:17:56,908 --> 00:17:58,710 که به موضوع همجنس‌گرایی می‌پردازد. 238 00:17:58,843 --> 00:18:03,214 <i>آدامو</i> یک نبرد بود، یک نبرد باشکوه هم بود، 239 00:18:03,315 --> 00:18:07,586 چون با پیروزی به پایان رسید و نمایشنامه بسیار زیبایی بود. 240 00:18:07,719 --> 00:18:11,389 اما مهم‌تر از همه، پس از آن اعتراضات روی داد 241 00:18:11,523 --> 00:18:14,793 با ماهیت آشکارا سیاسی و اخلاق‌گرایانه 242 00:18:14,926 --> 00:18:18,530 که شور و شوق حامیان را برانگیخت. 243 00:18:18,630 --> 00:18:22,200 باید گفت که حتی در میان چپ‌گرایان، 244 00:18:22,334 --> 00:18:25,437 مردمی که او دوستشان داشت و روی پرده به تصویر می‌کشید، 245 00:18:25,570 --> 00:18:29,107 تعصب و سازشکاری بسیار قوی بود. 246 00:18:29,240 --> 00:18:35,246 یادم می‌آید در ژوئن ۱۹۴۶ و همه‌پرسی سلطنت/جمهوری. 247 00:18:35,347 --> 00:18:38,917 من آنجا ایستاده بودم، زیر سکو 248 00:18:39,050 --> 00:18:43,054 همراه با لوکینو ویسکونتی و پپه د سانتیس. 249 00:18:44,589 --> 00:18:46,958 میدان برای راهپیمایی شلوغ بود. 250 00:18:47,092 --> 00:18:50,929 تولیاتی، ننی و پاری از روی سکو سخنرانی کردند. 251 00:18:51,029 --> 00:18:54,666 در یک لحظه، ننی، رهبر بزرگ سوسیالیست، 252 00:18:54,799 --> 00:18:59,404 که بسیار سخنور بود و همیشه جمعیت را تحت تأثیر قرار می‌داد، 253 00:18:59,504 --> 00:19:06,678 به عنوان بزرگترین توهین به اومبرتوی ساووی، پادشاه آینده ایتالیا، 254 00:19:06,811 --> 00:19:11,583 این دشنام را فریاد زد: «آیا به یک شاهزاده همجنس‌گرا رأی می‌دهید؟» 255 00:19:11,716 --> 00:19:13,718 این عبارت، که برای تأثیرگذاری گفته شد، 256 00:19:13,852 --> 00:19:16,988 غرش تهدیدآمیز خشم را از سوی جمعیت برانگیخت. 257 00:19:17,122 --> 00:19:20,492 نگاهی سریع به لوکینو انداختم. 258 00:19:20,592 --> 00:19:22,894 او مغرور و بی‌تفاوت بود، 259 00:19:22,994 --> 00:19:27,866 اما می‌توانم دردی را که باید حس کرده باشد، تصور کنم 260 00:19:27,999 --> 00:19:32,103 از احساس انزوا و تفاوت در میان کسانی که دوستشان داشت و به آنها احترام می‌گذاشت. 261 00:19:32,237 --> 00:19:35,407 واکنش‌های تماشاگران میلانی به <i>جاده تنباکو</i> 262 00:19:35,507 --> 00:19:38,243 کاملاً متفاوت اما به همان اندازه شدید بود. 263 00:19:38,343 --> 00:19:42,947 <i>جاده تنباکو</i> تماشاگران ثروتمند میلانی را شوکه کرد 264 00:19:43,081 --> 00:19:45,950 چون ما گروهی بودیم که بسیار مورد علاقه بودیم 265 00:19:46,084 --> 00:19:49,054 از سوی بورژوازی میلان. 266 00:19:49,154 --> 00:19:53,491 لائورا آدانی از هر کاری کمی انجام می‌داد، اما آن هم خوب بود. 267 00:19:53,591 --> 00:19:55,960 من یک جوان خوب بودم 268 00:19:56,094 --> 00:19:59,664 با راکت در دستم یا با لباس گلف. 269 00:19:59,798 --> 00:20:02,734 همه ما جذاب، خوب و محبوب بودیم، 270 00:20:02,834 --> 00:20:06,771 در حالی که در نمایشنامه، ما آدم‌های بی‌فرهنگی بودیم که شلغم می‌خوردیم. 271 00:20:06,871 --> 00:20:10,875 نوه، با بازی من، مادربزرگش را با ماشینش له می‌کند 272 00:20:11,009 --> 00:20:12,744 و عین خیالش هم نیست! 273 00:20:12,877 --> 00:20:16,114 بنابراین یادم می‌آید وقتی مادربزرگ کشته شد 274 00:20:16,247 --> 00:20:22,120 یک نفر از تماشاگران فریاد زد: «نه، مادربزرگ نه!» 275 00:20:22,253 --> 00:20:27,592 اینجا، لوکینو می‌خواست همه چیز طبق نمایشنامه کالدول پیش برود. 276 00:20:28,526 --> 00:20:30,528 یادم می‌آید که در آن زمان 277 00:20:30,628 --> 00:20:35,867 جنجال‌های زیادی در مورد نحوه تفسیر من از <i>فیگارو</i> وجود داشت. 278 00:20:36,000 --> 00:20:41,773 به خصوص در فینال، وقتی «کارمانیولا» خارج از صحنه خوانده می‌شد 279 00:20:41,873 --> 00:20:44,709 و سپس آن بالماسکه معروف. 280 00:20:44,843 --> 00:20:47,912 وقتی ماسک‌ها برداشته می‌شد، اسکلت بودند. 281 00:20:48,046 --> 00:20:52,684 این منادی انقلاب فرانسه و دوره وحشت بود. 282 00:20:52,784 --> 00:20:55,720 به شدت مورد انتقاد قرار گرفت، بیشتر به ناحق. 283 00:20:55,854 --> 00:20:59,224 اما من پس از آن شاهد انتقادات ناعادلانه بسیاری بودم 284 00:20:59,357 --> 00:21:01,593 و دیگر کسی چیزی نمی‌گفت. 285 00:21:04,929 --> 00:21:06,731 پس از دیگر موفقیت‌های صحنه‌ای 286 00:21:06,831 --> 00:21:09,267 مانند <i>جنایت و مکافات</i> و <i>باغ وحش شیشه‌ای</i>، 287 00:21:09,400 --> 00:21:12,003 فرصت فیلمبرداری یک مستند در سیسیل 288 00:21:12,103 --> 00:21:16,407 برای حزب کمونیست، در آستانه انتخابات ۱۹۴۸ 289 00:21:16,508 --> 00:21:19,844 به تدریج به پروژه‌ای برای یک سه‌گانه تبدیل شد 290 00:21:19,944 --> 00:21:24,449 درباره کارگران مزرعه، ماهیگیران و معدنچیان گوگرد. 291 00:21:24,549 --> 00:21:29,988 ویسکونتی تنها با تأمین بودجه توسط خودش توانست فیلمبرداری کند 292 00:21:31,823 --> 00:21:34,192 اولین اپیزود را بر اساس <i>ای مالاوولیا</i> اثر ورگا. 293 00:21:34,325 --> 00:21:37,762 رمانی که او رویایش را در سر داشت، حتی قبل از <i>وسوسه</i>، 294 00:21:37,862 --> 00:21:41,332 فیلم داستان شورش ماهیگیران فقیر را روایت می‌کند 295 00:21:41,432 --> 00:21:45,470 علیه عمده‌فروشان و شکست «نتونی» و خانواده‌اش. 296 00:21:53,678 --> 00:21:56,481 چند فریم از این شاهکار کافی است 297 00:21:56,614 --> 00:22:00,919 تا بفهمیم چگونه در آثار ویسکونتی، یک شور و اشتیاق قوی می‌تواند دگرگون شود 298 00:22:01,052 --> 00:22:04,022 در یک سبک روایی و فرمی جدید و پرانرژی. 