The Diary of Lady M

ID13195546
Movie NameThe Diary of Lady M
Release NameLe journal de Lady M
Year1993
Kindmovie
LanguagePersian
IMDB ID107278
Formatsrt
Download ZIP
1 00:00:05,000 --> 00:00:10,000 «« دفـتــرِ خـاطـراتِ روزانـه‌يِ بـانــو اِم »» 2 00:00:12,000 --> 00:00:18,074 Watch Online Movies and Series for FREE www.osdb.link/lm 3 00:01:00,971 --> 00:01:04,001 : کارگردان «آلن تانر» 4 00:01:23,282 --> 00:01:27,995 آن‌شب «ديگو» به‌دليلِ رعدوبرقِ ناگهاني .به‌طورِ اتفاقي به سالنِ «قسمت» وارد شد 5 00:01:28,991 --> 00:01:31,891 او هيچ‌چيزي از آن مکان .نمي‌دانست 6 00:01:32,366 --> 00:01:35,240 آن‌شب قرار بود يک گروه زنانه ... به اجرايِ نمايش بپردازد 7 00:01:35,324 --> 00:01:38,553 گروه «بانو اِم» که ترجيحاً مي‌شود گفت .بيشتر عده‌اي جنگجو بودند تا صرفاً چند زن 8 00:01:39,825 --> 00:01:41,505 «درواقع «ديگو ... به «پاريس» آمده‌بود برايِ 9 00:01:41,617 --> 00:01:44,200 برگزاريِ .يک نمايشگاه نقاشي 10 00:01:44,450 --> 00:01:48,303 پس به‌هيچ‌وجه به‌دليلِ رفعِ ملالت و بي‌حوصلگي ،به «قسمت» نيامده‌بود 11 00:01:48,450 --> 00:01:50,365 بلکه همه‌چيز صرفاً ،دستِ تقدير و سرنوشت بود 12 00:01:50,449 --> 00:01:52,700 هم برايِ او .و هم برايِ من 13 00:05:11,742 --> 00:05:14,325 .تمومش‌کُنين .دارم مي‌شمارم‌ها 14 00:05:14,699 --> 00:05:16,950 چي ميگي؟ .ما پول‌مون رو مي‌خوايم 15 00:05:17,200 --> 00:05:18,880 .ساکت‌بشين لطفاً 16 00:05:19,742 --> 00:05:23,658 .اينجوري برات بد ميشه‌ها .سهمِ منو بده 17 00:05:24,033 --> 00:05:26,782 ،کلاً 5 هزار فرانکه .که واسه هر نفر ميفته 1000 تا 18 00:05:26,866 --> 00:05:28,546 فقط 1000 تا؟ 19 00:05:29,782 --> 00:05:31,691 .ولي قرارمون اين نبود 20 00:05:55,574 --> 00:05:57,483 تويِ کفشت راحت جا ميشن؟ 21 00:05:58,283 --> 00:06:01,117 .معذرت مي‌خوام .قصد نداشتم بترسونمت 22 00:06:02,575 --> 00:06:05,283 هيچوقت تابحال .جلويِ يه مرد زانو نزده‌بودم 23 00:06:05,367 --> 00:06:07,458 .چه حسِ عجيبي داره 24 00:06:10,075 --> 00:06:12,627 .منو ببخش .فراموش‌کردم خداحافظي‌کُنم 25 00:06:12,707 --> 00:06:13,990 .فردا مي‌بينمت 26 00:06:14,074 --> 00:06:15,615 ولي اگه اون يارو ... درست رفتار نکُنه 27 00:06:15,699 --> 00:06:19,367 به شيطون قسم که يه ميله‌يِ آهني رو !مي‌کُنم تويِ کونش 28 00:06:21,032 --> 00:06:23,242 اين الان چي بود؟ يه پيشگويي؟ 29 00:06:23,449 --> 00:06:25,449 ولي حتماً بايد !دردش وحشتناک باشه 30 00:06:36,367 --> 00:06:39,948 به‌نظرت خنده‌دار مياد، آره؟ ... خُب تو که مجبور نيستي هرشب اجرا داشته‌باشي 31 00:06:40,032 --> 00:06:42,490 اونم با يه سيستم‌صوتيِ ... خراب و داغون 32 00:06:42,574 --> 00:06:45,117 ... قراردادهايِ درپيت 33 00:06:45,658 --> 00:06:48,365 درآمدِ تبليغاتي که بايد پرداخت‌بشه ... ولي نميشه 34 00:06:48,449 --> 00:06:51,176 دخترهايي که هيچوقت ... به‌اندازه‌يِ‌کافي پول درنميارن 35 00:06:51,325 --> 00:06:54,143 و يه صاحبکار که عينهو خون‌آشام .خون مي‌مکه 36 00:06:54,241 --> 00:06:55,325 !لعنت بهش 37 00:06:55,700 --> 00:06:58,283 اون کثافت‌ها ... تمامِ انرژيِ آدمو تخليه مي‌کُنن 38 00:06:58,367 --> 00:07:00,491 و تو بايد فقط همه‌چيزت رو .بدي بره و بدي بره 39 00:07:00,575 --> 00:07:02,102 .واقعاً که يه کابوسه 40 00:07:02,783 --> 00:07:04,419 ،من اجراتون رو ديدم 41 00:07:05,200 --> 00:07:07,825 منظورم اينه که .فقط يه بخشي ازش رو 42 00:07:19,283 --> 00:07:21,533 من اغلبِ اوقات .پياده‌ميرم منزل 43 00:07:21,782 --> 00:07:23,033 .از اين کار خوشم‌مياد 44 00:07:24,617 --> 00:07:27,846 اينجوري «پاريس» درست شبيه .صحنه‌يِ يه اُپرا به‌نظر مي‌رسه 45 00:07:28,032 --> 00:07:33,705 ،درخصوصِ «صحنه» موافقم .ولي «اُپرا» يه‌کمي اغراق‌شده به‌نظر مياد 46 00:07:35,366 --> 00:07:40,079 .باران متوقف گشته‌بود .ما توسطِ شب احاطه شده‌بوديم 47 00:07:40,367 --> 00:07:42,950 هر کدام از آدم‌ها ،به راه خودش مي‌رفت 48 00:07:43,367 --> 00:07:46,117 و گاهي‌اوقات نيز .با يکديگر برخورد مي‌کردند 49 00:07:49,617 --> 00:07:52,533 او از من درباره‌يِ عطرم .پرس‌و‌جو نمود 50 00:07:54,367 --> 00:07:55,894 .و من به‌لکنت‌افتادم 51 00:07:56,199 --> 00:07:57,879 و نمي‌توانستم .چيزي بگويم 52 00:07:58,032 --> 00:08:03,181 زيرا اين بويِ زني بود که بر رويِ سکويِ نمايش .سراپا خيسِ عرق شده‌بود 53 00:08:03,408 --> 00:08:07,946 او خنديد و گفت که اين رايحه ،وي را به‌يادِ دورانِ کودکي‌اش مي‌اندازد 54 00:08:08,657 --> 00:08:10,866 ... به‌يادِ ايوانِ پدربزرگش 55 00:08:10,950 --> 00:08:13,698 جاييکه معمولاً طوري رفتار مي‌کرد که گويا ... در حالِ دنبال‌نمودنِ گفتگوهاست 56 00:08:13,782 --> 00:08:15,992 اما درواقع ... فقط در حالِ لذت‌بُردن بود 57 00:08:16,242 --> 00:08:18,448 از تماميِ رايحه‌هايِ ... ساطع‌شده از زمين 58 00:08:18,532 --> 00:08:20,825 و گُل‌هايِ ياسمن .در تاريک‌روشنِ غروب 59 00:08:25,075 --> 00:08:26,755 اسمت چيه؟ 60 00:08:28,200 --> 00:08:29,758 .صبرکُن 61 00:08:43,575 --> 00:08:45,211 .من هيچ اسمي ندارم 62 00:08:48,282 --> 00:08:49,700 ... اسمِ من 63 00:08:50,199 --> 00:08:51,283 .بانو اِم»ـه» 64 00:08:51,533 --> 00:08:53,169 .همون اسمِ گروه‌مون 65 00:08:56,417 --> 00:09:00,158 ،موقعيکه کوچيک بودم ... هيچوقت تا قبل از اينکه 66 00:09:00,458 --> 00:09:04,585 مادرم يه خوردني کنارِ تختم بذاره .خوابم نمي‌بُرد 67 00:09:05,574 --> 00:09:07,210 !خوشمزه‌ست‌ها 68 00:09:11,032 --> 00:09:12,712 .او مرا نگاه مي‌کرد 69 00:09:13,950 --> 00:09:16,992 اما خودِ تو چطور؟ در دورانِ طفوليت چگونه بودي؟ 70 00:09:18,783 --> 00:09:22,324 به اين غريبه‌اي مي‌نگريستم که به‌نظر مي‌رسيد ... حتي بيشتر از خودِ من 71 00:09:22,408 --> 00:09:26,408 ،درباره‌يِ اسرارِ کودکي‌ام مي‌داند ... و نيز درباره‌يِ اسرارِ زنانه‌ام 72 00:09:27,282 --> 00:09:29,737 .«و آسمانِ سياه «پاريس 73 00:09:56,791 --> 00:09:57,891 اين چيه؟ 74 00:09:58,242 --> 00:09:59,782 .«سروصداهايِ «پاريس 75 00:09:59,866 --> 00:10:04,006 امروز که داشتم از وسطِ «پاريس» پياده‌روي مي‌کردم .اين صداها رو ضبط‌کردم 76 00:10:04,574 --> 00:10:08,365 ،پس يعني تو با چشم‌هات نقاشي نمي‌کُني بلکه با گوش‌هات اين کارو مي‌کُني؟ 77 00:10:08,449 --> 00:10:09,450 !دقيقاً 78 00:10:15,700 --> 00:10:16,908 اين چيه؟ 79 00:10:17,199 --> 00:10:20,365 «صدايِ ناقوسِ گورستانِ «پِر لاشِز .موقعيکه داره تعطيل مي‌کُنه 80 00:10:20,449 --> 00:10:23,033 پس تو از وسطِ قبرستون‌ها هم پياده‌روي مي‌کُني؟ 81 00:10:23,117 --> 00:10:24,367 .همه‌جا 82 00:10:25,366 --> 00:10:27,617 اساساً زندگي .برايِ پياده‌روي‌کردنه 83 00:10:35,282 --> 00:10:37,282 و اگه پياده‌روي‌نکُني چي؟ 84 00:10:37,450 --> 00:10:40,350 منتظر مي‌مونم تا گرد و غبار .از بين بره 85 00:10:42,157 --> 00:10:43,866 اين يعني چي؟ 86 00:10:43,950 --> 00:10:48,448 فکرکُنم «لئوناردو داوينچي» بوده ... يا شايدم يه آدمِ عجيب‌غريبِ ديگه‌اي مثلِ اون 87 00:10:48,532 --> 00:10:51,615 که هميشه از لايِ يه دريچه .واردِ کارگاهش مي‌شده 88 00:10:51,699 --> 00:10:53,448 و همين باعثِ ايجادِ ... گرد و غبار مي‌شده 89 00:10:53,532 --> 00:10:56,350 و نتيجتاً غبار بر رويِ رنگ‌ها و رنگ‌روغن‌ها ... مي‌نشسته 90 00:10:56,866 --> 00:11:00,116 ،پس بنابراين يک‌ساعت منتظر مي‌مونده ... مطلقاً بي‌حرکت 91 00:11:00,200 --> 00:11:03,018 تا غبار کاملاً پايين بياد .و اثرش از بين بره 92 00:11:03,242 --> 00:11:07,518 راستش من اکثرِ زمانم رو تويِ کارگاهم .در «بارسلونا» سپري مي‌کُنم 93 00:11:08,616 --> 00:11:12,892 ،«و الان مدتِ 3 روز ميشه که اومدم «پاريس .بخاطرِ برگزاريِ يه نمايشگاه 94 00:11:14,324 --> 00:11:17,224 قراره که آثارم رو همراه با ،يه گروه از نقاش‌ها به‌نمايش‌بذارم 95 00:11:18,532 --> 00:11:21,259 ولي البته .از اعضايِ اون گروه نيستم 96 00:11:34,108 --> 00:11:37,324 فکر مي‌کردم که ديگر هرگز .صبح نمي‌شود 97 00:11:37,450 --> 00:11:39,033 ،اما در اشتباه بودم 98 00:11:39,366 --> 00:11:42,421 صبح شد حتي با وجوديکه .