The Diary of Lady M
ID | 13195546 |
---|---|
Movie Name | The Diary of Lady M |
Release Name | Le journal de Lady M |
Year | 1993 |
Kind | movie |
Language | Persian |
IMDB ID | 107278 |
Format | srt |
1
00:00:05,000 --> 00:00:10,000
«« دفـتــرِ خـاطـراتِ روزانـهيِ بـانــو اِم »»
2
00:00:12,000 --> 00:00:18,074
Watch Online Movies and Series for FREE
www.osdb.link/lm
3
00:01:00,971 --> 00:01:04,001
: کارگردان
«آلن تانر»
4
00:01:23,282 --> 00:01:27,995
آنشب «ديگو» بهدليلِ رعدوبرقِ ناگهاني
.بهطورِ اتفاقي به سالنِ «قسمت» وارد شد
5
00:01:28,991 --> 00:01:31,891
او هيچچيزي از آن مکان
.نميدانست
6
00:01:32,366 --> 00:01:35,240
آنشب قرار بود يک گروه زنانه
... به اجرايِ نمايش بپردازد
7
00:01:35,324 --> 00:01:38,553
گروه «بانو اِم» که ترجيحاً ميشود گفت
.بيشتر عدهاي جنگجو بودند تا صرفاً چند زن
8
00:01:39,825 --> 00:01:41,505
«درواقع «ديگو
... به «پاريس» آمدهبود برايِ
9
00:01:41,617 --> 00:01:44,200
برگزاريِ
.يک نمايشگاه نقاشي
10
00:01:44,450 --> 00:01:48,303
پس بههيچوجه بهدليلِ رفعِ ملالت و بيحوصلگي
،به «قسمت» نيامدهبود
11
00:01:48,450 --> 00:01:50,365
بلکه همهچيز صرفاً
،دستِ تقدير و سرنوشت بود
12
00:01:50,449 --> 00:01:52,700
هم برايِ او
.و هم برايِ من
13
00:05:11,742 --> 00:05:14,325
.تمومشکُنين
.دارم ميشمارمها
14
00:05:14,699 --> 00:05:16,950
چي ميگي؟
.ما پولمون رو ميخوايم
15
00:05:17,200 --> 00:05:18,880
.ساکتبشين لطفاً
16
00:05:19,742 --> 00:05:23,658
.اينجوري برات بد ميشهها
.سهمِ منو بده
17
00:05:24,033 --> 00:05:26,782
،کلاً 5 هزار فرانکه
.که واسه هر نفر ميفته 1000 تا
18
00:05:26,866 --> 00:05:28,546
فقط 1000 تا؟
19
00:05:29,782 --> 00:05:31,691
.ولي قرارمون اين نبود
20
00:05:55,574 --> 00:05:57,483
تويِ کفشت
راحت جا ميشن؟
21
00:05:58,283 --> 00:06:01,117
.معذرت ميخوام
.قصد نداشتم بترسونمت
22
00:06:02,575 --> 00:06:05,283
هيچوقت تابحال
.جلويِ يه مرد زانو نزدهبودم
23
00:06:05,367 --> 00:06:07,458
.چه حسِ عجيبي داره
24
00:06:10,075 --> 00:06:12,627
.منو ببخش
.فراموشکردم خداحافظيکُنم
25
00:06:12,707 --> 00:06:13,990
.فردا ميبينمت
26
00:06:14,074 --> 00:06:15,615
ولي اگه اون يارو
... درست رفتار نکُنه
27
00:06:15,699 --> 00:06:19,367
به شيطون قسم که يه ميلهيِ آهني رو
!ميکُنم تويِ کونش
28
00:06:21,032 --> 00:06:23,242
اين الان چي بود؟
يه پيشگويي؟
29
00:06:23,449 --> 00:06:25,449
ولي حتماً بايد
!دردش وحشتناک باشه
30
00:06:36,367 --> 00:06:39,948
بهنظرت خندهدار مياد، آره؟
... خُب تو که مجبور نيستي هرشب اجرا داشتهباشي
31
00:06:40,032 --> 00:06:42,490
اونم با يه سيستمصوتيِ
... خراب و داغون
32
00:06:42,574 --> 00:06:45,117
... قراردادهايِ درپيت
33