299 00:22:33,585 --> 00:22:36,254 پیامدهای شکست بر خانواده 300 00:22:36,354 --> 00:22:38,790 و خطر فروپاشی آن 301 00:22:38,923 --> 00:22:43,094 ساختار دیگر فیلم‌های ویسکونتی را پیش‌بینی می‌کند. 302 00:22:51,102 --> 00:22:54,839 اما بسیاری خشم عصیانگرانه «نتونی» را دیدند 303 00:22:54,973 --> 00:22:58,943 که پس از شکست، دوباره به یک ماهیگیر ساده تبدیل می‌شود 304 00:22:59,077 --> 00:23:03,014 خشمی که منشأ شورش‌های جدید بود. 305 00:23:10,788 --> 00:23:13,591 یک فیلم واقعاً افسانه‌ای. 306 00:23:13,725 --> 00:23:15,326 فرانچسکو رزی، کارگردان 307 00:23:15,426 --> 00:23:18,796 ما هیچ وسیله‌ای نداشتیم، گروه‌ها کوچک بودند 308 00:23:18,930 --> 00:23:21,799 و هر کدام از ما سه، چهار یا پنج کار انجام می‌دادیم 309 00:23:21,933 --> 00:23:25,637 که امروز به پنج یا شش نفر نیاز دارد. 310 00:23:25,770 --> 00:23:28,039 در یک مقطع، گروه در سیسیل متوقف شد 311 00:23:28,172 --> 00:23:30,141 کلودیو فورجس داوانزاتی مدیر تولید 312 00:23:30,275 --> 00:23:35,513 و منتظر بود تا بداند آیا فیلمبرداری ادامه می‌یابد یا نه 313 00:23:35,647 --> 00:23:38,917 و طبیعتاً پولی برای پرداخت دستمزد یا روزمزد وجود نداشت. 314 00:23:39,050 --> 00:23:42,987 در این مرحله، من و ویسکونتی به رم رفتیم. 315 00:23:43,121 --> 00:23:48,826 برای فرستادن پول به گروه تا آنها به کار ادامه دهند، 316 00:23:48,960 --> 00:23:55,466 ویسکونتی تصمیم گرفت جواهرات خانوادگی‌اش را به سمساری ببرد 317 00:23:55,600 --> 00:24:02,507 تا آنها را گرو بگذارد و مبلغ کمی جمع کند تا بتواند به سیسیل بفرستد. 318 00:24:02,640 --> 00:24:04,876 او به هیچ‌کس پولی نمی‌داد. 319 00:24:05,009 --> 00:24:06,611 فرانکو زفیرلی، کارگردان 320 00:24:06,711 --> 00:24:10,682 او ترجیح می‌داد یک دستمال ابریشمی بدهد 321 00:24:10,782 --> 00:24:13,952 تا ۱۰,۰۰۰ لیری که قیمت آن دستمال بود. 322 00:24:14,085 --> 00:24:18,690 او به ما هدایای فوق‌العاده‌ای می‌داد، اما بعد ما را بی‌پول رها می‌کرد. 323 00:24:18,790 --> 00:24:25,196 آن سال‌ها سال‌های سختی بود اما از بسیاری جهات دیگر بسیار ارزشمند بود. 324 00:24:25,330 --> 00:24:29,367 چیزهایی که از او یاد می‌گرفتی... انگار در اوج دنیا بودی. 325 00:24:29,467 --> 00:24:32,570 ویسکونتی به تو این حس را می‌داد 326 00:24:32,670 --> 00:24:36,674 که در سطحی هستی که دیگران حتی نمی‌توانند به آن برسند. 327 00:24:37,642 --> 00:24:40,878 پس از مشکلات مالی <i>زمین می‌لرزد</i>، 328 00:24:41,012 --> 00:24:46,050 ویسکونتی با حمایت دالی، با تجمل <i>روزالیندا</i> واکنش نشان داد. 329 00:24:46,150 --> 00:24:50,154 من در آن لباسی که سالوادور دالی طراحی کرده بود، احساس مسخرگی می‌کردم 330 00:24:50,288 --> 00:24:52,490 و در اتاق لباس به ویسکونتی گفتم: 331 00:24:52,590 --> 00:24:55,226 «اما من با این کلاه‌گیس بلوند فرفری و جوراب‌ها شبیه فاحشه‌ها شدم.» 332 00:24:55,360 --> 00:24:56,961 مارچلو ماسترویانی، بازیگر 333 00:24:57,061 --> 00:25:01,666 «نه، تو شبیه کسی شدی که از دل یک نقاشی بیرون آمده.» 334 00:25:01,799 --> 00:25:05,370 بنابراین به خودم گفتم: «او تحصیل‌کرده و یک اشراف‌زاده است 335 00:25:05,470 --> 00:25:07,572 «در حالی که ما فقط یک مشت آدم بی‌فرهنگیم.» 336 00:25:07,672 --> 00:25:12,677 در سال ۱۹۴۹، ویسکونتی <i>اتوبوسی به نام هوس</i> را روی صحنه برد. 337 00:25:12,810 --> 00:25:16,114 در این نمایشنامه مطالعه‌ای عمیق از شخصیت‌ها وجود داشت 338 00:25:16,247 --> 00:25:21,085 که شاید از نظر ساختاری چندان عالی نباشد 339 00:25:21,185 --> 00:25:24,288 اما سرشار از ایده بود 340 00:25:24,389 --> 00:25:27,191 و گنجینه‌ای از پرخاشگری و اروتیسم داشت 341 00:25:27,325 --> 00:25:29,394 که او ماهرانه منتقل می‌کرد. 342 00:25:29,527 --> 00:25:32,930 یادم می‌آید که تنسی ویلیامز، که نمایش را در رم دید، 343 00:25:33,031 --> 00:25:35,533 گفت که از بین تمام اجراها 344 00:25:35,633 --> 00:25:38,436 و اقتباس‌هایی که خارج از آمریکا دیده، 345 00:25:38,569 --> 00:25:42,240 این بدون شک نزدیک‌ترین به چیزی بود که او به عنوان نویسنده حس می‌کرد. 346 00:25:42,373 --> 00:25:47,111 اینجا هم، و به مراتب بیشتر، 347 00:25:47,245 --> 00:25:50,882 او در کارگردانی بازیگران فوق‌العاده بود. 348 00:25:50,982 --> 00:25:54,986 رابطه او با من واقعاً رابطه یک استاد، یک راهنما بود. 349 00:25:55,119 --> 00:26:00,758 احساس می‌کردم که دست او دست درستی است، و تا آخر دنبالش کردم. 350 00:26:00,892 --> 00:26:04,262 ویسکونتی زیاد از تراژدی <i>اورسته</i> اثر آلفیری خوشش نمی‌آمد 351 00:26:04,395 --> 00:26:07,799 اما مانند یک هنرمند رنسانس فرصت را رد نکرد 352 00:26:07,932 --> 00:26:11,502 فرصتی که یک مراسم یادبود دویستمین سالگرد فراهم کرده بود. 353 00:26:11,636 --> 00:26:14,672 در اواسط تمرین‌ها، ویسکونتی عصبانی شد. 354 00:26:14,806 --> 00:26:17,608 او به من حمله کرد و گفت: «برو راننده اتوبوس شو!» 355 00:26:17,708 --> 00:26:20,278 «وقتی وارد می‌شی، شبیه یه میمون هستی!» 356 00:26:20,411 --> 00:26:22,680 «چرا اصلاً بازیگر شدی؟» 357 00:26:22,814 --> 00:26:26,784 من یک حامی در رینا مورلی داشتم، که خیلی از من حمایت می‌کرد. 358 00:26:26,918 --> 00:26:29,787 او زیر لب می‌گفت: «ساکت باش، جوابشو نده.» 359 00:26:29,921 --> 00:26:34,092 گفتم: «چی؟ اون منو میمون صدا کرد. می‌دونم شبیه میمونم.» 360 00:26:34,192 --> 00:26:38,596 «من به لباس‌های قرن هجدهمی با پولک و پر عادت ندارم.» 