متوجه آمدنش نگشته‌بوديم 99 00:11:43,700 --> 00:11:46,948 ،ما احساسِ خواب‌آلودگي نمي‌کرديم .اگرچه تمامِ طولِ شب را قدم زده‌بوديم 100 00:11:47,032 --> 00:11:49,396 ... ما به‌سادگي ،مدهوش و مبهوت گشته‌بوديم 101 00:11:50,032 --> 00:11:52,214 و بکُلي .نشئه و سرمست بوديم 102 00:11:58,491 --> 00:12:00,855 .کُتِ زيبايي داري - اوه جداً؟ - 103 00:12:02,366 --> 00:12:06,073 از يه نقاش دزديدمش .که از من موفق‌تره 104 00:12:06,157 --> 00:12:08,521 .پس تو يه دزد هستي - .آره - 105 00:12:11,766 --> 00:12:15,531 ولي دزدِ روح که نيستي؟ - .خواهيم‌ديد - 106 00:12:16,467 --> 00:12:20,616 ... چون آدم‌هايي هستن .اشخاصِ زيادي وجود دارن که دزدِ روح هستن 107 00:12:20,700 --> 00:12:24,453 دزدهايِ خُرده‌پايِ زيادي وجود دارن .که دزدِ روح هستن، مي‌دوني 108 00:12:25,017 --> 00:12:26,697 تابحال با هيچکدوم‌شون برخورد داشتي؟ 109 00:12:26,983 --> 00:12:28,133 .آره، خيلي 110 00:12:30,366 --> 00:12:32,046 .دهنتو بازکُن 111 00:12:42,468 --> 00:12:44,982 خوردنِ يه صبحانه‌يِ عالي !زندگيِ منه 112 00:13:15,699 --> 00:13:20,283 «اگه يه‌وقت اومدي «بارسلونا .ديگه مي‌دوني کجا پيدام‌کُني 113 00:13:20,700 --> 00:13:24,453 سرِ او را همچنانکه در ميانِ جمعيت مي‌پلکيد ... دورادور دنبال‌نمودم 114 00:13:24,992 --> 00:13:28,570 درست به‌همانگونه که سرِ يک شناگر را .بر رويِ آب 115 00:13:30,250 --> 00:13:31,830 .سپس او ناپديد شد 116 00:13:34,257 --> 00:13:37,667 پس گُل خريدم .و به منزل رفتم 117 00:13:53,733 --> 00:13:56,351 «در «قسمت .هيچ اتفاقِ تازه‌اي رُخ‌نداد 118 00:13:56,774 --> 00:13:58,756 «بنابراين «بانو اِم .به‌مدتِ 15 روز آزاد بود 119 00:14:00,616 --> 00:14:02,807 ،سعي مي‌نمودم وقت‌کُشي کُنم ... درحاليکه 120 00:14:02,891 --> 00:14:06,324 ،فرشتگانِ نگهبانم ... «يعني «آکروپولي» و «روکه‌ت 121 00:14:06,408 --> 00:14:09,724 .مرا استهزاءکُنان تماشا مي‌کردند .آنها چنين لحظاتي را دوست‌نداشتند 122 00:14:10,075 --> 00:14:14,939 ،تا ماداميکه خوردني‌ها و غذايِ کافي وجود داشت .جلويِ خودم را نمي‌گرفتم 123 00:16:33,697 --> 00:16:36,857 [مکالمه به زبانِ اسپانيولي] 124 00:17:09,449 --> 00:17:11,813 «بهتر مي‌بود به «ديگو ،تلفن مي‌کردم 125 00:17:12,492 --> 00:17:17,492 اما بر رويِ آن تکه کاغذ .فقط يک طرحِ‌نقاشي و يک آدرسِ کُلي وجود داشت 126 00:17:18,367 --> 00:17:20,616 مي‌توانستم در همانجا ،همه‌چيز را بي‌خيال بشوم 127 00:17:20,900 --> 00:17:23,950 اما نيرويي مقاومت‌ناپذير .مرا به‌جلو سوق مي‌داد 128 00:17:24,782 --> 00:17:29,183 تا آنکه عاقبت خود را جلويِ دربِ ... يک خانه‌يِ متوسط و معمولي 129 00:17:30,067 --> 00:17:33,175 و کوچک .در «بارسلونا» يافتم 130 00:17:53,283 --> 00:17:56,101 شما «ديگو» رو مي‌شناسين؟ همون آقايي که نقاشه؟ 131 00:17:57,266 --> 00:17:58,383 .بله 132 00:17:59,499 --> 00:18:02,515 اون درِ اونطرفي رو مي‌بينين؟ .همونه 133 00:18:02,900 --> 00:18:04,783 .متشکرم پس همون دره؟ 134 00:19:15,899 --> 00:19:17,790 تونستي اينجا رو راحت پيداکُني؟ 135 00:19:22,067 --> 00:19:24,767 فقط اولش يه‌خُرده .وِيلون و سرگردون شدم 136 00:19:25,966 --> 00:19:27,508 ،کُلي راه‌رفتم 137 00:19:28,924 --> 00:19:29,967 .و نگاه‌کردم 138 00:19:39,657 --> 00:19:41,337 .عاشقِ اين شهر هستم 139 00:19:43,324 --> 00:19:45,865 درواقع خودم هم دخترِ .يکي از بنادرِ «مديترانه»ام 140 00:19:45,949 --> 00:19:47,366 .اوه، چه خوب 141 00:19:47,850 --> 00:19:50,592 .مديترانه» مادرِ اصليِ ماست» 142 00:20:01,907 --> 00:20:04,725 .دوست‌داشتم مي‌بُردمت سفر 143 00:20:07,150 --> 00:20:08,200 سفر؟ 144 00:20:09,483 --> 00:20:10,700 .آره 145 00:20:10,925 --> 00:20:12,508 به کجا؟ 146 00:20:12,800 --> 00:20:14,480 .به زادگاهم 147 00:20:15,792 --> 00:20:17,308 ... ولي 148 00:20:19,124 --> 00:20:20,725 آخه چرا؟ 149 00:20:20,900 --> 00:20:22,336 .همينطوري ديگه 150 00:20:23,649 --> 00:20:27,464 راستش تو باعث‌ميشي اين احساس بهم دست‌بده .که بخوام از اينجا دور بشم 151 00:20:28,116 --> 00:20:29,752 همراهم مياي؟ 152 00:20:34,992 --> 00:20:37,356 فردا با ماشين .ميام دنبالت 153 00:20:39,032 --> 00:20:40,712 ولي محلِ اقامتت کجاست؟ 154 00:20:44,608 --> 00:20:46,026 .«هتل«نووِل 155 00:20:52,450 --> 00:20:56,377 «تا موعدِ قرارم با «ديگو .حدوداً 28 ساعت زمان داشتم 156 00:20:56,491 --> 00:21:01,029 شايد از رويِ ترس بود که دلم مي‌خواست .جلويِ گذرِ زمان را بگيرم 157 00:21:02,282 --> 00:21:06,122 .من صاحبِ چندان مايملکي نبودم .حتي اسم هم نداشتم 158 00:21:07,017 --> 00:21:10,074 اگر اين حقيقت داشته‌باشد که ما فرزندانِ ... چشم‌اندازها و مناظرِ محيط‌مان هستيم 159 00:21:10,158 --> 00:21:13,300 پس من وارثِ .گنجينه‌اي عظيم و هنگفتم 160 00:21:13,908 --> 00:21:17,044 ،«بارسلونا»، «جنوآ» ... «مارسي» 161 00:21:17,207 --> 00:21:19,358 .«تنجه»، «قاهره» 162 00:21:20,558 --> 00:21:22,949 «همچون جمله‌يِ معروفِ «ملکه ماريِ خون‌ريز ... «درباره‌يِ بندرِ «کاله 163 00:21:23,033 --> 00:21:27,033 من نيز حتي هنگاميکه بميرم، اساميِ شما ... در قلبم حک خواهد بود 164 00:21:27,117 --> 00:21:30,017 و هيچکس نخواهد توانست .آن را ازم بگيرد 165 00:22:49,992 --> 00:22:55,141 کاميونت رو آوردي؟ - .نه، يکي از دوستانم اينو بهم قرض‌داده - 166 00:23:01,658 --> 00:23:03,617 ولي راستش من خودم بلد نيستم .رانندگي‌کُنم 167 00:23:04,657 --> 00:23:06,748 !اوه، پس رويِ من حساب‌کردي 168 00:23:07,491 --> 00:23:10,323 ،نه، البته گواهينامه دارم‌ها .ولي به‌ندرت رانندگي مي‌کُنم 169 00:23:10,407 --> 00:23:15,931 .چند کيلومتر طول مي‌کِشه تا دوباره دست‌فرمونم برگرده ترسيدي؟ 170 00:23:41,533 --> 00:23:44,365 چشمانم به پيشاني‌اش ... دوخته شده‌بود 171 00:23:44,449 --> 00:23:48,551 همانجا که اندکي از موهايش ... فلفل‌نمکي گشته‌بود 172 00:23:48,825 --> 00:23:51,033 و رنگ‌شان در اثرِ آفتاب .رفته‌بود 173 00:23:53,450 --> 00:23:58,686 متوجه‌شدم که سابقاً فقط عاشقِ .کليشه‌هايِ آدم‌ها مي‌گشتم 174 00:23:59,074 --> 00:24:01,529 ولي اکنون هيچ‌چيز از او ... نمي‌دانستم 175 00:24:03,908 --> 00:24:06,875 ليکن مي‌دانستم که او .دزدِ روح نيست 176 00:24:50,992 --> 00:24:53,265 من هميشه .ناشي بودم 177 00:24:54,742 --> 00:24:57,617 مي‌دوني ناشي يعني چي؟ 178 00:25:35,407 --> 00:25:36,825 .تکون‌نخور 179 00:25:42,741 --> 00:25:46,319 برايِ اولين دفعه‌ست که .دارم تويِ نورِ روز مي‌بينمت 180 00:25:47,792 --> 00:25:49,842 و اين منظره به‌نظرت چه‌جور مياد؟ 181 00:25:58,008 --> 00:25:59,108 .بد نيست 182 00:26:07,408 --> 00:26:09,863 منم تمامِ اين چيزها رو !بخاطرِ تو سفارش‌دادم 183 00:26:14,075 --> 00:26:15,325 به‌نظرت چه‌جور مياد؟ 184 00:26:17,742 --> 00:26:18,992 .بد نيست 185 00:26:19,407 --> 00:26:20,607 بد نيست؟ 186 00:26:27,532 --> 00:26:29,212 !خارق‌العاده‌ست 187 00:27:14,033 --> 00:27:16,687 حضور در زيرِ نگاه خيره‌اش ... مرا بيشتر مي‌ترساند 188 00:27:16,767 --> 00:27:19,866 تا اجرايِ نمايش .در برابرِ 500 تماشاچيِ پُرجاروجنجال 189 00:27:19,950 --> 00:27:22,415 همواره دلم مي‌خواست ... به‌سويِ نورِ آفتاب بروم 190 00:27:22,499 --> 00:27:24,948 زيرا به نورافکن‌ها ... عادت پيدا کرده‌بودم 191 00:27:25,132 --> 00:27:27,932 اما اکنون در زيرِ ... نگاه خيره‌يِ اين مرد 192 00:27:28,417 --> 00:27:30,335 .پاهايم سُست مي‌گشت 193 00:30:32,474 --> 00:30:35,992 اميال و هوس‌هايم به‌غليان‌آمده .و احساسي از انرژي‌اي عظيم به من مي‌بخشيد 194 00:30:37,300 --> 00:30:41,040 قبلاً همواره اين احساس را داشتم ،که بدنم تجزيه گشته است 195 00:30:41,575 --> 00:30:46,858 ،اما اکنون در ميانِ بازوانِ «ديگو» غنوده‌بودم ،«در آن هتل در «کايا سان‌کريستينا 196 00:30:47,199 --> 00:30:50,448 حال‌آنکه به آن درختانِ شکوفانِ بادام شباهت‌داشتم ... که در صبحي بهاري 197 00:30:50,532 --> 00:30:53,658 توسطِ «ون گوگ» برايِ کِشيدنِ تابلويِ نقاشي‌اش .به‌دفعات لمس شده‌بود 198 00:30:53,742 --> 00:30:55,883 ... من اکنون در اينجا بودم 199 00:30:56,574 --> 00:30:58,847 ،و با اين وجود .