00:06:45,658 --> 00:06:48,365
درآمدِ تبليغاتي که بايد پرداختبشه
... ولي نميشه
34
00:06:48,449 --> 00:06:51,176
دخترهايي که هيچوقت
... بهاندازهيِکافي پول درنميارن
35
00:06:51,325 --> 00:06:54,143
و يه صاحبکار که عينهو خونآشام
.خون ميمکه
36
00:06:54,241 --> 00:06:55,325
!لعنت بهش
37
00:06:55,700 --> 00:06:58,283
اون کثافتها
... تمامِ انرژيِ آدمو تخليه ميکُنن
38
00:06:58,367 --> 00:07:00,491
و تو بايد فقط همهچيزت رو
.بدي بره و بدي بره
39
00:07:00,575 --> 00:07:02,102
.واقعاً که يه کابوسه
40
00:07:02,783 --> 00:07:04,419
،من اجراتون رو ديدم
41
00:07:05,200 --> 00:07:07,825
منظورم اينه که
.فقط يه بخشي ازش رو
42
00:07:19,283 --> 00:07:21,533
من اغلبِ اوقات
.پيادهميرم منزل
43
00:07:21,782 --> 00:07:23,033
.از اين کار خوشممياد
44
00:07:24,617 --> 00:07:27,846
اينجوري «پاريس» درست شبيه
.صحنهيِ يه اُپرا بهنظر ميرسه
45
00:07:28,032 --> 00:07:33,705
،درخصوصِ «صحنه» موافقم
.ولي «اُپرا» يهکمي اغراقشده بهنظر مياد
46
00:07:35,366 --> 00:07:40,079
.باران متوقف گشتهبود
.ما توسطِ شب احاطه شدهبوديم
47
00:07:40,367 --> 00:07:42,950
هر کدام از آدمها
،به راه خودش ميرفت
48
00:07:43,367 --> 00:07:46,117
و گاهياوقات نيز
.با يکديگر برخورد ميکردند
49
00:07:49,617 --> 00:07:52,533
او از من دربارهيِ عطرم
.پرسوجو نمود
50
00:07:54,367 --> 00:07:55,894
.و من بهلکنتافتادم
51
00:07:56,199 --> 00:07:57,879
و نميتوانستم
.چيزي بگويم
52
00:07:58,032 --> 00:08:03,181
زيرا اين بويِ زني بود که بر رويِ سکويِ نمايش
.سراپا خيسِ عرق شدهبود
53
00:08:03,408 --> 00:08:07,946
او خنديد و گفت که اين رايحه
،وي را بهيادِ دورانِ کودکياش مياندازد
54
00:08:08,657 --> 00:08:10,866
... بهيادِ ايوانِ پدربزرگش
55
00:08:10,950 --> 00:08:13,698
جاييکه معمولاً طوري رفتار ميکرد که گويا
... در حالِ دنبالنمودنِ گفتگوهاست
56
00:08:13,782 --> 00:08:15,992
اما درواقع
... فقط در حالِ لذتبُردن بود
57
00:08:16,242 --> 00:08:18,448
از تماميِ رايحههايِ
... ساطعشده از زمين
58
00:08:18,532 --> 00:08:20,825
و گُلهايِ ياسمن
.در تاريکروشنِ غروب
59
00:08:25,075 --> 00:08:26,755
اسمت چيه؟
60
00:08:28,200 --> 00:08:29,758
.صبرکُن
61
00:08:43,575 --> 00:08:45,211
.من هيچ اسمي ندارم
62
00:08:48,282 --> 00:08:49,700
... اسمِ من
63
00:08:50,199 --> 00:08:51,283
.بانو اِم»ـه»
64
00:08:51,533 --> 00:08:53,169
.همون اسمِ گروهمون
65
00:08:56,417 --> 00:09:00,158
،موقعيکه کوچيک بودم
... هيچوقت تا قبل از اينکه
66
00:09:00,458 --> 00:09:04,585
مادرم يه خوردني کنارِ تختم بذاره
.خوابم نميبُرد
67
00:09:05,574 --> 00:09:07,210
!خوشمزهستها
68
00:09:11,032 --> 00:09:12,712
.او مرا نگاه ميکرد
69
00:09:13,950 --> 00:09:16,992