361 00:26:38,729 --> 00:26:41,065 وضعیت بحرانی بود، و بعد از ظهر روز بعد 362 00:26:41,199 --> 00:26:45,436 در راه تئاتر، در یک کافه در کوئیرینتا توقف کردم 363 00:26:45,570 --> 00:26:47,472 و دو یا سه کنیاک خوردم. 364 00:26:47,605 --> 00:26:52,944 بنابراین رسیدم، بگذارید بگویم کمی مست اما سرشار از جسارت. 365 00:26:53,077 --> 00:26:55,213 در پایان تمرینات، او گفت: «آفرین.» 366 00:26:55,313 --> 00:26:58,883 «فهمیدم، باید مشروب بخورم تا کارها درست پیش بره!» 367 00:26:58,983 --> 00:27:02,720 با <i>ترویلوس و کرسیدا</i>، ویسکونتی خود را به چالش کشید 368 00:27:02,854 --> 00:27:05,623 با فضاهای باز «ماه موسیقیایی» در فلورانس. 369 00:27:05,756 --> 00:27:10,661 یک نمایش باشکوه با هزینه‌ای گزاف برای تئاتر ایتالیا. 370 00:27:18,269 --> 00:27:21,105 و سرانجام، ملاقات با آنا مانیانی. 371 00:27:21,239 --> 00:27:23,207 بر اساس ایده‌ای از زاواتینی 372 00:27:23,307 --> 00:27:28,279 و فیلمنامه‌ای نوشته شده با سوسو چکی دِ آمیکو و فرانچسکو رزی، 373 00:27:28,412 --> 00:27:31,115 داستان زنی فروتن 374 00:27:31,249 --> 00:27:35,686 که رویای آینده‌ای به عنوان ستاره سینما را برای دخترش در سر دارد. 375 00:28:00,845 --> 00:28:03,848 <i>خنده‌دارش چیه؟</i> 376 00:28:06,684 --> 00:28:10,688 <i>چی میگن؟ دارن بدگویی می‌کنن؟</i> 377 00:28:13,024 --> 00:28:16,727 <i>چرا اینقدر می‌خندن؟</i> 378 00:28:16,827 --> 00:28:19,230 <i>چرا؟ خنده‌دارش چیه؟</i> 379 00:28:26,504 --> 00:28:28,573 <i>اون یه کوتوله‌ست!</i> 380 00:28:31,809 --> 00:28:36,948 آنا منبعی تمام‌نشدنی از ایده‌ها و جرقه‌های ذهنی بود. 381 00:28:37,081 --> 00:28:39,917 هنگام بازیگری، او هر دو دقیقه یک ایده جدید می‌داد. 382 00:28:40,051 --> 00:28:43,254 صحنه‌هایی که آنا روی نیمکت با کودک گریه می‌کند 383 00:28:43,354 --> 00:28:47,525 وقتی می‌فهمد همه چیز از دست رفته، که رویاهایش تمام شده 384 00:28:47,625 --> 00:28:51,862 و تقریباً ناخودآگاه فریاد کمک سر می‌دهد و می‌گرید. 385 00:28:51,996 --> 00:28:53,931 این چیزی بود که او بداهه انجام داد 386 00:28:54,031 --> 00:28:57,501 چون تقریباً غریزی فریاد زد «کمک!». 387 00:28:57,635 --> 00:29:01,272 کمک برای چه کسی؟ ما نمی‌دانیم. کمک برای خودش، برای همه چیز. 388 00:29:01,405 --> 00:29:04,041 او اینجا واقعاً فوق‌العاده است. 389 00:29:50,087 --> 00:29:51,956 از سوسو چکی دِ آمیکو پرسیدم، 390 00:29:52,089 --> 00:29:55,393 کسی که از <i>زیبا</i> به بعد دستیار نزدیک ویسکونتی بود، 391 00:29:55,526 --> 00:30:00,131 نتیجه آن بازگشت به چنین فیلم تلخی چه بود 392 00:30:00,231 --> 00:30:02,800 پس از تجمل صحنه. 393 00:30:02,933 --> 00:30:06,270 <i>زیبا</i> با استقبال خوبی از سوی تماشاگران مواجه شد. 394 00:30:06,404 --> 00:30:10,474 با این وجود آسان نبود 395 00:30:10,608 --> 00:30:14,945 که فیلم دیگری برای ساختن پیدا کنیم. 396 00:30:15,546 --> 00:30:17,748 از نظر تعهد، 397 00:30:17,882 --> 00:30:19,684 سوسو چکی دِ آمیکو فیلمنامه‌نویس 398 00:30:19,784 --> 00:30:23,254 لوکینو همیشه مایه نگرانی بود. 399 00:30:23,354 --> 00:30:30,594 پروژه‌های زیادی مطرح می‌شد، مورد بحث قرار می‌گرفت 400 00:30:30,728 --> 00:30:33,331 و بعد به سادگی کنار گذاشته می‌شد. 401 00:30:34,165 --> 00:30:35,766 <i>مرگ فروشنده</i>، آرتور میلر 402 00:30:35,866 --> 00:30:39,470 لوکینو بار دیگر انرژی خلاق خود را به تئاتر معطوف کرد. 403 00:30:39,603 --> 00:30:42,807 <i>اغواگر</i>، دیگو فابری 404 00:30:48,546 --> 00:30:52,950 این اولین باری بود که چخوف کار می‌کردم، و او نویسنده‌ای است 405 00:30:53,084 --> 00:30:57,088 که بیش از همه مرا مجذوب می‌کند و همیشه مجذوبم کرده 406 00:30:57,188 --> 00:31:00,691 اما همیشه کار کردنش را به تعویق انداخته بودم 407 00:31:00,791 --> 00:31:03,461 چون حتی امروز هم پرداختن به او بسیار دشوار به نظر می‌رسد. 408 00:31:03,594 --> 00:31:07,365 وقتی با او کنار آمدم، سخت‌ترین نمایشنامه‌اش را انتخاب کردم، 409 00:31:07,465 --> 00:31:10,234 که به نظر من <i>سه خواهر</i> است. 410 00:31:13,404 --> 00:31:18,042 ۱۸۶۶، سال نبرد نهایی علیه امپراتوری اتریش-مجارستان 411 00:31:19,677 --> 00:31:22,680 که سال‌ها بر شمال ایتالیا تسلط داشت. 412 00:31:22,813 --> 00:31:25,983 <i>سنسو</i>، ریسورجیمنتو را بدون اغراق به تصویر می‌کشد. 413 00:31:26,117 --> 00:31:29,353 و در همین نگاه به تاریخ است، و نه فقط در زمان حال، 414 00:31:29,487 --> 00:31:33,691 که پیوندها با الزامات اخلاقی بزرگ نئورئالیسم آشکار می‌شود. 415 00:31:33,791 --> 00:31:37,795 گسستی از دهه قبل، همانطور که همیشه گفته شده 416 00:31:37,928 --> 00:31:40,131 اما در عین حال یک تداوم عمیق. 417 00:31:40,231 --> 00:31:42,266 این فیلم جنجال‌های بسیاری را برانگیخت 418 00:31:42,400 --> 00:31:45,369 مشابه جنجال‌های دوره نئورئالیسم. 419 00:31:46,203 --> 00:31:48,606 در این فیلم، برنده یا بازنده‌ای وجود ندارد. 420 00:31:48,706 --> 00:31:52,243 ارتش ایتالیا، که به سختی توسط نیروهای داوطلب متحد شده 421 00:31:52,343 --> 00:31:53,744 شکست می‌خورد. 422 00:31:53,878 --> 00:31:57,314 و موفق به ضمیمه کردن ونتو خواهد شد 423 00:31:57,448 --> 00:31:59,483 تنها از طریق دسیسه‌های سیاسی در اروپا. 424 00:31:59,583 --> 00:32:03,888 اتریش در نبردی در کاستوزا پیروز می‌شود، اما بعداً در جنگ شکست می‌خورد. 425 00:32:06,090 --> 00:32:10,161 این زمینه در ابهام دو شخصیت اصلی بازتاب می‌یابد، 426 00:32:10,261 --> 00:32:14,365 زن اشراف‌زاده ایتالیایی و افسر فاسد و فراری اتریشی. 