در مکاني ديگر سِير مي‌کردم 200 00:30:59,157 --> 00:31:04,332 ،در آن لحظه عاشقِ همه‌چيز بودم، از همه‌چيز لذت مي‌بُردم .حتي از مرگِ خودم 201 00:31:06,157 --> 00:31:09,207 عشق‌ورزي با او، متفاوت‌بود از .هر آنچه که تاکنون شناخته‌بودم 202 00:31:09,291 --> 00:31:12,133 ،و دارايِ اوج و صعودي کُند بود ... همراه با مکث‌ها و توقف‌ها 203 00:31:12,741 --> 00:31:14,268 .و بصورتِ مرحله‌به‌مرحله 204 00:31:15,408 --> 00:31:19,241 در همانِ لحظه‌يِ اوج، تلألويي ناگهاني ... به‌آرامي در اندرونم گذر مي‌نمود 205 00:31:19,325 --> 00:31:22,225 ،و معنايِ تماميِ چيزها را مي‌سوزاند 206 00:31:22,974 --> 00:31:24,865 و حتي نيز .خودِ بي‌معنايي را 207 00:32:27,192 --> 00:32:31,740 به‌نوعي احساس مي‌نمودم که در جهانِ ... يکي از قصه‌هايِ پريان قرار گرفته‌ام 208 00:32:32,024 --> 00:32:35,053 و همان شنلِ گرمِ زردرنگ .مرا در پناه گرفته است 209 00:32:35,575 --> 00:32:39,823 و گويي بر پس‌زمينه‌اي از ابرهايِ ارغواني ... و کلاغ‌هايي در حالِ قارقار 210 00:32:39,907 --> 00:32:44,532 «طرحِ مبهمِ قصرِ «ملکه‌يِ شرير .در حالِ پديدار گشتن بود 211 00:32:45,074 --> 00:32:47,657 هرگز تصاويرِ آن کتاب‌قصه را ،فراموش نکرده‌ام 212 00:32:47,741 --> 00:32:51,658 و هر روز حريصانه، در ذهنم .تصاويري جديد نيز به آن مي‌افزايم 213 00:32:52,657 --> 00:32:55,366 اشخاصي که مي‌ديدم .همگي وفادارانِ «ملکه‌يِ شرير» بودند 214 00:32:55,450 --> 00:32:59,199 همان زنِ بدجنس ليکن ستايش‌انگيزي ... که آينه‌اش را جلا مي‌داد 215 00:32:59,283 --> 00:33:02,512 ،آن‌هم بصورتِ روزانه .به‌منظورِ آنکه زيبا به‌نظر برسد 216 00:33:02,866 --> 00:33:05,741 ،ميل به زيبا جلوه‌کردن .تنها اصلِ اخلاقيِ او بود 217 00:33:05,825 --> 00:33:09,908 ،او آرزو داشت تا زيباتر از «سفيد برفي» به‌نظر‌ برسد ... همو که چهره‌يِ رنگ‌پريده‌اش 218 00:33:09,992 --> 00:33:13,657 صرفاً مُشتي آدم‌کوتوله را .به رؤيا ديدن، وادار مي‌نمود 219 00:33:15,824 --> 00:33:17,991 ... نورِ خيره‌کُننده‌يِ آن قصر 220 00:33:18,075 --> 00:33:20,990 «همان‌جايي‌که «ملکه‌يِ شرير ... ضيافت‌هايش را در آن برگزار مي‌نمود 221 00:33:21,074 --> 00:33:25,324 ،گام‌هايم را به‌سويِ خود رهنمون مي‌ساخت .آن‌هم تک‌و‌تنها و لرزان از ميانِ شبي ظلماني 222 00:33:25,408 --> 00:33:27,317 مسيرِ من .مقدر گشته‌بود 223 00:33:27,408 --> 00:33:31,325 ،من مي‌بايست «بانو اِم» مي‌گشتم .صرف‌نظر از هر اتفاقي نيز که رُخ مي‌داد 224 00:33:50,491 --> 00:33:53,391 موضوع چيه؟ باز چرا غمگيني؟ 225 00:33:55,825 --> 00:33:56,825 من؟ 226 00:33:58,242 --> 00:33:59,325 .هيچي نيست 227 00:33:59,742 --> 00:34:02,469 .فقط تويِ «آفريقايِ دنج» بودم 228 00:34:03,491 --> 00:34:05,171 آفريقايِ دنج»؟» 229 00:34:06,157 --> 00:34:08,612 يکي از اصطلاحاتِ .دورانِ بچگيمه 230 00:34:09,325 --> 00:34:11,689 : و معنيش برايِ من اينه .رؤياپردازي 231 00:34:12,783 --> 00:34:17,533 تويِ مدرسه‌مون، يه خانم‌معلم داشتم ... که هميشه 232 00:34:18,616 --> 00:34:20,596 از پُشتِ‌سر ... يواشکي مي‌اومد 233 00:34:21,325 --> 00:34:25,658 : و منو نيشگون مي‌گرفت و مي‌گفت "اي هرزه، بازم داري رؤياپردازي مي‌کُني؟" 234 00:34:25,742 --> 00:34:27,157 .حق داشته 235 00:34:27,241 --> 00:34:28,325 چـي؟ 236 00:34:32,492 --> 00:34:35,075 چونکه رؤياپردازي .بدترين جنايته 237 00:34:38,075 --> 00:34:39,158 ،نه 238 00:34:39,991 --> 00:34:41,742 ... بدترين جنايت 239 00:34:42,742 --> 00:34:44,833 .نداشتنِ «تيون»ـه 240 00:34:46,117 --> 00:34:50,200 تيون» ديگه چيه؟» - .يعني مايه‌تيله، پول‌مول - 241 00:35:07,408 --> 00:35:09,658 .طرزِ نگارشش رو دوست‌دارم 242 00:35:09,742 --> 00:35:12,824 اين کتابچه داره درباره‌يِ کساني صحبت مي‌کُنه .که بنيانگذارانِ صومعه بودن 243 00:35:12,908 --> 00:35:14,158 : گوش‌کُن 244 00:35:14,742 --> 00:35:19,018 ،اگرچه آنان بردگانِ زمين بودند" ".ليکن در ملکوتِ‌آسمان آزاد و رها گشتند 245 00:35:20,574 --> 00:35:23,157 آنان در اينجا زانو مي‌زدند" "... و گرسنگي مي‌کِشيدند 246 00:35:23,241 --> 00:35:27,517 تا در عرش برخيزند" ".و بر سفره‌يِ پروردگار و سرورمان بنشينند 247 00:35:27,616 --> 00:35:30,198 آره، ولي نهايتاً کارشون کِشيد به ... جنگيدن برعليه 248 00:35:30,282 --> 00:35:34,908 ،کُنت‌هايِ اين منطقه .چونکه در کمينِ دفينه‌هاشون بودن 249 00:35:34,992 --> 00:35:38,308 و همين باعث‌شد که اخلاقياتِ راهب‌ها .به تباهي کِشيده‌بشه 250 00:35:39,658 --> 00:35:43,407 اوه، پس يعني اون کساني از بين‌شون ... که به‌سختي کار مي‌کردن 251 00:35:43,491 --> 00:35:44,909 .فريب‌خوردن 252 00:35:45,157 --> 00:35:47,157 خُب البته .اونها مثلِ هم نبودن 253 00:35:47,950 --> 00:35:50,223 و اين انحطاط .بعدها اتفاق‌افتاد 254 00:35:50,742 --> 00:35:52,323 .درواقع همه‌چيز متناوبه 255 00:35:52,407 --> 00:35:56,596 ،چيزها بالا ميرن و بعد پايين‌ميان .و بعدش ناپديد ميشن 256 00:35:57,032 --> 00:35:58,617 ،و خُب حالا ما چي؟ 257 00:36:02,241 --> 00:36:03,492 ... من فکر مي‌کُنم که 258 00:36:06,658 --> 00:36:08,338 .اين رابطه پايين‌ميره 259 00:36:11,575 --> 00:36:13,939 اميدوارم که اين .حقيقت نداشته‌باشه 260 00:36:25,992 --> 00:36:27,672 داري دعا مي‌کُني؟ 261 00:36:38,533 --> 00:36:43,682 ،هميشه موقعيکه شب فرو مياد .اميدم اينه که دنيا داره برام دعا مي‌کُنه 262 00:36:44,658 --> 00:36:47,490 پس دلت مي‌خواد که آدم‌ها برات دعا کُنن؟ 263 00:36:47,574 --> 00:36:49,210 ،آدم‌ها نه 264 00:36:50,157 --> 00:36:51,408 ،بلکه چيزها 265 00:36:52,575 --> 00:36:53,825 .مثلاً دريا 266 00:37:00,574 --> 00:37:03,157 منو مي‌بري به باکره‌يِ سياه»؟» 267 00:37:03,241 --> 00:37:05,514 .«همون «باکره‌يِ مونسِرات 268 00:37:06,282 --> 00:37:09,990 دلت مي‌خواد ببينيش؟ - .بگي‌نگي - 269 00:37:10,074 --> 00:37:12,619 آخه اون .تنها باکره‌يِ سياهه 270 00:37:12,825 --> 00:37:14,075 خيلي دوره؟ 271 00:37:16,075 --> 00:37:17,825 .نزديکِ «بارسلونا»ست 272 00:38:37,408 --> 00:38:41,772 جايِ خنده‌هاي‌مان را .جديتي مبهم گرفته‌بود 273 00:38:42,992 --> 00:38:47,181 من انعکاسِ خيره‌کُننده‌يِ آسمان ... در مسيرش به درونِ سطحِ آب 274 00:38:47,658 --> 00:38:52,720 و فرو رفتنش به جهان‌هايِ زيرين را .کنجکاوانه و انديشناک دنبال مي‌کردم 275 00:38:53,908 --> 00:38:59,074 به‌نظر مي‌رسيد «ديگو» نيز معنايِ ژرفِ آن آبِ آرام را .حس نموده است 276 00:38:59,158 --> 00:39:04,383 : چه‌کسي گفته‌بود آبِ مانده و مُرده، سيالي غليظ است همچون خون"؟" 277 00:40:10,241 --> 00:40:13,732 داري چکار مي‌کُني؟ - .امشب همينجا مي‌خوابيم - 278 00:40:33,408 --> 00:40:35,992 ،موقعيکه پسربچه بودم .يه‌بار همينجا مخفي‌شدم 279 00:40:38,075 --> 00:40:41,828 والدينم به‌مدتِ 2 روز ،دنبالم مي‌گشتن 280 00:40:42,657 --> 00:40:44,384 .ولي پيدام‌نکردن 281 00:40:46,533 --> 00:40:48,408 فرار کرده‌بودي؟ 282 00:40:55,783 --> 00:40:57,366 داري مي‌لرزي؟ 283 00:40:57,450 --> 00:41:00,783 .نه، طوري نيست - .چرا، خودمم دارم مي‌لرزم - 284 00:41:01,617 --> 00:41:05,200 اگه اينجا بمونيم .سرما مي‌خوريم و مي‌ميريم 285 00:41:06,491 --> 00:41:08,825 بريم يه هتل پيداکُنيم؟ 286 00:41:09,157 --> 00:41:12,950 .آخه آبروريزي ميشه - چرا؟ - 287 00:41:13,699 --> 00:41:15,200 !حرفمو گوش‌کُن 288 00:42:29,866 --> 00:42:35,801 البته سرمايِ اينجا کمتره، ولي ترجيح مي‌دادم يه شب رو .تويِ «تاج محل» مي‌گذروندم 289 00:42:40,075 --> 00:42:42,200 !«تاج محل» 290 00:42:42,992 --> 00:42:44,672 !«تاج محل» 291 00:42:47,367 --> 00:42:52,778 احتمالاً سازنده‌يِ اين مهمانسرا .در رؤيايِ «تاج محل» بوده 292 00:43:11,449 --> 00:43:13,200 !باورنکردنيه 293 00:43:13,699 --> 00:43:15,200 !بيا اينو نگاه‌کُن 294 00:43:21,575 --> 00:43:23,992 دلت مي‌خواد تا جهنم دنبالم‌بياي؟ 295 00:43:25,825 --> 00:43:28,643 .از «تاج محل» بهتره 296 00:43:29,908 --> 00:43:33,050 .رمانتيک به‌نظر مي‌رسه !... ولي اين بو 297 00:43:56,741 --> 00:43:59,708 اين صدايِ وزوز چيست که از آن کُنج مي‌آيد؟ 298 00:43:59,949 --> 00:44:04,924 من آنجا را گشتم، اما نه هيچ کندويي پيداکردم .