اما خودِ تو چطور؟
در دورانِ طفوليت چگونه بودي؟
70
00:09:18,783 --> 00:09:22,324
به اين غريبهاي مينگريستم که بهنظر ميرسيد
... حتي بيشتر از خودِ من
71
00:09:22,408 --> 00:09:26,408
،دربارهيِ اسرارِ کودکيام ميداند
... و نيز دربارهيِ اسرارِ زنانهام
72
00:09:27,282 --> 00:09:29,737
.«و آسمانِ سياه «پاريس
73
00:09:56,791 --> 00:09:57,891
اين چيه؟
74
00:09:58,242 --> 00:09:59,782
.«سروصداهايِ «پاريس
75
00:09:59,866 --> 00:10:04,006
امروز که داشتم از وسطِ «پاريس» پيادهروي ميکردم
.اين صداها رو ضبطکردم
76
00:10:04,574 --> 00:10:08,365
،پس يعني تو با چشمهات نقاشي نميکُني
بلکه با گوشهات اين کارو ميکُني؟
77
00:10:08,449 --> 00:10:09,450
!دقيقاً
78
00:10:15,700 --> 00:10:16,908
اين چيه؟
79
00:10:17,199 --> 00:10:20,365
«صدايِ ناقوسِ گورستانِ «پِر لاشِز
.موقعيکه داره تعطيل ميکُنه
80
00:10:20,449 --> 00:10:23,033
پس تو از وسطِ قبرستونها هم
پيادهروي ميکُني؟
81
00:10:23,117 --> 00:10:24,367
.همهجا
82
00:10:25,366 --> 00:10:27,617
اساساً زندگي
.برايِ پيادهرويکردنه
83
00:10:35,282 --> 00:10:37,282
و اگه پيادهروينکُني چي؟
84
00:10:37,450 --> 00:10:40,350
منتظر ميمونم تا گرد و غبار
.از بين بره
85
00:10:42,157 --> 00:10:43,866
اين يعني چي؟
86
00:10:43,950 --> 00:10:48,448
فکرکُنم «لئوناردو داوينچي» بوده
... يا شايدم يه آدمِ عجيبغريبِ ديگهاي مثلِ اون
87
00:10:48,532 --> 00:10:51,615
که هميشه از لايِ يه دريچه
.واردِ کارگاهش ميشده
88
00:10:51,699 --> 00:10:53,448
و همين باعثِ ايجادِ
... گرد و غبار ميشده
89
00:10:53,532 --> 00:10:56,350
و نتيجتاً غبار بر رويِ رنگها و رنگروغنها
... مينشسته
90
00:10:56,866 --> 00:11:00,116
،پس بنابراين يکساعت منتظر ميمونده
... مطلقاً بيحرکت
91
00:11:00,200 --> 00:11:03,018
تا غبار کاملاً پايين بياد
.و اثرش از بين بره
92
00:11:03,242 --> 00:11:07,518
راستش من اکثرِ زمانم رو تويِ کارگاهم
.در «بارسلونا» سپري ميکُنم
93
00:11:08,616 --> 00:11:12,892
،«و الان مدتِ 3 روز ميشه که اومدم «پاريس
.بخاطرِ برگزاريِ يه نمايشگاه
94
00:11:14,324 --> 00:11:17,224
قراره که آثارم رو همراه با
،يه گروه از نقاشها بهنمايشبذارم
95
00:11:18,532 --> 00:11:21,259
ولي البته
.از اعضايِ اون گروه نيستم
96
00:11:34,108 --> 00:11:37,324
فکر ميکردم که ديگر هرگز
.صبح نميشود
97
00:11:37,450 --> 00:11:39,033
،اما در اشتباه بودم
98
00:11:39,366 --> 00:11:42,421
صبح شد حتي با وجوديکه
.متوجه آمدنش نگشتهبوديم
99
00:11:43,700 --> 00:11:46,948
،ما احساسِ خوابآلودگي نميکرديم
.اگرچه تمامِ طولِ شب را قدم زدهبوديم
100
00:11:47,032 --> 00:11:49,396
... ما بهسادگي
،مدهوش و مبهوت گشتهبوديم
101
00:11:50,032 --> 00:11:52,214
و بکُلي
.نشئه و سرمست بوديم
102
00:11:58,491 --> 00:12:00,855