427 00:32:23,441 --> 00:32:27,678 <i>سنسو</i> با تجربه تئاتر فیلمبرداری شد 428 00:32:27,812 --> 00:32:32,516 یعنی او یک صحنه را یک روز کامل تمرین می‌کرد 429 00:32:32,650 --> 00:32:35,186 و روز بعد آن را فیلمبرداری می‌کرد. 430 00:32:37,288 --> 00:32:40,324 <i>من یک فراری‌ام چون ترسو هستم.</i> 431 00:32:41,892 --> 00:32:45,362 <i>و از فراری بودن یا ترسو بودنم پشیمان نیستم.</i> 432 00:32:49,467 --> 00:32:51,635 <i>چه اهمیتی برای من داره که هموطنانم</i> 433 00:32:51,769 --> 00:32:55,372 <i>امروز در جایی به نام کاستوزو در یک نبرد پیروز شدند</i> 434 00:32:55,473 --> 00:32:59,477 <i>وقتی می‌دونم جنگ رو خواهند باخت و نه فقط جنگ رو.</i> 435 00:32:59,610 --> 00:33:03,380 <i>چند سال دیگه، کار اتریش تمومه.</i> 436 00:33:05,349 --> 00:33:08,352 <i>و یک دنیای کامل ناپدید خواهد شد.</i> 437 00:33:08,486 --> 00:33:11,722 <i>دنیایی که من و تو به آن تعلق داریم.</i> 438 00:33:14,391 --> 00:33:16,594 <i>دنیای جدیدی که پسرعموی تو از آن حرف می‌زند</i> 439 00:33:16,727 --> 00:33:19,263 <i>برای من هیچ جذابیتی ندارد.</i> 440 00:33:19,396 --> 00:33:23,067 <i>بهتر است در این مسائل درگیر نشد.</i> 441 00:33:23,200 --> 00:33:26,570 <i>و از هر کجا که لذتی پیدا کردی، بهره ببری.</i> 442 00:33:27,838 --> 00:33:29,673 <i>تو هم با من هم‌عقیده‌ای</i> 443 00:33:30,674 --> 00:33:33,310 <i>وگرنه به من پول نمی‌دادی</i> 444 00:33:33,444 --> 00:33:35,713 <i>تا بهای یک ساعت عشق رو بپردازم.</i> 445 00:33:42,052 --> 00:33:43,087 <i>دیگه کافیه!</i> 446 00:33:43,187 --> 00:33:44,755 <i>دیگه دیره، تموم شد!</i> 447 00:33:46,190 --> 00:33:48,192 <i>من قهرمان رمانتیک تو نیستم.</i> 448 00:33:51,228 --> 00:33:53,030 <i>دیگه دوستت ندارم.</i> 449 00:33:53,831 --> 00:33:57,902 لیویای رها شده با گزارش معشوقش انتقام خواهد گرفت 450 00:33:58,035 --> 00:33:59,470 به مقر فرماندهی اتریش 451 00:33:59,603 --> 00:34:01,639 و بدین ترتیب باعث اعدام او خواهد شد. 452 00:34:24,662 --> 00:34:28,666 پس از <i>سنسو</i>، مسیرهایی که ویسکونتی در سینما و تئاتر دنبال می‌کرد 453 00:34:28,799 --> 00:34:31,769 که پس از جنگ دنیاهای جدایی بودند، به آرامی شروع به همگرایی کردند. 454 00:34:31,869 --> 00:34:35,205 تصادفی نیست که او در این دوره با ماریا کالاس آشنا می‌شود. 455 00:34:35,306 --> 00:34:38,809 <i>لا وستاله، لا سونامبولا</i>، <i>لا تراویاتای</i> فراموش‌نشدنی، 456 00:34:38,909 --> 00:34:40,311 <i>آنا بولنا</i>، 457 00:34:40,444 --> 00:34:44,048 لا اسکالا آن تئاتر بود، تئاتر نهایی. 458 00:34:44,148 --> 00:34:46,850 این دلیل اصلی است که چرا من بالاخره کار می‌کردم 459 00:34:46,951 --> 00:34:49,987 پشت پرده، پرده‌ای که می‌لرزید 460 00:34:50,120 --> 00:34:52,022 قبل از شروع یک نمایش، 461 00:34:52,156 --> 00:34:53,958 که بسیار مرا تحت تأثیر قرار می‌داد. 462 00:34:54,091 --> 00:34:56,093 بالاخره داشتم پشت پرده کار می‌کردم. 463 00:34:56,193 --> 00:34:59,229 دلیل دوم، کار کردن با ماریا کالاس بود. 464 00:35:10,474 --> 00:35:13,210 او درک عظیمی از اپرا داشت. 465 00:35:13,310 --> 00:35:14,912 هانس ورنر هنتسه آهنگساز 466 00:35:15,045 --> 00:35:19,383 یکی از زیباترین تجربیات زندگی من 467 00:35:19,516 --> 00:35:23,387 فرصت دنبال کردن هفته آخر تمرینات بود 468 00:35:23,520 --> 00:35:29,493 از <i>لا تراویاتا</i>، فصل دوم، در لا اسکالا. 469 00:35:29,593 --> 00:35:36,700 ماریا کالاس راه رفتن را یاد گرفت وقتی برای اولین بار با او کار کرد. 470 00:35:36,834 --> 00:35:38,902 پس از آن 471 00:35:39,036 --> 00:35:43,273 او برای ماریا به نوعی پدر تبدیل شد. 472 00:35:44,341 --> 00:35:47,044 جادوگری که او را تبدیل کرد 473 00:35:48,345 --> 00:35:53,550 به چیزی که همه ما با احساسی عمیق به یاد داریم. 474 00:35:55,085 --> 00:35:57,221 <i>نگاه کن. نگاه کن، ناتالیا. آسمان رو.</i> 475 00:35:59,289 --> 00:36:01,091 <i>زیباست.</i> 476 00:36:06,196 --> 00:36:09,199 <i>چه اتفاقی داره می‌افته؟ برف می‌باره؟</i> 477 00:36:12,036 --> 00:36:13,837 <i>برف می‌باره.</i> 478 00:36:21,545 --> 00:36:24,448 <i>شب‌های روشن</i>، بر اساس رمان داستایوفسکی 479 00:36:24,548 --> 00:36:28,052 با تولید مشترک و کاملاً در چینه‌چیتا فیلمبرداری شد. 480 00:36:31,889 --> 00:36:34,024 تا حدی ساختگی تا صحنه تئاتر را به یادمان بیاورد 481 00:36:34,158 --> 00:36:38,796 اما با هدف ایجاد فضایی دلربا پیرامون شخصیت‌ها 482 00:36:38,929 --> 00:36:41,065 برای تأکید بر شکنندگی آنها. 483 00:36:41,198 --> 00:36:45,202 شرط‌بندی بر منابع حیاتی هر انسان 484 00:36:45,302 --> 00:36:46,904 از جمله بازندگان. 485 00:36:55,412 --> 00:36:59,116 با <i>ماریو و جادوگر</i>، با موسیقی فرانکو مانینو، 486 00:36:59,249 --> 00:37:03,487 او با توماس مان ملاقات کرد، چیزی که سال‌ها رویایش را داشت. 487 00:37:03,587 --> 00:37:05,956 حکایتی که دوست دارم تعریف کنم 488 00:37:06,090 --> 00:37:08,592 مربوط به ملاقات او با توماس مان است. 489 00:37:08,726 --> 00:37:11,228 لوکینو با جزئیات توضیح داد که چگونه اقتباس کرده 490 00:37:11,361 --> 00:37:14,164 فرانکو مانینو آهنگساز و رهبر ارکستر 491 00:37:14,264 --> 00:37:19,169 داستان اصلی اثر توماس مان را 492 00:37:19,269 --> 00:37:22,172 و لیبرتو را نوشته تا آن را روی صحنه ببرد. 493 00:37:22,272 --> 00:37:28,645 وقتی صحبت می‌کرد، به طرز باورنکردنی رنگ‌پریده بود. 494 00:37:30,047 --> 00:37:33,751 در پایان، توماس مان 495 00:37:35,119 --> 00:37:41,024 برای مدتی بی‌حرکت ماند، که انگار یک عمر طول کشید، 496 00:37:41,158 --> 00:37:43,994 و بعد به لوکینو گفت، 497 00:37:45,763 --> 00:37:50,701 «من هم به تفصیل در مورد چگونگی به صحنه بردن آن فکر کرده بودم 498 00:37:50,834 --> 00:37:54,838 «و دقیقاً به همین نتیجه‌ها رسیده بودم.» 499 00:37:58,108 --> 00:37:59,810 می‌دانید، مثل سرخ شدن، 500 00:38:01,145 --> 00:38:04,581 ناگهان چهره لوکینو رنگ طبیعی خود را بازیافت. 