و نه حتي توانستم هيچ حشره‌اي ببينم 299 00:44:05,241 --> 00:44:09,033 .ديگو» را نيز نديدم» يعني کجا مي‌توانست باشد؟ 300 00:44:11,575 --> 00:44:13,211 .آه، اي قلبِ من 301 00:44:13,449 --> 00:44:16,158 احساس‌نمودم که گويي به‌درونِ چاله‌هايي از هوا ،مکيده مي‌شدم 302 00:44:16,242 --> 00:44:20,257 درست مثلِ هواپيمايي که از ارتفاعِ .صدها متري سقوط مي‌کُند 303 00:44:21,366 --> 00:44:25,782 اگر «ديگو» مرا اغوا کرده‌بود فقط برايِ اينکه اکنون رهايم‌کُند، آنوقت چه؟ 304 00:44:25,866 --> 00:44:29,073 دلم نمي‌خواست .به نيات و مقاصدِ شريرانه بيانديشم 305 00:44:29,157 --> 00:44:32,386 شايد او نيز صرفاً آدمي درست همچون ديگران بود؟ 306 00:44:33,033 --> 00:44:35,491 که وعده و وعيد مي‌دهند .و سپس ناپديد مي‌گردند 307 00:44:35,575 --> 00:44:38,030 آيا عُرفِ رايج همين نيست؟ 308 00:44:39,616 --> 00:44:42,516 اما او چه قول و وعده‌اي به من داده‌بود؟ .هيچ 309 00:44:44,657 --> 00:44:48,325 عرقي سرد از ستونِ فقراتم .شروع به جاري‌شدن‌نمود 310 00:45:01,949 --> 00:45:04,222 درواقع اين ماجرا .بسيار عجيب بود 311 00:45:04,367 --> 00:45:08,034 آخر چگونه يک آدم، به آن شکلِ ناگهاني و بي‌دليل بر سرِ راهم قرار گرفته‌بود؟ 312 00:45:08,533 --> 00:45:11,991 ،اگرچه هرگز از او سؤالاتِ چنداني نپرسيده‌بودم ... اما 313 00:45:12,075 --> 00:45:15,479 «بسياري چيزهايِ مربوط به «ديگو .در تاريکي و ابهام بود 314 00:45:15,783 --> 00:45:20,658 ،اصلاً شايد اين مسافرتِ ناگهاني .صرفاً بيشتر يک فرار و گريز بود 315 00:46:19,367 --> 00:46:22,422 نگاه‌کُن، اين دست‌بازي ديگه تمومه .و مي‌خوان يه دورِ ديگه بازي‌کُنن 316 00:46:23,157 --> 00:46:26,386 تا چند لحظه‌يِ ديگه .باهاشون خداحافظي مي‌کُنم و ميام 317 00:47:54,492 --> 00:47:56,856 او مرا دائماً ... به خودش مقيد مي‌ساخت 318 00:47:57,117 --> 00:48:00,017 ،و در عينِ حال .بر لبه‌يِ يک مغاک نگاه مي‌داشت 319 00:48:02,241 --> 00:48:04,968 معمولاً در حينِ عشق‌بازي ... ناگهان توقف مي‌نمود 320 00:48:05,075 --> 00:48:08,325 همچون شناگري که ... در زيرِ آسمانِ بر فرازش 321 00:48:08,575 --> 00:48:10,323 توقف مي‌نمايد ... تا نفس بگيرد 322 00:48:10,407 --> 00:48:13,043 پيش از آنکه به شناکردن ... دوباره ادامه‌دهد 323 00:48:13,657 --> 00:48:15,175 ... هرچه دوردست‌تر 324 00:48:15,199 --> 00:48:16,708 .و دوردست‌تر 325 00:48:22,075 --> 00:48:23,825 .عاشقتم 326 00:48:31,241 --> 00:48:32,877 .منم همينطور 327 00:48:50,242 --> 00:48:52,787 ما از چه‌هنگام به عشق‌بازي با يکديگر مشغول‌بوديم؟ 328 00:48:54,282 --> 00:48:58,297 او از من مي‌پرسيد که آيا مي‌توانستم وي را .عميقاً در اندرونم احساس‌نمايم 329 00:48:59,200 --> 00:49:02,778 .من پاسخي نمي‌دادم ... سرگيجه‌اي بر من مستولي مي‌گشت 330 00:49:03,325 --> 00:49:07,427 همچون موتورسيکلتي که .به‌سرعت شتاب مي‌گيرد 331 00:49:07,841 --> 00:49:11,578 احساس مي‌نمودم که گويي ما ... در قلبِ يک لحظه‌يِ مطول و ابدي بوديم 332 00:49:11,658 --> 00:49:14,713 لحظه‌اي که آغازي ندارد .و هرگز پايان نمي‌يابد 333 00:49:18,741 --> 00:49:22,074 ،چلچله‌ها در بيرون و آنسويِ پنجره ... همديگر را تعقيب مي‌نمودند 334 00:49:22,158 --> 00:49:24,323 و خود را رها مي‌کردند ... تا همچون سنگ سقوط‌نمايند 335 00:49:24,407 --> 00:49:27,658 و نهايتاً در آخرين لحظه ... جيغِ متشنج‌شان را متوقف مي‌ساختند 336 00:49:27,742 --> 00:49:30,797 پيش از آنکه مسيري ديگر را ... برگزينند 337 00:49:32,324 --> 00:49:35,291 مسيري که اين‌بار .به‌سويِ مغاکِ فرازين بود 338 00:49:53,374 --> 00:49:55,662 [مکالمه به زبانِ اسپانيولي] 339 00:51:19,991 --> 00:51:22,891 موقعيکه مردها بهم نگاه مي‌کُنن تو خوشت‌مياد؟ 340 00:51:23,657 --> 00:51:25,293 ،آره، خوشم‌مياد 341 00:51:25,408 --> 00:51:27,863 ولي نمي‌تونم بي‌نزاکتي و وقاهت رو .تحمل‌کُنم 342 00:51:56,491 --> 00:51:59,990 در انتهايِ روز .به دلتايِ رودخانه‌يِ «اِبرو» رفتيم 343 00:52:00,074 --> 00:52:05,240 خطوطِ هندسيِ شاليزارهايِ برنج .تا آنجا که چشم قادر به ديدن بود، امتداد داشتند 344 00:52:05,324 --> 00:52:09,949 به‌نظر مي‌آمد که تنها ساکنينِ منطقه .قورباغه‌ها بودند 345 00:52:10,074 --> 00:52:15,223 ،آفتاب و رطوبت، افق را با رنگ‌هايِ زرد و ارغواني ،شوريده‌وار رنگ‌آميزي مي‌نمود 346 00:52:17,324 --> 00:52:19,574 و رودخانه خود را ... به دريا مي‌افکند 347 00:52:19,658 --> 00:52:22,476 همچون مردي که .در اندرونِ يک زن مي‌ميرد 348 00:52:23,574 --> 00:52:28,723 : ديگو» زمزمه‌کرد» ."عاشقِ دلتايِ در اعماقِ بطنت هستم" 349 00:52:29,241 --> 00:52:33,081 و من مردّد بودم که آيا اين جمله .از خودِ «ديگو» است يا خير 350 00:52:33,907 --> 00:52:35,990 به‌همان‌زودي ،عاشقِ آن منطقه گشته‌بودم 351 00:52:36,074 --> 00:52:39,658 همانجا که زمين و هوا .در همديگر مي‌گداختند 352 00:52:40,157 --> 00:52:44,240 احساس مي‌کردم گويي زندگي‌ام وابسته به ... همين چند سانتيمتر پوستي است 353 00:52:44,324 --> 00:52:47,142 که «ديگو» در حينِ رانندگي .نوازشش مي‌نمود 354 00:52:49,199 --> 00:52:53,788 ترس‌ها و ترديدهايي که درخصوصِ «ديگو» داشتم را .ديگر کنار گذاشته‌بودم 355 00:52:57,158 --> 00:53:01,241 ،به‌نظر مي‌آمد بر رويِ زمينِ سفت مي‌رانديم .درست همانگونه که گويي بر رويِ آب 356 00:53:01,325 --> 00:53:04,052 اين پديده را .سراب مي‌نامند 357 00:54:11,575 --> 00:54:14,302 او ازم درخواست‌کرد .پاهايم را از هم باز نمايم 358 00:54:15,867 --> 00:54:19,991 به‌نظر مي‌آمد نشاط و سرزندگيِ چشمانش ... به دهانش انتقال يافته است 359 00:54:20,075 --> 00:54:21,825 که گوشتالو بود .و باشکوه 360 00:54:24,658 --> 00:54:27,865 ،چهره‌اش بي‌حرکت بود .درست همچون يک مجسمه 361 00:54:27,949 --> 00:54:28,990 ... مايل‌بودم که 362 00:54:29,074 --> 00:54:33,350 ،در برابرِ اين چهره‌يِ سنگي .حتي برهنه‌تر و عريان‌تر باشم 363 00:54:34,158 --> 00:54:37,823 مي‌دونستي که عرب‌ها آلتِ سکسي‌شون رو مي‌تراشن؟ 364 00:54:41,908 --> 00:54:42,992 واقعاً؟ 365 00:54:44,992 --> 00:54:46,075 هميشه؟ 366 00:54:49,242 --> 00:54:51,969 .خُب اينشو نمي‌دونم .ولي اغلبِ‌اوقات آره 367 00:56:54,824 --> 00:56:59,624 .سرانجام سکنه‌يِ منطقه را ديديم .آنها فقط از قورباغه‌ها تشکيل نمي‌شدند 368 00:57:00,992 --> 00:57:04,074 به‌همان‌زودي الکل در رگ‌هايِ مرداني ... جريان‌يافته‌بود 369 00:57:04,158 --> 00:57:09,420 ،که در کافه، همسران‌شان را انتظار مي‌کِشيدند .زيرا آنها به کليسا رفته‌بودند 370 00:57:38,199 --> 00:57:39,290 .اينجوري‌هاست ديگه 371 00:57:41,741 --> 00:57:44,468 زندگي گاهي‌اوقات .پيچيده‌ميشه 372 00:57:46,991 --> 00:57:49,082 ولي آخه چرا بهم نگفتي؟ 373 00:57:54,075 --> 00:57:57,158 .البته اون خودش خبر داره - ولي پس من چي؟ - 374 00:57:59,891 --> 00:58:02,141 ،مردي که 2 تا خونه داره ... عقلش رو از دست ميده 375 00:58:02,225 --> 00:58:05,408 ،و مردي که 2 تا همسر داره .روحش رو 376 00:58:05,492 --> 00:58:08,607 پس قطعاً مردهايِ زيادي هستن .که روح‌شون رو از دست دادن 377 00:58:08,991 --> 00:58:12,744 آخه آدم لحظه‌يِ ديدار و آشنايي رو .خودش انتخاب نمي‌کُنه 378 00:58:16,325 --> 00:58:18,991 ،و خُب موقعيکه همچين اتفاقي مي‌افته ما مي‌بايست چکار کُنيم؟ 379 00:58:19,075 --> 00:58:20,755 ازش امتناع‌کُنيم؟ 380 00:58:22,991 --> 00:58:24,991 ... از ميليون‌ها آدمي که 381 00:58:25,242 --> 00:58:26,658 ... در حالِ عبورن 382 00:58:26,908 --> 00:58:28,992 فقط 2 يا 3 نفرشون .توقف مي‌کُنن 383 00:58:30,324 --> 00:58:32,004 و خُب تو هم .توقف‌کردي 384 00:58:32,824 --> 00:58:34,824 فرصت‌هايِ زندگي : همينجورين 385 00:58:35,825 --> 00:58:37,505 ... «يک روز اقامت در «پاريس 386 00:58:37,657 --> 00:58:40,908 ،«باران، «قسمت .و تو 387 00:58:42,617 --> 00:58:44,890 و بعدش نيمه‌شب ،با همديگه قدم‌زديم 388 00:58:45,575 --> 00:58:47,658 .و تو به «بارسلونا» اومدي 389 00:58:47,742 --> 00:58:48,992 .مي‌دونستم 390 00:58:52,199 --> 00:58:54,744 خُب حالا مي‌بايست بدرقه‌ات کُنم تا بري؟ 391 00:58:59,783 --> 00:59:01,419 اهلِ آفريقاست؟ 