.کُتِ زيبايي داري -
اوه جداً؟ -
103
00:12:02,366 --> 00:12:06,073
از يه نقاش دزديدمش
.که از من موفقتره
104
00:12:06,157 --> 00:12:08,521
.پس تو يه دزد هستي -
.آره -
105
00:12:11,766 --> 00:12:15,531
ولي دزدِ روح که نيستي؟ -
.خواهيمديد -
106
00:12:16,467 --> 00:12:20,616
... چون آدمهايي هستن
.اشخاصِ زيادي وجود دارن که دزدِ روح هستن
107
00:12:20,700 --> 00:12:24,453
دزدهايِ خُردهپايِ زيادي وجود دارن
.که دزدِ روح هستن، ميدوني
108
00:12:25,017 --> 00:12:26,697
تابحال با هيچکدومشون
برخورد داشتي؟
109
00:12:26,983 --> 00:12:28,133
.آره، خيلي
110
00:12:30,366 --> 00:12:32,046
.دهنتو بازکُن
111
00:12:42,468 --> 00:12:44,982
خوردنِ يه صبحانهيِ عالي
!زندگيِ منه
112
00:13:15,699 --> 00:13:20,283
«اگه يهوقت اومدي «بارسلونا
.ديگه ميدوني کجا پيدامکُني
113
00:13:20,700 --> 00:13:24,453
سرِ او را همچنانکه در ميانِ جمعيت ميپلکيد
... دورادور دنبالنمودم
114
00:13:24,992 --> 00:13:28,570
درست بههمانگونه که سرِ يک شناگر را
.بر رويِ آب
115
00:13:30,250 --> 00:13:31,830
.سپس او ناپديد شد
116
00:13:34,257 --> 00:13:37,667
پس گُل خريدم
.و به منزل رفتم
117
00:13:53,733 --> 00:13:56,351
«در «قسمت
.هيچ اتفاقِ تازهاي رُخنداد
118
00:13:56,774 --> 00:13:58,756
«بنابراين «بانو اِم
.بهمدتِ 15 روز آزاد بود
119
00:14:00,616 --> 00:14:02,807
،سعي مينمودم وقتکُشي کُنم
... درحاليکه
120
00:14:02,891 --> 00:14:06,324
،فرشتگانِ نگهبانم
... «يعني «آکروپولي» و «روکهت
121
00:14:06,408 --> 00:14:09,724
.مرا استهزاءکُنان تماشا ميکردند
.آنها چنين لحظاتي را دوستنداشتند
122
00:14:10,075 --> 00:14:14,939
،تا ماداميکه خوردنيها و غذايِ کافي وجود داشت
.جلويِ خودم را نميگرفتم
123
00:16:33,697 --> 00:16:36,857
[مکالمه به زبانِ اسپانيولي]
124
00:17:09,449 --> 00:17:11,813
«بهتر ميبود به «ديگو
،تلفن ميکردم
125
00:17:12,492 --> 00:17:17,492
اما بر رويِ آن تکه کاغذ
.فقط يک طرحِنقاشي و يک آدرسِ کُلي وجود داشت
126
00:17:18,367 --> 00:17:20,616
ميتوانستم در همانجا
،همهچيز را بيخيال بشوم
127
00:17:20,900 --> 00:17:23,950
اما نيرويي مقاومتناپذير
.مرا بهجلو سوق ميداد
128
00:17:24,782 --> 00:17:29,183
تا آنکه عاقبت خود را جلويِ دربِ
... يک خانهيِ متوسط و معمولي
129
00:17:30,067 --> 00:17:33,175
و کوچک
.در «بارسلونا» يافتم
130
00:17:53,283 --> 00:17:56,101
شما «ديگو» رو ميشناسين؟
همون آقايي که نقاشه؟
131
00:17:57,266 --> 00:17:58,383
.بله
132
00:17:59,499 --> 00:18:02,515
اون درِ اونطرفي رو ميبينين؟
.همونه
133
00:18:02,900 --> 00:18:04,783
.متشکرم
پس همون دره؟
134
00:19:15,899 --> 00:19:17,790
تونستي اينجا رو
راحت پيداکُني؟
135
00:19:22,067 --> 00:19:24,767
فقط اولش يهخُرده
.وِيلون و سرگردون شدم
136