501 00:38:11,288 --> 00:38:13,557 وقتی به من پیشنهاد شد که اختتامیه را برگزار کنم 502 00:38:13,690 --> 00:38:16,794 جشنواره گولدونی در ونیز 503 00:38:16,927 --> 00:38:19,463 نمی‌توانستم بین دو یا سه نمایشنامه تصمیم بگیرم، 504 00:38:19,596 --> 00:38:22,266 به خصوص مهم‌ترین نمایشنامه‌های گولدونی. 505 00:38:22,399 --> 00:38:26,670 مثل <i>دروغگو</i>، <i>قهوه‌خانه</i>، و غیره. 506 00:38:26,804 --> 00:38:30,340 اما بعد من <i>تاجر ازمیر</i> را انتخاب کردم 507 00:38:30,474 --> 00:38:34,311 چون یکی از نمایشنامه‌های کمتر شناخته شده گولدونی است. 508 00:38:34,444 --> 00:38:39,116 این نمایشنامه هنوز به نوعی به <i>کمدیا دلارته</i> گره خورده است. 509 00:38:39,249 --> 00:38:44,788 این یک بوم نقاشی است که می‌توانم هر کاری دلم بخواهد با آن بکنم، 510 00:38:44,922 --> 00:38:47,491 لذت ببرم و آن را به یک نمایش بزرگ تبدیل کنم. 511 00:38:47,591 --> 00:38:50,661 در <i>ماراتن رقص</i>، ویسکونتی، هنتسه را متقاعد کرد 512 00:38:50,794 --> 00:38:54,998 تا ترکیبی اصیل از موسیقی فاخر و فولکلور خلق کند. 513 00:38:56,033 --> 00:38:59,403 با <i>روکو و برادرانش</i>، او به پژواک‌ها پاسخ داد 514 00:38:59,503 --> 00:39:03,006 که از طبقات پایین جامعه می‌آمد و برمی‌انگیخت 515 00:39:03,106 --> 00:39:06,610 تنش اخلاقی را در او که زیربنای تمام فیلم‌هایش است. 516 00:39:06,710 --> 00:39:10,314 میلان شهری است که در دهه پنجاه، 517 00:39:10,447 --> 00:39:13,350 شاهد مهاجرت گسترده از جنوب به شمال بود. 518 00:39:13,483 --> 00:39:15,118 برای تحلیل این پدیده 519 00:39:15,252 --> 00:39:19,756 ویسکونتی به درون خود، به خانواده، رجوع کرد. 520 00:39:21,124 --> 00:39:24,161 عنوان فیلم ادای احترامی است 521 00:39:24,261 --> 00:39:27,531 به عنوانی مشهور از توماس مان محبوبش، 522 00:39:27,631 --> 00:39:29,967 <i>یوسف و برادرانش</i>. 523 00:39:30,067 --> 00:39:33,871 در <i>روکو</i>، به نظر می‌رسد ویسکونتی از پیش می‌بیند 524 00:39:34,004 --> 00:39:37,207 خشمی را که چند سال بعد منفجر خواهد شد. 525 00:39:38,842 --> 00:39:41,912 او داستان یک مادر و پنج پسر را می‌خواست. 526 00:39:42,045 --> 00:39:46,183 پنج، مثل انگشتان یک دست. 527 00:39:46,316 --> 00:39:48,485 به او گفتم: «ولی ما چیزی نمی‌دانیم.» 528 00:39:48,585 --> 00:39:50,587 «باید پنج تا باشند... پنج تا!» 529 00:39:53,423 --> 00:39:56,360 من حرفه‌ام را شروع کردم 530 00:39:56,493 --> 00:40:00,330 در ایتالیا، این راز نیست. 531 00:40:00,430 --> 00:40:03,166 من هم به عنوان بازیگر و هم به عنوان یک انسان به بلوغ رسیدم 532 00:40:03,267 --> 00:40:06,803 آلن دلون بازیگر 533 00:40:06,904 --> 00:40:09,473 بیشتر به لطف ویسکونتی. 534 00:40:09,606 --> 00:40:12,242 او همه چیز را از صفر به من آموخت. 535 00:40:12,342 --> 00:40:18,081 من بسیار خوش‌شانس بودم که توسط لوکینو انتخاب شدم 536 00:40:18,181 --> 00:40:22,719 تا نقش روکو را در فیلم <i>روکو و برادرانش</i> بازی کنم. 537 00:40:22,853 --> 00:40:24,788 <i>روکو و برادرانش</i> (۱۹۶۰) 538 00:40:24,922 --> 00:40:31,561 بهای درگیری اجتماعی و شکست در اوایل دهه شصت افزایش یافت 539 00:40:31,662 --> 00:40:34,965 و فروپاشی به خشونت و جنایت انجامید. 540 00:40:46,343 --> 00:40:49,646 فیلم در جشنواره فیلم ونیز جایزه دوم را گرفت، 541 00:40:49,746 --> 00:40:52,082 که لوکینو آن را دریافت نکرد. 542 00:40:52,182 --> 00:40:55,052 او که از حملات مطبوعات محافظه‌کار دلخور بود، 543 00:40:55,152 --> 00:40:58,956 تمام تعهداتش را در ایتالیا لغو کرد و در پاریس در سال ۱۹۶۱ 544 00:40:59,089 --> 00:41:00,991 <i>حیف که او یک فاحشه است</i> 545 00:41:01,124 --> 00:41:04,127 باعث شد آلن دلون و رومی اشنایدر برای اولین بار روی صحنه بروند. 546 00:41:04,227 --> 00:41:06,930 پالرمو، ویلای تومازی دی لامپه‌دوزا، 547 00:41:07,030 --> 00:41:08,665 نویسنده <i>پلنگ</i>، 548 00:41:08,799 --> 00:41:12,436 تصویری که به نظر می‌رسید آماده ورود به دنیای ویسکونتی است. 549 00:41:16,940 --> 00:41:20,110 <i>پلنگ</i> فرصتی جدید بود 550 00:41:20,243 --> 00:41:23,046 تا ریسورجیمنتو را در چشم‌انداز درست خود قرار دهد. 551 00:41:23,146 --> 00:41:24,648 <i>پلنگ</i> (۱۹۶۳) 552 00:41:24,748 --> 00:41:27,851 در پس‌زمینه پیروزی‌های گسترده گاریبالدی، 553 00:41:27,951 --> 00:41:30,721 بدبینی آرام شخصیت اصلی به نظر می‌رسد که نوید می‌دهد 554 00:41:30,821 --> 00:41:33,357 ویژگی اساسی قرن بعد را. 555 00:41:33,490 --> 00:41:37,728 قرنی که در آن مصالحه‌ها ناگزیر در خود هضم خواهند کرد 556 00:41:37,828 --> 00:41:41,531 هرگونه حرکت واقعی و عمیق به سوی اصلاحات اخلاقی و مدنی را 557 00:41:41,631 --> 00:41:46,803 و در آن، شور جوانی چیزی جز موج‌های کوچک بر دریایی آرام نخواهد بود. 558 00:42:02,886 --> 00:42:06,089 <i>والس فقط برای پیانو</i> اثر وردی 559 00:42:06,189 --> 00:42:09,192 که تدوینگر فیلم، سراندرِی، آن را نزد یک عتیقه‌فروش پیدا کرد 560 00:42:09,326 --> 00:42:13,397 و به ویسکونتی داد، بعدها توسط توسکانینی تأیید شد 561 00:42:13,530 --> 00:42:18,035 همانطور که پیرو توسی، یکی از وفادارترین دستیاران ویسکونتی، به ما می‌گوید. 562 00:42:18,168 --> 00:42:22,105 نسخه ارکستری آن برای صحنه مشهور سالن رقص استفاده خواهد شد. 563 00:42:24,508 --> 00:42:27,044 کلاودیا کاردیناله، همراه با توسی 564 00:42:27,144 --> 00:42:30,747 صحنه‌ای را که او را در سراسر جهان مشهور کرد، دوباره مرور می‌کند. 565 00:42:32,582 --> 00:42:35,919 کلاودیا کاردیناله بازیگر 566 00:42:37,154 --> 00:42:41,425 می‌دونستی که یه روز با توسکانینی ناهار می‌خوردیم؟ 