392 00:59:06,492 --> 00:59:10,950 «پاريسي»ـه. موقعيکه تويِ «پاريس» .شروع به کار کردم، مُدلِ من بود 393 00:59:14,074 --> 00:59:15,754 اسمش چيه؟ 394 00:59:16,657 --> 00:59:17,742 .«نوريا» 395 00:59:19,575 --> 00:59:22,717 و اسمِ دخترکوچولو هم .بيلي»ـه» 396 00:59:31,241 --> 00:59:36,158 طوري بود که گويي زندگي‌ام با سرعتِ بسيار .از برابرِ چشمانم عبور کرد 397 00:59:36,242 --> 00:59:40,990 ،تماميِ همين دخترانِ حاضر در اينجا نيز ... داستان‌هايي داشتند که بطورِ همزمان 398 00:59:41,074 --> 00:59:46,834 ،عبرت‌آموز، اسرارآميز، هراسناک .جنايت‌آميز، اعجاب‌آور و سوزناک بود 399 00:59:48,407 --> 00:59:51,323 ليکن زندگي بر رويِ تراسِ آن کافه .همچنان ادامه‌داشت 400 00:59:51,407 --> 00:59:53,824 تمامِ چيزهايِ موردِ نياز ... در آنجا حاضر بودند 401 00:59:53,908 --> 00:59:56,573 ،و اشخاص با پيراهن‌هايِ رنگارنگ ... سير و پُر از آنها بهره مي‌بُردند 402 00:59:56,657 --> 00:59:59,408 و صدايِ شوخي‌ها و قاه‌قاه خنده‌ها .از هر طرف به‌گوش مي‌رسيد 403 01:00:01,742 --> 01:00:06,573 به‌نظر مي‌رسيد حواسِ پنجگانه‌ام تقويت يافته‌بود .تا مرا حتي بيشتر شکنجه‌کُند 404 01:00:06,657 --> 01:00:09,242 .دلم فقط مي‌خواست بخوابم 405 01:00:11,407 --> 01:00:13,158 ... و هنگاميکه بعدتر 406 01:00:15,242 --> 01:00:16,769 ... از خواب بيدار گشتم 407 01:00:17,325 --> 01:00:21,776 متوجه‌شدم که تماميِ آن داستانِ ... موجود در عکس 408 01:00:22,157 --> 01:00:24,339 ... آن زن و آن طفل 409 01:00:24,741 --> 01:00:28,492 برايم صرفاً تصويري‌ست ناگوار .از کابوسي وحشت‌آور 410 01:00:35,908 --> 01:00:40,407 بويِ خوشايندِ گِل .مرا به‌يادِ کودکي‌ام مي‌اندازد 411 01:00:40,491 --> 01:00:43,324 هرچند به کودکي‌ام .اهميتي نمي‌دهم 412 01:00:43,408 --> 01:00:45,408 .لااقل چنين ادعايي دارم 413 01:00:45,657 --> 01:00:49,408 آنچه مرا همواره ياري مي‌دهد تا ... بر رويِ اين خاک پرسه‌بزنم 414 01:00:49,492 --> 01:00:51,765 ... همان لحظاتِ نادري هستند 415 01:00:51,991 --> 01:00:55,367 که رايحه‌يِ هوا را ... استنشاق مي‌نمايي 416 01:00:55,595 --> 01:00:57,275 ،و جلبک‌ها را ... و يا 417 01:00:57,367 --> 01:00:59,950 ... شيرينيِ گِل را 418 01:01:00,199 --> 01:01:02,450 که مرگ را ... فرا ياد مي‌آورد 419 01:01:03,242 --> 01:01:06,158 و حسِ ابديت را .به درونت راه مي‌دهد 420 01:01:19,074 --> 01:01:20,383 ناراحتي؟ 421 01:01:25,324 --> 01:01:28,051 نه. راستش حتي .تا‌اندازه‌اي خوشحالم 422 01:01:28,742 --> 01:01:30,422 .لطفاً طعنه نزن 423 01:01:34,074 --> 01:01:38,263 اون يارو رو ديدي که داشت اونطرف حلزون جمع مي‌کرد؟ 424 01:01:38,658 --> 01:01:39,742 و من چي؟ 425 01:01:42,242 --> 01:01:43,769 منو مي‌بيني؟ 426 01:01:44,574 --> 01:01:46,574 درونِ من چي مي‌بيني؟ 427 01:03:20,749 --> 01:03:25,667 شميمِ دلپذيرِ دلتا .عميقاً در من تأثير نموده‌بود 428 01:03:27,167 --> 01:03:29,333 دلم «ديگو» را .حتي بيشتر هم مي‌خواست 429 01:03:31,582 --> 01:03:34,040 در نورِ رنگ‌پريده‌يِ ... بدرِ ماه 430 01:03:34,124 --> 01:03:37,375 آن مکان همچون آينه‌اي ... به‌نظر مي‌رسيد 431 01:03:37,667 --> 01:03:40,809 از آنچه که در همان بعد از ظهر .مشاهده کرده‌بودم 432 01:03:41,408 --> 01:03:44,135 آيا از درونِ آينه گذر نموده‌بودم؟ 433 01:03:46,324 --> 01:03:48,688 ."رؤيايِ تو مرا نگريست" 434 01:03:49,158 --> 01:03:51,741 اين جمله‌يِ کوتاه ... ذهنم را تسخير نموده‌بود 435 01:03:51,825 --> 01:03:54,783 و مي‌کوشيدم به‌ياد آوردم .که چه‌کسي آن را نوشته‌بود 436 01:03:54,867 --> 01:03:58,969 ،مي‌توانستم ترانه‌اي از رويش بسازم .بخوانمش و ضبطش‌نمايم 437 01:04:54,616 --> 01:04:58,403 بيا با همديگه عشق‌بازي کُنيم .«و بعدش منو با ماشين برگردون «بارسلونا 438 01:04:59,782 --> 01:05:01,462 پيشِ خودت چه فکري مي‌کُني؟ 439 01:05:02,283 --> 01:05:04,374 .من يه توريستِ عشق‌باز نيستم 440 01:05:07,016 --> 01:05:09,198 .من مي‌خوام باهات زندگي‌کُنم 441 01:05:13,766 --> 01:05:14,966 .عاشقتم 442 01:05:20,933 --> 01:05:22,569 .منم همينطور 443 01:05:23,892 --> 01:05:26,074 .من مي‌خوام باهات زندگي‌کُنم 444 01:05:39,683 --> 01:05:44,570 بيا با همديگه عشق‌بازي کُنيم .«و بعدش منو با ماشين برگردون «بارسلونا 445 01:06:15,058 --> 01:06:19,445 بدترين بخشِ مسافرت‌رفتن .هميشه آن هنگامي‌ست که دوباره برمي‌گردي 446 01:06:19,525 --> 01:06:21,441 از هنگاميکه ... به «پاريس» برگشته‌بودم 447 01:06:21,525 --> 01:06:24,973 به‌نظر مي‌آمد که در پياده‌روها حتي بيش از قبل ... بويِ مدفوعِ سگ به مشام مي‌رسد 448 01:06:25,057 --> 01:06:28,373 و هرچيزي که مي‌خوردم .مزه‌يِ مقوا مي‌داد 449 01:08:26,599 --> 01:08:31,574 ،اگرچه نتواستم پيشِ «ديگو» بمانم .اما بدونِ او نيز نمي‌توانستم سر کُنم 450 01:08:32,933 --> 01:08:35,890 آن‌روز صبح سعي‌نمودم .خودم را جمع‌و‌جور نمايم 451 01:08:35,974 --> 01:08:38,225 ... و دست به کاري نوميدانه 452 01:08:38,474 --> 01:08:40,656 .و اندکي مهمل زدم 453 01:08:40,874 --> 01:08:42,554 : پيغامم اينه 454 01:08:47,432 --> 01:08:51,017 .نمي‌تونم بدونِ تو زندگي‌کُنم .بيا. نقطه 455 01:08:53,433 --> 01:08:56,333 .نمي‌تونم بدونِ تو زندگي‌کُنم ... بيا 456 01:09:01,517 --> 01:09:04,346 ،«با «نوريا» و «بيلي .اگه مي‌خواي 457 01:09:06,599 --> 01:09:08,417 .منتظرت هستم 458 01:09:16,167 --> 01:09:20,880 ،اگرچه بکُلي بعيد مي‌نمود .اما آنها 14 روز بعد آمدند 459 01:09:21,582 --> 01:09:24,400 نمي‌دانستم آنان .چه خواهند خواست 460 01:09:24,500 --> 01:09:29,151 ."به خودم گفتم : "نگران‌نباش، خواهيم‌ديد .و بدينگونه قضيه را فيلسوف‌مآبانه فيصله‌دادم 461 01:09:29,332 --> 01:09:33,521 شايد «نوريا» بيشتر خواهانِ يک رقيب بود .تا صرفاً يک شبح 462 01:09:34,499 --> 01:09:37,226 در هر صورت، آمدنش .مرا شديداً شگفت‌زده نمود 463 01:10:10,417 --> 01:10:13,500 تونستين اينجا رو راحت پيداکُنين؟ - .آره - 464 01:10:14,824 --> 01:10:15,908 .بفرمايين بشينين 465 01:10:16,558 --> 01:10:18,085 .الان چاي درست مي‌کُنم 466 01:10:39,166 --> 01:10:41,166 آبجو نداري؟ 467 01:10:43,216 --> 01:10:48,365 ،اوه چرا. هميشه برايِ نوازنده‌ها آبجو داشتم .موقعيکه اينجا تمرين مي‌کرديم 468 01:11:35,716 --> 01:11:38,050 .ممنون 469 01:11:45,707 --> 01:11:48,457 من هميشه به خودم ميگم که .مي‌بايست آبجو بخورم 470 01:11:48,541 --> 01:11:50,823 آخه نوشيدنيِ خواننده‌هايِ .موسيقيِ «راک»ـه 471 01:11:50,907 --> 01:11:52,387 ولي خُب .اصلاً نمي‌تونم 472 01:11:59,500 --> 01:12:01,180 سفر چطور بود؟ 473 01:12:04,750 --> 01:12:06,277 خسته‌اين؟ 474 01:12:09,582 --> 01:12:10,870 مي‌خواين استراحت‌کُنين؟ 475 01:12:10,950 --> 01:12:13,677 من يکي از اتاق‌هايِ طبقه‌بالا رو .آماده‌کردم 476 01:12:16,167 --> 01:12:18,083 خسته‌نيستين؟ 477 01:12:20,041 --> 01:12:21,677 .نه، به‌هيچ‌وجه 478 01:12:41,832 --> 01:12:43,923 پس ديگه همينجا .خوب و راحت بخوابين 479 01:12:44,333 --> 01:12:46,060 .آره، فقط يه‌کمي شُل‌و‌وِله 480 01:13:09,949 --> 01:13:11,000 .من تمومم 481 01:13:12,500 --> 01:13:17,082 .از تمامِ لوازم‌آرايشي که اينجا پيدا مي‌کُني استفاده‌کُن .حوله‌ها هم اونجا هستن 482 01:13:17,166 --> 01:13:19,582 مي‌شه کمي موسيقي داشته‌باشيم تا خواب‌مون ببره؟ 483 01:13:19,666 --> 01:13:22,066 .اوه البته .الان يه نوار ميذارم 484 01:13:37,667 --> 01:13:41,071 چه آهنگي بذارم؟ - .هرچي دلت مي‌خواد - 485 01:16:36,082 --> 01:16:39,333 نوزادها تا چند وقت از سينه‌يِ مادر تغذيه مي‌کُنن؟ 486 01:16:40,583 --> 01:16:44,598 .برايِ هرکدوم‌شون متفاوته ... البته من ديگه شيرِ چنداني ندارم 487 01:16:44,917 --> 01:16:47,498 ولي دخترم از خوردنش .آروم‌ميشه 488 01:16:47,582 --> 01:16:52,731 ،مي‌خوام بگيره بخوابه .آخه امروز صبح خيلي‌زود بيدار شده 489 01:16:53,582 --> 01:16:58,583 ،من يه کليدِ زاپاس دارم. ميدمش بهتون .تا بتونين هروقت خواستين، بيايين و برين 490 01:17:10,917 --> 01:17:12,167 .فعلاً ديگه بايد برم 491 01:17:12,582 --> 01:17:14,262 .