00:19:25,966 --> 00:19:27,508
،کُلي راهرفتم
137
00:19:28,924 --> 00:19:29,967
.و نگاهکردم
138
00:19:39,657 --> 00:19:41,337
.عاشقِ اين شهر هستم
139
00:19:43,324 --> 00:19:45,865
درواقع خودم هم دخترِ
.يکي از بنادرِ «مديترانه»ام
140
00:19:45,949 --> 00:19:47,366
.اوه، چه خوب
141
00:19:47,850 --> 00:19:50,592
.مديترانه» مادرِ اصليِ ماست»
142
00:20:01,907 --> 00:20:04,725
.دوستداشتم ميبُردمت سفر
143
00:20:07,150 --> 00:20:08,200
سفر؟
144
00:20:09,483 --> 00:20:10,700
.آره
145
00:20:10,925 --> 00:20:12,508
به کجا؟
146
00:20:12,800 --> 00:20:14,480
.به زادگاهم
147
00:20:15,792 --> 00:20:17,308
... ولي
148
00:20:19,124 --> 00:20:20,725
آخه چرا؟
149
00:20:20,900 --> 00:20:22,336
.همينطوري ديگه
150
00:20:23,649 --> 00:20:27,464
راستش تو باعثميشي اين احساس بهم دستبده
.که بخوام از اينجا دور بشم
151
00:20:28,116 --> 00:20:29,752
همراهم مياي؟
152
00:20:34,992 --> 00:20:37,356
فردا با ماشين
.ميام دنبالت
153
00:20:39,032 --> 00:20:40,712
ولي محلِ اقامتت کجاست؟
154
00:20:44,608 --> 00:20:46,026
.«هتل«نووِل
155
00:20:52,450 --> 00:20:56,377
«تا موعدِ قرارم با «ديگو
.حدوداً 28 ساعت زمان داشتم
156
00:20:56,491 --> 00:21:01,029
شايد از رويِ ترس بود که دلم ميخواست
.جلويِ گذرِ زمان را بگيرم
157
00:21:02,282 --> 00:21:06,122
.من صاحبِ چندان مايملکي نبودم
.حتي اسم هم نداشتم
158
00:21:07,017 --> 00:21:10,074
اگر اين حقيقت داشتهباشد که ما فرزندانِ
... چشماندازها و مناظرِ محيطمان هستيم
159
00:21:10,158 --> 00:21:13,300
پس من وارثِ
.گنجينهاي عظيم و هنگفتم
160
00:21:13,908 --> 00:21:17,044
،«بارسلونا»، «جنوآ»
... «مارسي»
161
00:21:17,207 --> 00:21:19,358
.«تنجه»، «قاهره»
162
00:21:20,558 --> 00:21:22,949
«همچون جملهيِ معروفِ «ملکه ماريِ خونريز
... «دربارهيِ بندرِ «کاله
163
00:21:23,033 --> 00:21:27,033
من نيز حتي هنگاميکه بميرم، اساميِ شما
... در قلبم حک خواهد بود
164
00:21:27,117 --> 00:21:30,017
و هيچکس نخواهد توانست
.آن را ازم بگيرد
165
00:22:49,992 --> 00:22:55,141
کاميونت رو آوردي؟ -
.نه، يکي از دوستانم اينو بهم قرضداده -
166
00:23:01,658 --> 00:23:03,617
ولي راستش من خودم بلد نيستم
.رانندگيکُنم
167
00:23:04,657 --> 00:23:06,748
!اوه، پس رويِ من حسابکردي
168
00:23:07,491 --> 00:23:10,323
،نه، البته گواهينامه دارمها
.ولي بهندرت رانندگي ميکُنم
169
00:23:10,407 --> 00:23:15,931
.چند کيلومتر طول ميکِشه تا دوباره دستفرمونم برگرده
ترسيدي؟
170
00:23:41,533 --> 00:23:44,365
چشمانم به پيشانياش
... دوخته شدهبود
171
00:23:44,449 --> 00:23:48,551
همانجا که اندکي از موهايش
... فلفلنمکي گشتهبود
172
00:23:48,825 --> 00:23:51,033
و رنگشان در اثرِ آفتاب
.رفتهبود
173