567 00:42:41,558 --> 00:42:43,527 او یک تکه کاغذ از جیبش درآورد 568 00:42:43,627 --> 00:42:47,397 پیرو توسی - طراح لباس 569 00:42:47,531 --> 00:42:49,866 و این والس بود. 570 00:42:50,000 --> 00:42:54,404 - همین؟ - بله، یک والس اصیل از وردی. 571 00:42:54,504 --> 00:42:56,039 زیباست. 572 00:42:56,173 --> 00:43:00,544 و این همان موسیقی زیبایی بود که ماه‌ها به آن گوش می‌دادیم... 573 00:43:00,677 --> 00:43:04,047 - یک ماه. - یک ماه و ده روز. 574 00:43:09,886 --> 00:43:11,888 جوزپه روتونو مدیر فیلمبرداری 575 00:43:11,988 --> 00:43:13,723 مشکل فیلمبرداری در پالاتزو گانجی 576 00:43:13,824 --> 00:43:17,327 تعداد اتاق‌ها بود، یادم می‌آید ۱۶ یا ۱۸ اتاق 577 00:43:17,427 --> 00:43:21,131 که همه باید همزمان نورپردازی می‌شدند 578 00:43:21,231 --> 00:43:25,635 و برای استفاده دوربین‌های مختلفی که ویسکونتی قرار داده بود، آماده باشند 579 00:43:25,769 --> 00:43:27,604 تا یک برداشت متوالی بگیرد. 580 00:43:27,704 --> 00:43:29,840 یک دوربین صحنه اول را قاب می‌بندد، 581 00:43:29,973 --> 00:43:32,242 سپس بازیگران خارج می‌شوند و وارد صحنه دیگری می‌شوند 582 00:43:32,342 --> 00:43:36,012 که با دوربین دوم قاب‌بندی شده و به همین ترتیب با دوربین سوم. 583 00:43:36,113 --> 00:43:40,884 بنابراین فضای کمی برای نورپردازی وجود داشت. 584 00:43:40,984 --> 00:43:44,121 مشکل دوم، نورپردازی بود 585 00:43:44,221 --> 00:43:46,923 و خاموش کردن ده‌ها هزار شمع. 586 00:43:47,023 --> 00:43:52,229 هنگام فیلمبرداری، موم روی گردن همه می‌چکید: 587 00:43:52,362 --> 00:43:55,665 گروه، بازیگران و کارگردان. 588 00:43:55,799 --> 00:43:59,703 ویسکونتی رویای لارنس الیویه را برای نقش اصلی در سر داشت 589 00:43:59,836 --> 00:44:02,639 اما در نهایت مجبور شد به برت لنکستر رضایت دهد. 590 00:44:49,686 --> 00:44:51,388 کلیسای زیبای چیمینا، 591 00:44:51,521 --> 00:44:55,792 شهری کوچک و دور از پالرمو، ویسکونتی را وسوسه کرد. 592 00:44:56,826 --> 00:45:01,765 میراث گرانبهای نئورئالیسم و تئاتر، ویسکونتی را 593 00:45:01,865 --> 00:45:06,670 در نحوه دستکاری منظره و واقعیت شهری بسیار جسور کرده است. 594 00:45:07,437 --> 00:45:10,840 کلیسا در فضایی مدرن و ایزوله قرار داشت 595 00:45:10,941 --> 00:45:17,948 و ویسکونتی می‌خواست این فضا را به فضایی از گذشته تبدیل کند 596 00:45:18,081 --> 00:45:23,253 با پوشاندن تمام این ساختمان‌های مدرن با یک نمای کاذب. 597 00:45:24,120 --> 00:45:27,290 برادری عاشق خواهرش در <i>از این هزاران لذت</i> 598 00:45:27,390 --> 00:45:30,393 و شورش انفرادی در <i>بیگانه</i> کامو 599 00:45:30,527 --> 00:45:32,562 راه را برای شور و شوق‌های مبهم هموار می‌کند 600 00:45:32,662 --> 00:45:34,998 و تیرگی سه‌گانه آلمانی. 601 00:45:47,510 --> 00:45:49,312 <i>نفرین‌شدگان</i> (۱۹۶۹) 602 00:45:49,446 --> 00:45:52,082 همدستی طبقات بالای بورژوازی آلمان با نازی‌ها 603 00:45:52,182 --> 00:45:54,718 از طریق داستان یک خانواده روایت می‌شود. 604 00:45:48,51 --> 00:45:59,289 باز هم فیلمی درباره یک خانواده، اما این بار دریده شده توسط شور و شوق‌های سیاسی 605 00:45:59,389 --> 00:46:02,892 و در درون آن، رابطه عشق و نفرت بین مادر و پسر، 606 00:46:02,993 --> 00:46:06,863 که به زنای با محارم ختم می‌شود. 607 00:47:05,322 --> 00:47:09,426 لیدوی ونیز، جایی که حتی امروز هم می‌توان مکان‌هایی را یافت 608 00:47:09,559 --> 00:47:13,596 که زمان در آن متوقف شده، صحنه ایده‌آلی برای فیلمی است 609 00:47:13,730 --> 00:47:17,500 که عشق لوکینو را به آثار توماس مان تأیید کرد. 610 00:47:17,634 --> 00:47:23,707 پس از فیلم، این سالن هتل دِ بَن سالن ویسکونتی نام گرفت. 611 00:47:30,947 --> 00:47:34,351 <i>مرگ در ونیز</i> (۱۹۷۱) 612 00:48:03,279 --> 00:48:08,885 مضمون تنهایی و مرگ با جسارت در این فیلم به پیش می‌آید 613 00:48:08,985 --> 00:48:13,223 هرچند با چهره پاک‌نشدنی مادر تعدیل می‌شود. 614 00:48:14,724 --> 00:48:17,794 به محض اینکه همدیگر را دیدیم، او در مورد این شخصیت به من گفت. 615 00:48:17,927 --> 00:48:19,529 سیلوانا مانگانو بازیگر 616 00:48:19,629 --> 00:48:22,766 هر چه بیشتر صحبت می‌کرد من بیشتر می‌ترسیدم 617 00:48:22,866 --> 00:48:25,802 چون هر چه بیشتر حرف می‌زد، بیشتر از من انتظار داشت که مادرش باشم. 618 00:48:25,902 --> 00:48:27,971 او هرگز مستقیماً حرفی نزد. 619 00:48:28,071 --> 00:48:32,842 اما من فهمیدم. او به من گفت که مادرش چطور این حجاب را سر می‌کرد. 620 00:48:32,942 --> 00:48:37,680 او می‌خواست ببیند من چطور آن را سر می‌کنم، 621 00:48:37,781 --> 00:48:41,951 این حجاب را، این روسری را، خودم به تنهایی. 