آخه تمرين داريم 492 01:20:50,917 --> 01:20:53,498 ديگو»، چرا حرفمو باور نمي‌کُني؟» 493 01:20:53,882 --> 01:20:57,946 يه پيانويِ کوچيکِ سبزرنگ .تويِ اين گوشه ايستاده 494 01:21:00,082 --> 01:21:01,633 .فقط نگاهش‌کُنين 495 01:21:02,550 --> 01:21:03,800 .نگاهش‌کُنين 496 01:21:03,949 --> 01:21:07,832 مگه «مونه» يه پيانويِ کوچيکِ سبزرنگ تويِ اين گوشه نقاشي‌نکرده؟ 497 01:21:08,116 --> 01:21:09,825 اينجا؟ - .آره، همينجا - 498 01:21:10,282 --> 01:21:11,699 چي مي‌بيني؟ 499 01:21:11,783 --> 01:21:15,448 .بيلي» نگاه‌کُن» ... «چه‌کسي باور مي‌کُنه که «مونه 500 01:21:15,532 --> 01:21:18,761 يه پيانو رو تويِ مجموعه‌نقاشي‌هاش به‌اسمِ نيلوفرهايِ آبي» ترسيم‌کرده؟» 501 01:21:19,242 --> 01:21:23,118 چه مزخرفي، بهتر اينه که آدم .جلويِ گوش‌هاش رو بگيره 502 01:21:24,117 --> 01:21:26,782 به‌هر‌حال گوش‌دادن به مزخرفات .بهتر از کَر شدنه 503 01:21:26,866 --> 01:21:27,948 .بذار ببينم 504 01:21:28,032 --> 01:21:29,450 .بفرما نگاه‌کُن 505 01:21:29,617 --> 01:21:32,198 چشم‌هاتو خوب بازکُن .و اينجا سمتِ راست رو ببين 506 01:21:32,282 --> 01:21:34,033 مگه اين پيانو نيست؟ 507 01:21:34,282 --> 01:21:36,866 !سمتِ راستي ديگه آخه تو چته؟ 508 01:21:36,950 --> 01:21:39,699 .ولي اين که پيانو نيست .يه «پيانويِ رودخونه‌اي»ـه 509 01:21:39,783 --> 01:21:43,465 ،«ولي نمي‌توني بگي : «پيانويِ رودخونه‌اي .«فقط مي‌توني بگي : «قايقِ رودخونه‌اي 510 01:21:43,549 --> 01:21:46,633 .متأسفانه ما ناهار خورديم .آخه نمي‌دونستيم کِي مياي منزل 511 01:21:46,717 --> 01:21:48,366 مي‌خواي يه‌چيزي بخوري؟ 512 01:21:48,450 --> 01:21:50,414 .نه، مرسي .گرسنه نيستم 513 01:21:53,132 --> 01:21:55,050 .بايد چند تا تمبر هم بخرم 514 01:21:55,450 --> 01:21:58,941 .اون مغازه يه دستگاه بازيِ ساچمه‌پرون داره بريم بازي‌کُنيم؟ 515 01:22:10,732 --> 01:22:12,550 مي‌توني «بيلي» رو بگيري؟ 516 01:22:18,483 --> 01:22:21,398 !اينجوري نه !آخه اون که از شِکَر ساخته‌نشده 517 01:22:21,482 --> 01:22:24,069 اولين‌باريه که يه نوزاد رو .بغل مي‌گيرم 518 01:22:24,149 --> 01:22:25,233 !نه بابا 519 01:22:25,683 --> 01:22:27,933 پس يعني هيچوقت يه نوزاد رو تويِ بغلت نگرفته‌بودي؟ 520 01:22:28,017 --> 01:22:29,433 .نه، واقعاً نه 521 01:22:30,182 --> 01:22:32,100 !باورم نميشه 522 01:22:32,850 --> 01:22:36,777 يعني نه خواهري داشتي، و نه خواهرزاده‌اي؟ - .نه، به‌هيچ‌وجه - 523 01:22:37,474 --> 01:22:39,474 .ما تويِ منزل‌مون 7 نفر بوديم 524 01:22:39,932 --> 01:22:44,819 ،و هميشه موقعيکه والدين‌مون خواب‌بودن .کُل خونه از شيطنت‌هامون مي‌لرزيد 525 01:23:12,567 --> 01:23:14,317 .نه، اينجوري نه 526 01:23:14,567 --> 01:23:16,483 بيايين يه‌بارِ ديگه .از اول شروع‌کُنيم 527 01:23:16,567 --> 01:23:19,182 ديدي خودش چطور انجامش‌ميده؟ - چي؟ - 528 01:23:19,266 --> 01:23:21,683 ما به‌اندازه‌يِ‌کافي .نزديکِ همديگه نمي‌رقصيديم 529 01:23:22,783 --> 01:23:25,366 و ضمناً تماشاگرها مي‌بايست ،همه‌چيزمون رو کاملاً ببينن 530 01:23:25,450 --> 01:23:29,032 ،حتيِ موهايِ «ماري» رو، باسنِ «نانو» رو .و سينه‌هايِ «گلاديس» رو 531 01:23:29,116 --> 01:23:32,533 پس مي‌بايست باسنم رو عينهو شرقي‌ها بجنبونم؟ 532 01:23:32,783 --> 01:23:36,738 فکرکردي من با «کوس‌کوس» بزرگ‌شدم؟ [نوعي خوراکِ محلي در شمالِ آفريقا] 533 01:23:36,866 --> 01:23:39,283 !بي‌خيال !کوس‌کوس» تويِ مِنو نيست» 534 01:23:39,367 --> 01:23:43,731 .خيله‌خُب، بيايين دوباره سعي‌کُنيم .واقعاً لازمه که با همديگه هماهنگ‌بشيم 535 01:24:06,449 --> 01:24:09,085 نوريا» بسيار علاقه‌مند» .به‌نظر مي‌رسيد 536 01:24:09,783 --> 01:24:14,033 خودم را در زيرِ نگاه چشمانش ... حتي عريان‌تر از آن‌روزي احساس‌کردم 537 01:24:14,117 --> 01:24:18,044 که موهايِ زهارم را .فدايِ «ديگو» نموده‌بودم 538 01:24:33,449 --> 01:24:36,866 ،در حينِ تمرين .عينهو يه کامپيوتر حرف مي‌زدي 539 01:24:36,950 --> 01:24:38,615 ... خُب من برنامه‌ريزي‌شدم برايِ 540 01:24:38,699 --> 01:24:43,283 سخنراني‌کردن، آواز خوندن و .انجامِ حرکاتِ موزون بوسيله‌يِ باسنم 541 01:24:43,533 --> 01:24:45,199 .و بهش افتخار مي‌کُنم 542 01:24:45,283 --> 01:24:49,199 راستش اين تنها چيزيه که در زندگيم ،مايه‌يِ تسلايِ خاطرمه 543 01:24:49,283 --> 01:24:50,865 .در اين زندگيِ رسواآميز 544 01:24:50,949 --> 01:24:52,367 چرا رسواآميز؟ 545 01:24:54,582 --> 01:24:58,833 چونکه من و تو چيزي نيستيم بجز .زامبي و يا حتي جنايتکار 546 01:24:59,950 --> 01:25:01,200 زامبي؟ 547 01:25:01,983 --> 01:25:07,059 آره، منظورم همونهاييه که تويِ فيلم‌هايِ ترسناک .از داخلِ قبرهاشون بيرون‌ميان 548 01:25:07,233 --> 01:25:09,451 !بس‌کُن .الان «بيلي» رو بيدار مي‌کُني‌ها 549 01:25:12,342 --> 01:25:15,516 درواقع زامبي‌ها از همون موقعيکه زنده‌هستن ... پيشاپيش مُرده‌ان 550 01:25:15,700 --> 01:25:18,466 چونکه خودشون رو از زندگي .دور نگه‌ميدارن 551 01:25:18,550 --> 01:25:19,966 و جنايتکارها چي؟ 552 01:25:20,250 --> 01:25:22,868 ،اين همون چيزيه که ما هستيم .من و تو 553 01:25:23,299 --> 01:25:25,844 .ولي تمامِ دنيا جنايتکاره 554 01:25:28,799 --> 01:25:31,435 .و خُب ما بيشتر از ديگران 555 01:25:31,841 --> 01:25:33,150 ... قطعاً گناه و معصيت 556 01:25:33,799 --> 01:25:35,799 .همه‌چيز رو تباه مي‌کُنه 557 01:25:36,383 --> 01:25:37,467 و همسرت چي؟ 558 01:25:39,758 --> 01:25:42,591 اگه بهتر مي‌شناختيش .ازش شگفت‌زده مي‌شدي 559 01:25:42,675 --> 01:25:45,220 فکر مي‌کُني که خودت خيلي‌خوب مي‌شناسيش؟ 560 01:25:46,675 --> 01:25:48,493 هيچکسي .آدم‌هايِ ديگه رو نمي‌شناسه 561 01:25:49,424 --> 01:25:52,342 و حقيقتِ آدم‌ها .يه رازه 562 01:26:16,716 --> 01:26:17,800 ... و آن زن 563 01:26:19,133 --> 01:26:21,951 آيا درباره‌يِ تمامِ اين اتفاقات چگونه مي‌انديشيد؟ 564 01:26:23,550 --> 01:26:28,437 نيرويي قوي مرا به‌درونِ زندگانيِ ... اين شخصِ ديگر مي‌کِشيد 565 01:26:28,882 --> 01:26:31,700 ،و اگرچه به‌طرزِ مبهم ... ليکن 566 01:26:32,049 --> 01:26:34,467 در آن چشمانِ مورّب ... اسراري يافتم 567 01:26:35,549 --> 01:26:38,465 که مي‌شد به‌واسطه‌شان ... ظلماتي مبهم را ديد 568 01:26:38,549 --> 01:26:41,449 و نيز پستاني که نوزادي را .شير مي‌داد 569 01:26:50,467 --> 01:26:52,216 من فاقدِ اين شهامت بودم ... تا حتي 570 01:26:52,300 --> 01:26:54,755 از سيمرغِ افسانه‌ها .درخواستِ مشاوره نمايم 571 01:26:59,091 --> 01:27:03,629 نوريا» هنگامِ نگريستن به آتش» .به‌کُلي در فکر و انديشه مستغرق‌گشته‌بود 572 01:27:04,366 --> 01:27:07,365 آيا اين زن، چه‌کس بود؟ ... حال که نه زامبي بود 573 01:27:07,449 --> 01:27:09,449 و نه يک جنايتکار؟ 574 01:27:11,699 --> 01:27:14,116 او به ايزدبانويِ زمين ... شباهت‌داشت 575 01:27:14,200 --> 01:27:16,450 که ايزدِ باروري را .طلب مي‌نمود 576 01:27:41,533 --> 01:27:42,783 .کيسه‌زباله پُرشده 577 01:27:43,617 --> 01:27:45,144 .ميرم خاليش‌کُنم 578 01:28:34,450 --> 01:28:37,032 نمي‌دانم دستِ چه‌کسي بود ... که مرا به‌جلو هدايت‌نمود 579 01:28:37,116 --> 01:28:40,365 ،اما بطورِ ناگهاني در ميانِ آغوشِ آنان بودم ... همچون تيغه‌يِ يک علف 580 01:28:40,449 --> 01:28:44,202 که در زيرِ نفسِ گرمِ آن دو نفر ،قرار گرفته‌باشد 581 01:28:44,616 --> 01:28:47,434 .و بکُلي مستِ لذت گشتم 582 01:28:49,950 --> 01:28:53,179 کنجکاوي و هيجان .مرا آشفته‌نمود 583 01:28:54,242 --> 01:28:58,780 ما بطورِ همزمان .بسي مشابه و بسي متفاوت بوديم 584 01:29:00,116 --> 01:29:02,198 تمامِ اين، صرفاً بدين علت ... ممکن گشته‌بود 585 01:29:02,282 --> 01:29:05,009 که ما هر دو نفر .عاشقِ يک مردِ واحد بوديم 586 01:29:05,366 --> 01:29:09,050 «هرچند من پيش‌تر، به‌واسطه‌يِ تن و بدنِ «ديگو .با آن زن آشنا شده‌بودم 587 01:29:09,700 --> 01:29:12,518 .قلبم به‌شدت مي‌تپيد 588 01:29:13,449 --> 01:29:16,199 ،هرگز تا قبل از آن .بدنِ يک زن را لمس نکرده‌بودم 589 01:29:16,283 --> 01:29:20,698 و لطافتش را با همان حسي از اعجاب ... کشف‌نمودم 590 01:29:20,782 --> 01:29:25,865 ،که هنگامِ طفوليتم، با مشاهده‌يِ دشتي از آلاله‌ها .