622 00:48:42,085 --> 00:48:45,989 این مرا هیجان‌زده کرد، اما در عین حال بیشتر ترساندم. 623 00:48:46,122 --> 00:48:48,892 در آخر به من گفت، 624 00:48:48,992 --> 00:48:52,629 «صادقانه بگویم، نه تنها برای <i>مرگ در ونیز</i>، 625 00:48:52,762 --> 00:48:56,666 «مادر تادزیو، مادر زیبایی، مادر مرگ. 626 00:48:58,401 --> 00:50:05,708 «در خاطره من، تو نیز با مادرم پیوند خواهی خورد.» 627 00:49:07,243 --> 00:49:09,446 برای نگاهی دقیق‌تر 628 00:49:09,546 --> 00:49:12,148 به رابطه بین ویسکونتی و مان، 629 00:49:12,282 --> 00:49:15,185 به سخنان محقق ناتالی بیلفلت گوش دهیم 630 00:49:15,318 --> 00:49:17,086 در خانه بودنبروک، 631 00:49:17,187 --> 00:49:20,323 موزه توماس هاینریش مان در لوبک. 632 00:49:22,592 --> 00:49:24,594 ناتالی بیلفلت خانه بودنبروک، لوبک 633 00:49:24,727 --> 00:49:30,433 فکر می‌کنم هر دو اثر فراملی و متأثر از تمدن اروپایی هستند. 634 00:49:30,567 --> 00:49:33,803 اگر، برای مثال، به فیلم <i>مرگ در ونیز</i> نگاه کنید 635 00:49:33,903 --> 00:49:35,505 و بعد رمان را بخوانید 636 00:49:35,638 --> 00:49:40,710 متوجه خواهید شد که آنها بر اساس اساطیر یونان هستند، 637 00:49:40,844 --> 00:49:42,745 که هر دو مرد به خوبی می‌شناختند. 638 00:49:42,879 --> 00:49:47,283 به عبارت دیگر، هر دو در زمینه‌های مشابهی حرکت می‌کردند. 639 00:49:47,383 --> 00:49:51,921 فقط ببینید چطور در <i>بودنبروک‌ها</i>، توماس مان توصیف می‌کند 640 00:49:52,021 --> 00:49:55,291 انحطاط یک خانواده از لوبک را. 641 00:49:55,391 --> 00:49:59,329 مان یک پدیده فراملی و فرامنطقه‌ای را توصیف می‌کند 642 00:49:59,429 --> 00:50:02,932 برای زمانه خودش. 643 00:50:02,999 --> 00:50:06,269 علاقه او به بازنمایی برخی آیین‌ها، 644 00:50:06,402 --> 00:50:11,474 شام‌ها، کنسرت‌ها، دیدارهای خانوادگی و عشق به تزئینات 645 00:50:11,608 --> 00:50:17,347 باعث شده بسیاری از ویسکونتی به عنوان یک نویسنده منحط یاد کنند. 646 00:50:17,480 --> 00:50:22,185 به نظر من، با غوطه‌ور کردن بازنمایی‌هایش 647 00:50:22,318 --> 00:50:27,390 در نور کدر و تغییرشکل‌یافته دوران نازی مانند <i>نفرین‌شدگان</i>، 648 00:50:27,524 --> 00:50:31,461 او ما را ترغیب کرد تا از این شخصیت‌ها و محیط‌ها فاصله بگیریم. 649 00:50:31,594 --> 00:50:36,833 با <i>لودویگ</i>، ویسکونتی بعدها نه به عنوان «منحط» ظاهر شد 650 00:50:36,966 --> 00:50:39,502 بلکه به عنوان «راوی انحطاط». 651 00:50:40,503 --> 00:50:44,741 من با آنچه میکیچه درباره <i>پلنگ</i> نوشت موافقم. 652 00:50:44,874 --> 00:50:48,411 «مضامین تنهایی و ناخشنودی افراد 653 00:50:48,511 --> 00:50:50,680 «بخشی از فرهنگ قرن بیستم است 654 00:50:50,780 --> 00:50:54,684 «که نه تنها از مارکس، بلکه از فروید نیز تأثیر پذیرفته است 655 00:50:54,784 --> 00:50:59,155 «و در آن نه تنها برشت و مان، بلکه کافکا و پروست نیز حضور دارند.» 656 00:50:59,289 --> 00:51:00,690 پس از <i>مرگ در ونیز</i>، 657 00:51:00,790 --> 00:51:04,761 ویسکونتی امیدوار بود رویای دیگری را به حقیقت بپیوندد. 658 00:51:04,861 --> 00:51:08,364 آوردن دنیای پروست به پرده سینما. 659 00:51:08,464 --> 00:51:10,300 اما تهیه‌کنندگان مشترک آمریکایی 660 00:51:10,433 --> 00:51:13,836 که برای تکمیل این چرخه ضروری بودند، موافقت نکردند. 661 00:51:13,970 --> 00:51:17,674 لوکینو، با یکی از آن اقدامات شجاعانه‌ای که زندگی‌اش را رقم زد 662 00:51:17,807 --> 00:51:19,943 با سر به پروژه بزرگ دیگری پرید 663 00:51:20,076 --> 00:51:23,212 که آن را در چند ماه آماده کرد، <i>لودویگ</i>. 664 00:51:24,581 --> 00:51:28,084 قلعه‌هایی که لودویگ دوم باواریا ساخت، 665 00:51:28,184 --> 00:51:30,219 جایی که به ندرت در آن زندگی می‌کرد، 666 00:51:30,353 --> 00:51:33,790 تجلی خیال‌پردازی او بود، که دائماً در تضاد بود 667 00:51:33,923 --> 00:51:37,660 با ایده «پادشاه به عنوان یک نهاد» و دولتش. 668 00:51:37,794 --> 00:51:42,065 استعاره‌ای شگفت‌انگیز از مبارزه ابدی آزادی خلاق 669 00:51:42,198 --> 00:51:44,634 علیه قوانین و جزم‌اندیشی‌ها. 670 00:51:46,436 --> 00:51:48,304 <i>و اینها چیستند؟</i> 671 00:51:48,438 --> 00:51:50,640 <i>مدتی است این در ذهن من است.</i> 672 00:51:51,808 --> 00:51:53,509 <i>دوست دارم یک قلعه بسازم.</i> 673 00:51:55,211 --> 00:51:57,180 <i>دره گراسمون را به یاد داری؟</i> 674 00:51:58,281 --> 00:52:00,283 <i>بالای اوبرآمرگاو؟</i> 675 00:52:00,383 --> 00:52:03,486 <i>جای دیگری هم هست که به همان اندازه دوست دارم.</i> 676 00:52:04,153 --> 00:52:05,555 <i>شاید حتی بیشتر.</i> 677 00:52:07,523 --> 00:52:10,793 <i>هرن‌شیم‌زی. هنوز مطمئن نیستم.</i> 678 00:52:12,328 --> 00:52:15,832 <i>شاید فردا بتوانیم به آنجا برویم... با اسب.</i> 679 00:52:21,638 --> 00:52:25,141 <i>خسته‌کننده نخواهد بود، برعکس.</i> 680 00:52:27,043 --> 00:52:28,444 <i>تا بتوانی به من مشاوره بدهی.</i> 681 00:52:29,746 --> 00:52:33,483 <i>متأسفانه فردا اینجا نیستم.</i> 682 00:52:33,583 --> 00:52:36,052 <i>در سفر به زوریخ هستم.</i> 683 00:52:42,325 --> 00:52:45,528 <i>نمی‌توانم او را بپذیرم. برو.</i> 684 00:52:52,035 --> 00:52:54,404 <i>الیزابت.</i> 685 00:53:08,985 --> 00:53:12,155 <i>- ورودم را به اعلی‌حضرت اعلام کن. - ایشان بیمار هستند و نمی‌توانند شما را بپذیرند.</i> 686 00:53:19,729 --> 00:53:22,932 <i>اعلی‌حضرت می‌فرمایند قلعه در اختیار علیاحضرت امپراتریس است</i> 687 00:53:23,032 --> 00:53:25,234 <i>تا هر زمان که مایل باشید.