در اندرونم برانگيخته شده‌بود 591 01:29:25,949 --> 01:29:31,032 فقط اينکه در آن‌زمان نمي‌توانستم تصورکُنم ... که زيباييِ جهان 592 01:29:31,116 --> 01:29:33,571 مي‌تواند شکوه و جلالش را .از دست نيز بدهد 593 01:29:59,950 --> 01:30:03,892 «نوريا» را تماشا مي‌کردم که در زيرِ ضرباتِ «ديگو» .در حالِ کوبيده‌شدن بود 594 01:30:04,033 --> 01:30:05,713 ... و زمين را مي‌ديدم 595 01:30:06,866 --> 01:30:09,411 .و ژرفايِ اقيانوس‌ها را 596 01:30:10,949 --> 01:30:14,200 «سپس مشاهده‌کردم که «نوريا ،به طرفي چرخيد و ناله سر داد 597 01:30:15,700 --> 01:30:19,715 «و آرزو نمودم که اي‌کاش «ديگو .شهوتِ خود را تخليه‌نکرده‌باشد 598 01:30:32,949 --> 01:30:36,440 ،سپس «ديگو» در اندرونم ارضاءشد .در حاليکه هنوز از رطوبتِ «نوريا» خيس‌بود 599 01:30:39,283 --> 01:30:42,010 ،و آنگاه بکُلي از خود بيخود گشتم ... طوريکه حتي 600 01:30:42,533 --> 01:30:45,675 به‌عنوانِ تيغه‌يِ علف نيز .ديگر وجود نداشتم 601 01:30:49,282 --> 01:30:52,033 ... و متوجه‌گشتم که چقدر 602 01:30:53,033 --> 01:30:54,451 ... آسيب‌پذير 603 01:30:55,532 --> 01:30:58,168 ،و در عينِ حال .ويران‌نشدني بودم 604 01:30:59,866 --> 01:31:04,782 چه‌کسي تصور مي‌نمود که من زماني ميانِ «ديگو» و «نوريا» بخوابم؟ 605 01:31:04,866 --> 01:31:07,502 و اينک به‌همين‌زودي، يک هفته‌يِ تمام .سپري شده‌بود 606 01:31:09,950 --> 01:31:12,917 ديشب متوجه .چهره‌يِ «نوريا» گشته‌بودم 607 01:31:13,950 --> 01:31:16,200 ... او شيوه‌اي منحصر‌به‌فرد دارد در 608 01:31:16,449 --> 01:31:21,158 ،بالا بُردنِ چشمانش به‌سويِ آسمان، حينِ عشق‌بازي ... بطوريکه شبيه به 609 01:31:21,242 --> 01:31:24,995 ،مجسمه‌يِ «حضرتِ مريم» مي‌گردد .با اشک‌هايي مومي و دستخوشِ خلسه‌اي دردناک 610 01:31:53,991 --> 01:31:55,242 چه خبرته؟ 611 01:31:56,450 --> 01:31:58,450 !تمومش‌کُن ديگه - !برو بابا - 612 01:32:01,157 --> 01:32:03,949 !تو اصلاً کله‌ات عيب داره 613 01:32:04,033 --> 01:32:07,611 !چرت نگو! خودتي که مشکل داري - !يالا کاغذهامو بهم پس‌بده - 614 01:32:14,824 --> 01:32:18,617 !يالا بزن به چاک !برو ببينم، الدنگِ بيشعور 615 01:33:29,657 --> 01:33:34,282 آيا آنها در موضوعي با يکديگر شريک‌بودند که من هرگز در آن سهمي نداشتم؟ 616 01:33:36,116 --> 01:33:39,741 و آيا چگونه مي‌گشت اگر يک‌روز من نيز ... همچون تمامِ آن ديگراني مي‌شدم 617 01:33:39,825 --> 01:33:43,323 که فرزندان‌شان را در پشتِ پنجره‌هايِ چراغاني‌شده ... بغل مي‌نمايند 618 01:33:43,407 --> 01:33:47,158 همين مني که اکنون در يک تقاطعِ نيمه‌روشن به‌تنهايي قدم مي‌زدم؟ 619 01:33:49,449 --> 01:33:51,722 اما قبل از آنکه بتوانم ... آن نورها را مطالبه‌نمايم 620 01:33:52,782 --> 01:33:55,865 بايد بر اين تاريکي و ظلمات .فائق‌آيم 621 01:33:55,949 --> 01:33:57,033 .چه وحشتناک است 622 01:33:59,199 --> 01:34:00,926 آيا جايگاه من کجا بود؟ 623 01:34:02,700 --> 01:34:05,600 در آن‌سويِ آينه؟ 624 01:34:05,867 --> 01:34:10,143 بهايي که ما بايد ... برايِ رسيدن به آن‌سو بپردازيم 625 01:34:10,241 --> 01:34:12,605 برايِ رسيدن به ... آن‌سويِ زندگي 626 01:34:12,950 --> 01:34:15,314 بسي سنگين‌تر است از .رسيدن به آن‌سويِ آينه 627 01:34:37,782 --> 01:34:39,462 .منزلگاه من همينجا بود 628 01:34:40,982 --> 01:34:44,447 و من تماميِ عمرم را در مجاورتِ بلندگوها .خواهم خُسبيد 629 01:34:44,582 --> 01:34:47,132 تو اينجا چکار مي‌کُني؟ - .منو ترسوندي - 630 01:34:47,216 --> 01:34:49,699 .دارم تعطيل مي‌کُنم‌ها - .مي‌خوام کمي اينجا بمونم - 631 01:34:49,783 --> 01:34:52,466 مي‌خواي همينجا بخوابي؟ - .آره، ميل‌دارم همين کارو بکُنم - 632 01:34:52,650 --> 01:34:56,032 .پس همراهم بيا، من يه اتاق دارم - .نه، تويِ حس‌و‌حالش نيستم - 633 01:34:56,116 --> 01:34:59,699 .باشه، اين کليدها رو ميدم بهت .فردا ظهر برمي‌گردم و 3 بار مي‌زنم به در 634 01:34:59,783 --> 01:35:03,169 .ولي به هيچکس اجازه‌نده بياد داخل !ضمناً مراقبِ آقاگُرگه هم باش 635 01:35:03,249 --> 01:35:05,504 .خواب‌هايِ شيرين ببيني - .ممنونم - 636 01:36:25,517 --> 01:36:26,767 !چه وحشتناک 637 01:36:40,182 --> 01:36:43,237 قهوه هست؟ - .يه‌مقدار تويِ کاسه‌ست - 638 01:36:44,816 --> 01:36:47,767 !اين که عينهو شاشِ گربه‌ست .نمي‌تونم بخورمش 639 01:36:49,966 --> 01:36:52,148 ديگه هيچ قهوه‌اي باقي‌نمونده؟ 640 01:36:53,433 --> 01:36:54,960 .پس چاي درست مي‌کُنم 641 01:36:56,299 --> 01:36:57,779 !خيلي وحشتناکه 642 01:36:58,299 --> 01:37:00,683 ،آخه من که نمي‌تونم همه‌جا باشم ... تويِ «قسمت» کارکُنم 643 01:37:00,767 --> 01:37:05,067 ،برم خريد، خونه رو نظافت‌کُنم .و تازه بعدش همه رو غذا هم بدم 644 01:37:07,349 --> 01:37:09,265 کتري رو نديدي؟ 645 01:37:09,349 --> 01:37:11,804 .اونطرف نيست .همون پايينه 646 01:37:14,183 --> 01:37:17,150 !لعنتي بالاخره کتري کجاست؟ 647 01:37:25,683 --> 01:37:28,319 موقعيکه ... به «بارسلونا» اومده‌بودي 648 01:37:28,683 --> 01:37:31,766 و «ديگو» بهم گفت ... مي‌خواد باهات بره مسافرت 649 01:37:32,050 --> 01:37:35,690 با خودم فکرکردم که کله‌مو .بکوبم به ديوار و خُردش‌کُنم 650 01:37:44,267 --> 01:37:48,683 ،نوريا»، اي خواهرِ من، مادرِ من» ... عشقِ من و طغيانِ من 651 01:37:50,224 --> 01:37:53,432 تويي که باسنت را چنان مي‌جنباني ... که گويي همه‌جا ستاره‌باران مي‌شود 652 01:37:53,516 --> 01:37:56,832 مرا ياري‌بده تا .مبدل به درختي خُشک نگردم 653 01:37:57,017 --> 01:37:59,100 و او گويي .دعايم را شنيد 654 01:38:06,016 --> 01:38:07,933 ... احساس‌کردم که زندگي 655 01:38:09,350 --> 01:38:12,579 از لبانِ داغِ او .دوباره به اندرونم بازمي‌گردد 656 01:38:14,224 --> 01:38:18,808 ،حال‌آنکه لبانِ خودم هنوز فلج بودند .درست همچون يک شخصِ مغروق 657 01:38:19,192 --> 01:38:21,041 دلم مي‌خواست از نوميدي ... فرياد سر دهم 658 01:38:21,125 --> 01:38:24,154 که چرا «ديگو» را ترک‌نمودم .و نيز چرا اين زن را آزرده‌بودم 659 01:38:25,516 --> 01:38:28,099 دوست‌داشتم همچون چلچله‌ها ... جيغ بکِشم 660 01:38:28,183 --> 01:38:32,016 «همان‌ها که در سحرگاهانِ حومه‌يِ «کاتالونيا .هميشه آنچنان مجنون و شوريده بودند 661 01:38:32,100 --> 01:38:35,349 «آن زمان ديگر متوقف شده‌بود که «ديگو .در اندرونم ورود مي‌يافت 662 01:38:35,433 --> 01:38:38,749 همان لحظاتِ .بي‌آغاز و بي‌پايان 663 01:38:39,016 --> 01:38:40,433 همان شبِ ... حجيم و سهمگين 664 01:38:40,517 --> 01:38:46,041 ،که در آن مجبور به زايل‌شدن هستي .بدين‌منظور تا در نورِ روز، دوباره از نو زاده‌گردي 665 01:38:46,432 --> 01:38:49,159 من همه‌چيز را به اين زن ... بخشيده‌بودم 666 01:38:49,850 --> 01:38:52,849 تمامِ آن‌چيزهايي که نامِ محبوبم را ،بر خود داشت 667 01:38:52,933 --> 01:38:55,515 تمامِ آن‌چيزهايي را که ديگر ،صاحبش نمي‌گشتم 668 01:38:55,599 --> 01:38:58,054 و همين مرا .تکه‌تکه مي‌نمود 669 01:39:03,016 --> 01:39:06,098 تنم همچون ... درونِ آن انجيرهايي بود 670 01:39:06,182 --> 01:39:11,706 که عاشقِ کِش‌رفتن‌شان بودم .در پايانِ تابستان‌ها و در امتدادِ کناره‌يِ جاده‌ها 671 01:39:12,682 --> 01:39:15,598 ،آنها برايم ديگر ميوه نبودند .بلکه تنقلاتي بودند شيرين 672 01:39:15,682 --> 01:39:17,100 !چه رسواآميز 673 01:40:05,033 --> 01:40:08,249 ،سپس ارضاءگشتم ،شايد کمي بيش از حد زمخت 674 01:40:09,017 --> 01:40:10,697 .و او خنديد 675 01:40:11,682 --> 01:40:12,767 .که طبيعي بود 676 01:40:13,617 --> 01:40:15,972 زيرا عاقبت .يک جنايتکارِ ياغي بودم 677 01:40:16,725 --> 01:40:18,807 حالا نوبتِ هيجان‌انگيزترين .قسمتش ميشه 678 01:40:18,891 --> 01:40:21,073 موقعيکه ميريم بالا؟ - .آره - 679 01:40:35,058 --> 01:40:37,958 چرا قطار برقي رو امتحان‌نکُنيم؟ 680 01:40:38,558 --> 01:40:41,285 !تو از هيچي نمي‌ترسي‌ها 681 01:40:41,558 --> 01:40:43,807 .چرا، مي‌ترسم .ولي خطرش هيجان‌انگيزه 682 01:40:43,891 --> 01:40:45,982 خُب آره، خودِ زندگي هم .پُر از خطراته 683 01:43:27,474 --> 01:43:31,224 ديگو» امروز به ما گفت که» .بايد به «بارسلونا» برگردد 684 01:43:31,308 --> 01:43:33,763 او گفت که مي‌خواهد .