</i> 688 00:53:29,505 --> 00:53:31,641 <i>بیایید به کوسونوا برگردیم.</i> 689 00:53:34,243 --> 00:53:40,349 فشاری که لوکینو برای به پایان رساندن <i>لودویگ</i> تحمل کرد، باورنکردنی بود. 690 00:53:40,483 --> 00:53:43,286 بیماری‌اش او را مجبور کرد به چرنوبیو بازگردد، 691 00:53:43,386 --> 00:53:47,824 در یک بخش الحاقی ویلا اربا، تا تدوین فیلم را آغاز کند. 692 00:53:49,926 --> 00:53:51,527 <i>روزگاران گذشته</i>، هارولد پینتر 693 00:53:51,627 --> 00:53:54,163 والنتینا... باید جوراب‌های تیره‌تری بپوشی. 694 00:53:54,263 --> 00:53:55,832 بله، متوجهشان شدم. 695 00:53:55,965 --> 00:53:58,901 - پاهات خیلی رنگ‌پریده بودن. - بله، تو اتاق لباسم هستن. 696 00:53:59,035 --> 00:54:01,204 تفاوت رنگ بین جوراب و ران رو نمی‌بینی؟ 697 00:54:01,304 --> 00:54:02,905 حتی تا بالا دوختنشون... 698 00:54:03,039 --> 00:54:06,743 با وجود بیماری‌اش، لوکینو تسلیم نشد. 699 00:54:06,876 --> 00:54:10,546 پس از کارگردانی نمایشنامه جنجالی پینتر با موفقیت کم، 700 00:54:10,680 --> 00:54:15,485 <i>روزگاران گذشته</i>، او یک <i>مانون</i> زیبا را در اسپولتو کارگردانی کرد. 701 00:54:15,585 --> 00:54:17,687 اما او سینما را رها نکرد. 702 00:54:17,787 --> 00:54:20,223 مدیولی و سوسو چکی داستانی برای او ساختند 703 00:54:20,356 --> 00:54:22,525 که می‌توانست کاملاً در یک تئاتر فیلمبرداری شود. 704 00:54:22,625 --> 00:54:24,460 لینکستر ریسک‌های بیمه را پذیرفت 705 00:54:24,594 --> 00:54:26,429 در مورد توقف احتمالی فیلم. 706 00:54:26,562 --> 00:54:31,234 این داستان یک پروفسور است، مردی مسن که تنها زندگی می‌کند 707 00:54:31,367 --> 00:54:32,969 انریکو مدیولی فیلمنامه‌نویس 708 00:54:33,069 --> 00:54:38,908 و او پرتره‌های خانوادگی، تابلوهای خودمانی جمع می‌کند. 709 00:54:39,041 --> 00:54:44,247 به اصطلاح، ایده را از این واقعیت گرفتم 710 00:54:44,347 --> 00:54:49,051 که من هم یک پرتره خانوادگی دارم 711 00:54:49,152 --> 00:54:52,121 و ایده را از آن گرفتم. 712 00:55:01,731 --> 00:55:05,434 <i>تابلوی خانواده در صحنه‌ای خودمانی</i> (۱۹۷۴) 713 00:55:35,398 --> 00:55:37,466 <i>بیدارش کردیم.</i> 714 00:55:38,501 --> 00:55:40,670 <i>اگر چهره‌ای جذاب دیدی،</i> 715 00:55:40,803 --> 00:55:43,906 <i>دنبالش کن و در آغوشش بگیر اگر توانستی.</i> 716 00:55:45,541 --> 00:55:49,846 پرتره‌های خانوادگی آویزان بر دیوار دیگر برای پروفسور کافی نیست. 717 00:55:49,946 --> 00:55:52,915 در نهایت، او خانواده‌ای واقعی را ترجیح می‌دهد 718 00:55:53,049 --> 00:55:55,484 هرچند بهای سنگینی برای آن می‌پردازد. 719 00:55:55,585 --> 00:55:59,789 نمی‌توان از دنیا جدا زندگی کرد، هر چقدر هم که وحشتناک باشد. 720 00:56:01,624 --> 00:56:04,760 <i>روزی که خانم برومونتی به دیدن من آمد</i> 721 00:56:04,861 --> 00:56:08,464 <i>تا از من بخواهد آپارتمان را به او اجاره دهم، من نپذیرفتم.</i> 722 00:56:10,499 --> 00:56:13,970 <i>می‌ترسیدم آدم‌هایی را که نمی‌شناختم نزدیکم داشته باشم</i> 723 00:56:14,070 --> 00:56:16,372 <i>که ممکن بود مزاحمم شوند.</i> 724 00:56:19,442 --> 00:56:24,046 <i>همه چیز بدتر از چیزی شد که انتظار داشتم.</i> 725 00:56:26,082 --> 00:56:29,285 <i>اگر مستأجران غیرممکنی وجود داشته باشند،</i> 726 00:56:29,385 --> 00:56:31,554 <i>معتقدم من آنها را داشتم.</i> 727 00:56:32,722 --> 00:56:35,591 <i>اما بعد شروع کردم به فکر کردن،</i> 728 00:56:35,725 --> 00:56:37,560 <i>همانطور که لیتا گفت،</i> 729 00:56:39,262 --> 00:56:42,565 <i>که می‌توانست خانواده من باشد.</i> 730 00:56:43,432 --> 00:56:47,837 <i>خوب یا بد، به طرز وحشتناکی متفاوت از من.</i> 731 00:56:47,970 --> 00:56:51,641 <i>و چون من این خانواده بدبخت را دوست دارم،</i> 732 00:56:52,742 --> 00:56:54,510 <i>دوست دارم کاری برایش انجام دهم</i> 733 00:56:54,644 --> 00:56:57,580 <i>همانطور که او کاری برای من کرد، بدون اینکه متوجه شود.</i> 734 00:57:00,049 --> 00:57:05,354 ویسکونتی تمام قرن بیستم را کاوش کرد و نمی‌توانست د'آنونزیو را نادیده بگیرد. 735 00:57:05,488 --> 00:57:09,392 راز <i>بی‌گناه</i> توسط توسی فاش می‌شود، 736 00:57:09,525 --> 00:57:15,164 طراح صحنه و لباس بزرگ او در بسیاری از تولیدات صحنه‌ای و فیلم‌ها. 737 00:57:15,264 --> 00:57:18,100 در <i>بی‌گناه</i>، 738 00:57:18,234 --> 00:57:21,871 تمام آمادگی‌هایی که برای پروست انجام شده بود، به سطح آمد 739 00:57:22,004 --> 00:57:23,873 چون داستان در سال ۱۸۹۰ می‌گذشت 740 00:57:24,006 --> 00:57:26,142 و او به چند صفحه از د'آنونزیو چسبید 741 00:57:26,275 --> 00:57:27,877 طرح‌هایی از پیرو توسی. 742 00:57:28,010 --> 00:57:33,916 که قبل از <i>در جستجوی زمان از دست رفته</i> نوشته شده بودند. 743 00:58:01,644 --> 00:58:05,047 ۱۷ مارس ۱۹۷۶ 744 00:58:14,991 --> 00:58:18,761 فکر می‌کنم با دنبال کردن یک خط مشی دقیق، 745 00:58:18,861 --> 00:58:22,398 و معتقدم که من از همان ابتدا یکی را دنبال کرده‌ام، 746 00:58:22,531 --> 00:58:25,768 امروز برایم خیلی آسان بود 747 00:58:25,868 --> 00:58:28,304 که سینمای بیشتری کار کنم تا کاری که واقعاً می‌کنم. 748 00:58:28,437 --> 00:58:32,141 اما من فقط کاری را انجام می‌دهم که احساس می‌کنم برایم درست است. 749 00:58:33,437 --> 00:58:45,141 ترجمه اختصاصی کانال تلگرام ناسینما مترجم: عماد گلستانی 749 00:58:46,305 --> 00:59:46,242