دوباره نقاشي‌کُند 685 01:43:35,016 --> 01:43:37,433 «و «نوريا .تصميم به ماندن گرفت 686 01:43:39,141 --> 01:43:42,041 در اندرونِ او نيز چيزي .در هم شکسته‌شده‌بود 687 01:43:49,975 --> 01:43:51,892 !بيلي»! نگاه‌کُن» 688 01:43:53,891 --> 01:43:55,975 !به يکي از دوست‌هام برخوردم 689 01:43:57,558 --> 01:43:59,558 .بذار بعداً بده بهش 690 01:43:59,891 --> 01:44:03,382 آخه دخترک داره شير مي‌نوشه .و خوابش‌بُرده 691 01:44:04,057 --> 01:44:06,642 کنجکاوم بدونم که .چه‌جور حسي داره 692 01:44:06,892 --> 01:44:08,142 ... آخه خيلي 693 01:44:08,808 --> 01:44:10,444 .شبيه حيوون‌هاست 694 01:44:10,642 --> 01:44:13,683 مگه خودت چي هستي، احمق؟ حيوون نيستي؟ 695 01:44:13,767 --> 01:44:16,683 آره، ولي يه حيوون !برايِ رويِ صحنه 696 01:44:18,516 --> 01:44:21,890 بهم گفتن که زمانِ بچگيم .دوست‌نداشتم از پستون شير بخورم 697 01:44:21,974 --> 01:44:24,141 خُب هيچوقت برايِ امتحان‌کردنش .دير نيست 698 01:44:24,225 --> 01:44:26,861 منظورت چيه؟ - دلت مي‌خواد امتحان‌کُني؟ - 699 01:44:54,057 --> 01:44:56,693 مي‌دوني چرا ... قبل‌ترها 700 01:44:57,307 --> 01:44:58,558 ... منظورم اينه که 701 01:44:59,092 --> 01:45:00,442 ... مدت‌ها سال پيش 702 01:45:01,424 --> 01:45:03,315 ... تويِ دورانِ ما‌قبل‌تاريخ 703 01:45:04,058 --> 01:45:05,149 خُب بعدش؟ 704 01:45:06,142 --> 01:45:09,633 چرا مردها فکر مي‌کردن که همسرهاشون جادوگر هستن؟ 705 01:45:12,392 --> 01:45:16,140 چون ارتباطِ بينِ ... عشق‌بازي‌کردن 706 01:45:16,224 --> 01:45:18,042 و بچه‌آوردن رو .نمي‌دونستن 707 01:45:21,391 --> 01:45:23,300 واقعاً؟ - .آره، البته - 708 01:45:32,849 --> 01:45:34,849 کفش‌هام رو نديدي؟ 709 01:45:35,475 --> 01:45:38,558 گُه‌توش! حالا واسه امضايِ قرارداد .ديرم ميشه 710 01:45:38,642 --> 01:45:40,890 حالا مگه داري کجا ميري؟ مسافرت؟ 711 01:45:40,974 --> 01:45:44,378 !بگو «ما» داريم کجا ميريم !چون خودتم همراهم مياي 712 01:45:44,475 --> 01:45:46,225 ... «اول ميريم «بروکسل 713 01:45:46,475 --> 01:45:49,390 چون بيرون‌اومدن از اين بيغوله ،برامون مفيده 714 01:45:49,474 --> 01:45:51,223 و بعدشم ميريم .کُلي شهرهايِ ديگه 715 01:45:51,307 --> 01:45:52,507 .غيرِممکنه 716 01:45:52,892 --> 01:45:54,473 چه‌چيزي غيرِممکنه؟ 717 01:45:54,557 --> 01:45:57,102 ،البته بهم محبت داري‌ها .ولي من نمي‌تونم بيام 718 01:45:58,142 --> 01:46:00,058 .ولي آخه گوش‌کُن 719 01:46:02,057 --> 01:46:03,308 چرا که نه؟ 720 01:46:03,558 --> 01:46:06,103 !تو مي‌توني - .دارم ميگم غيرِممکنه - 721 01:46:08,057 --> 01:46:10,975 من نمي‌تونم مثلِ تو .زندگي‌کُنم 722 01:46:12,307 --> 01:46:15,972 آخه من که نمي‌تونم با يه بچه تويِ بغلم .هتل‌به‌هتل در‌به‌در بشم 723 01:46:20,058 --> 01:46:21,967 ولي تو برام .عزيز هستي 724 01:46:23,557 --> 01:46:26,457 بيلي» و تو» .خانواده‌ام مي‌شين 725 01:46:27,558 --> 01:46:29,238 .من فقط تو رو دارم 726 01:46:32,057 --> 01:46:33,875 .منم فقط تو رو دارم 727 01:46:41,058 --> 01:46:43,331 دنبالِ چي مي‌گردي؟ 728 01:46:47,432 --> 01:46:49,391 نمي‌تونم بليت‌ها رو .پيدا‌کُنم 729 01:46:49,475 --> 01:46:52,099 عجله‌کُن، قطار تا 5 دقيقه‌يِ ديگه .حرکت مي‌کُنه 730 01:46:52,183 --> 01:46:53,274 پس «نانو» کو؟ 731 01:46:53,517 --> 01:46:56,474 .هنوز نيومده کي مي‌دونه کجاست؟ 732 01:46:56,558 --> 01:46:58,558 .دوست‌داشتم مي‌دونستم 733 01:46:59,057 --> 01:47:00,693 !اوه، اوناهاش 734 01:47:03,099 --> 01:47:04,516 ... معذرت مي‌خوام دخترها 735 01:47:04,600 --> 01:47:07,348 ولي با يه آدمِ غيرِمنطقي .جر‌و‌بحثم شده‌بود 736 01:47:07,432 --> 01:47:10,661 .يالا بريم ديگه .مي‌توني تويِ قطار برامون تعريف‌کُني 737 01:49:05,182 --> 01:49:07,273 ... نوريا» در اندرونم باقي‌ماند» 738 01:49:07,558 --> 01:49:10,642 درست به‌محضِ‌آنکه .بر رويِ سکويِ راه‌آهن ترکش‌نمودم 739 01:49:12,474 --> 01:49:16,576 مي‌بايست لااقل يک‌بارِ ديگر .اصرار مي‌ورزيدم و متقاعدش مي‌نمودم 740 01:51:59,349 --> 01:52:02,404 سپس فقط ابري از عطر ... باقي‌ماند 741 01:52:02,600 --> 01:52:06,353 که ديوانه‌وار زيرِ تلألو نورافکن‌ها .در حالِ چرخش بود 742 01:52:08,100 --> 01:52:12,682 و گروه «بانو اِم» يکي پس از ديگري ... در پشتِ پرده ناپديد گشتند 743 01:52:12,766 --> 01:52:14,584 ... به‌طرفِ ديگر سو 744 01:52:15,142 --> 01:52:17,233 .به‌سويِ آن حقيقتِ ديگر 745 01:52:27,558 --> 01:52:30,142 خانم، مي‌تونين زنگِ اين در رو بزنين؟ 746 01:52:31,516 --> 01:52:33,607 .اوه، تو چقدر کوچولويي 747 01:52:58,142 --> 01:53:01,807 «کنجکاو بودم بدانم که آيا احتمالاً «بيلي يک دندانِ نو درآورده است؟ 748 01:53:02,641 --> 01:53:03,892 .سردم بود 749 01:53:05,392 --> 01:53:08,447 از چشمانم .قنديل آويزان‌گشته‌بود 750 01:53:09,057 --> 01:53:11,142 .حسِ خوبي نداشتم 751 01:53:29,557 --> 01:53:32,474 ،شش ماه بعد .به «بارسلونا» رفتم 752 01:53:32,558 --> 01:53:36,922 «جرأت‌نداشتم به خيابانِ «پورتاوِدرا 35 .نزديک‌گردم 753 01:53:38,141 --> 01:53:39,559 .مي‌ترسيدم 754 01:53:40,224 --> 01:53:41,808 .نمي‌دانستم چرا 755 01:53:41,892 --> 01:53:45,121 اين احساس را داشتم که گويي .خطايي مرتکب‌شده‌ام 756 01:53:50,391 --> 01:53:53,640 آموخته‌بودم که سبُک مسافرت‌نمايم .بدونِ باروبُنه و چمدان 757 01:53:53,724 --> 01:53:58,723 ،خود را از تمامِ چيزها رها نموده‌بودم .و فقط يک نامه‌يِ تايپ‌شده را نزدم نگهداري مي‌کردم 758 01:53:58,807 --> 01:54:02,725 ،اِم» مجبور بود به‌پيش برود» .بي‌آنکه به عقب بنگرد 759 01:54:09,557 --> 01:54:11,808 نهايتاً کنجکاويم .بر من پيروز گشت 760 01:54:11,892 --> 01:54:14,557 مي‌خواستم بدانم .چه بر سرِ آنها آمده‌بود 761 01:54:14,641 --> 01:54:16,225 .مي‌بايد مي‌فهميدم 762 01:54:53,224 --> 01:54:55,860 .سلام، من دنبالِ «ديگو» مي‌گردم 763 01:54:57,600 --> 01:55:01,017 بله «ديگو»، همون آقايي که ... با «نورا» زندگي مي‌کُنه 764 01:55:01,266 --> 01:55:03,683 ،و يه بچه هم دارن .«به‌اسمِ «بيلي 765 01:55:04,766 --> 01:55:08,344 ،هيچکس تابحال حرفي ازشون نزده .وگرنه اسم‌هاشون به‌گوشم مي‌خورد 766 01:55:08,807 --> 01:55:12,058 ... نوريا» ديگه» .همون خانمِ رنگين‌پوست 767 01:55:12,308 --> 01:55:14,581 .نه، اونها اينجا زندگي نمي‌کُنن 768 01:55:14,807 --> 01:55:16,898 ولي من قبلاً همينجا .باهاشون ملاقات کرده‌بودم 769 01:55:17,057 --> 01:55:19,808 پس قطعاً بايد مربوط به .خيلي وقت پيش باشه 770 01:55:27,599 --> 01:55:30,473 انتظارِ هر چيزي را داشتم .مگر اين را 771 01:55:30,557 --> 01:55:33,786 اين زن درست در همان محل ،زندگي مي‌نمود 772 01:55:34,058 --> 01:55:38,269 ليکن مدعي‌بود که هرگز آنها را نديده .و هرگز نامي از ايشان نشنيده است 773 01:55:49,391 --> 01:55:53,473 «آن شب از ميانِ تن‌و‌بدنِ «بارسلونا ... قدم‌زدم 774 01:55:53,557 --> 01:55:56,457 درست گويي که از ميانِ .تن‌و‌بدنِ يک معشوق 775 01:55:58,975 --> 01:56:01,723 بر رويِ پوستم ... نَفَسِ گرمِ شهر را حس مي‌نمودم 776 01:56:01,807 --> 01:56:05,594 همچون نَفَسِ خارج‌شده از دهاني که .به‌همراهش جملاتِ عاشقانه بيرون مي‌آيد 777 01:56:07,642 --> 01:56:11,391 خود را به عطرِ درختانِ ليمويِ ... رامبلا دِه کاتالونيا» سپردم» 778 01:56:11,475 --> 01:56:15,228 همچون پنهان‌نمودنِ چهره .در پشتِ يالِ موّاج 779 01:56:39,557 --> 01:56:44,141 مدتي بعدتر، نامه‌اي از «ديگو» دريافت‌کردم .که از آمريکايِ‌جنوبي ارسال شده‌بود 780 01:56:44,225 --> 01:56:49,200 او با زني اهلِ پرو ازدواج کرده‌بود .و اکنون در همانجا زندگي مي‌نمود 781 01:56:51,225 --> 01:56:53,141 «اما از «نوريا .هيچ خبري نبود 782 01:56:53,425 --> 01:56:55,308 و هرگز هيچ .پيغامِ ديگري نيامد 783 01:56:55,592 --> 01:56:56,740 .ابداً هيچگاه 784 01:57:00,607 --> 01:57:03,798 حاضر بودم همه‌چيزم را ببخشم .تا دوباره با «نوريا» ديدار نمايم 785 01:58:23,812 --> 01:58:31,814 : ترجمه زيرنويس hamlethamletian 785 01:58:32,305 --> 01:59:32,793 Watch Online Movies and Series for FREE www.osdb.link/lm