00:23:53,450 --> 00:23:58,686
متوجهشدم که سابقاً فقط عاشقِ
.کليشههايِ آدمها ميگشتم
174
00:23:59,074 --> 00:24:01,529
ولي اکنون هيچچيز از او
... نميدانستم
175
00:24:03,908 --> 00:24:06,875
ليکن ميدانستم که او
.دزدِ روح نيست
176
00:24:50,992 --> 00:24:53,265
من هميشه
.ناشي بودم
177
00:24:54,742 --> 00:24:57,617
ميدوني ناشي
يعني چي؟
178
00:25:35,407 --> 00:25:36,825
.تکوننخور
179
00:25:42,741 --> 00:25:46,319
برايِ اولين دفعهست که
.دارم تويِ نورِ روز ميبينمت
180
00:25:47,792 --> 00:25:49,842
و اين منظره
بهنظرت چهجور مياد؟
181
00:25:58,008 --> 00:25:59,108
.بد نيست
182
00:26:07,408 --> 00:26:09,863
منم تمامِ اين چيزها رو
!بخاطرِ تو سفارشدادم
183
00:26:14,075 --> 00:26:15,325
بهنظرت چهجور مياد؟
184
00:26:17,742 --> 00:26:18,992
.بد نيست
185
00:26:19,407 --> 00:26:20,607
بد نيست؟
186
00:26:27,532 --> 00:26:29,212
!خارقالعادهست
187
00:27:14,033 --> 00:27:16,687
حضور در زيرِ نگاه خيرهاش
... مرا بيشتر ميترساند
188
00:27:16,767 --> 00:27:19,866
تا اجرايِ نمايش
.در برابرِ 500 تماشاچيِ پُرجاروجنجال
189
00:27:19,950 --> 00:27:22,415
همواره دلم ميخواست
... بهسويِ نورِ آفتاب بروم
190
00:27:22,499 --> 00:27:24,948
زيرا به نورافکنها
... عادت پيدا کردهبودم
191
00:27:25,132 --> 00:27:27,932
اما اکنون در زيرِ
... نگاه خيرهيِ اين مرد
192
00:27:28,417 --> 00:27:30,335
.پاهايم سُست ميگشت
193
00:30:32,474 --> 00:30:35,992
اميال و هوسهايم بهغليانآمده
.و احساسي از انرژياي عظيم به من ميبخشيد
194
00:30:37,300 --> 00:30:41,040
قبلاً همواره اين احساس را داشتم
،که بدنم تجزيه گشته است
195
00:30:41,575 --> 00:30:46,858
،اما اکنون در ميانِ بازوانِ «ديگو» غنودهبودم
،«در آن هتل در «کايا سانکريستينا
196
00:30:47,199 --> 00:30:50,448
حالآنکه به آن درختانِ شکوفانِ بادام شباهتداشتم
... که در صبحي بهاري
197
00:30:50,532 --> 00:30:53,658
توسطِ «ون گوگ» برايِ کِشيدنِ تابلويِ نقاشياش
.بهدفعات لمس شدهبود
198
00:30:53,742 --> 00:30:55,883
... من اکنون در اينجا بودم
199
00:30:56,574 --> 00:30:58,847
،و با اين وجود
.در مکاني ديگر سِير ميکردم
200
00:30:59,157 --> 00:31:04,332
،در آن لحظه عاشقِ همهچيز بودم، از همهچيز لذت ميبُردم
.حتي از مرگِ خودم
201
00:31:06,157 --> 00:31:09,207
عشقورزي با او، متفاوتبود از
.هر آنچه که تاکنون شناختهبودم
202
00:31:09,291 --> 00:31:12,133
،و دارايِ اوج و صعودي کُند بود
... همراه با مکثها و توقفها
203
00:31:12,741 --> 00:31:14,268
.و بصورتِ مرحلهبهمرحله
204
00:31:15,408 --> 00:31:19,241
در همانِ لحظهيِ اوج، تلألويي ناگهاني
... بهآرامي در اندرونم گذر مينمود
205
00:31:19,325 --> 00:31:22,225
،و معنايِ تماميِ چيزها را ميسوزاند
206
00:31:22,974 --> 00:31:24,865
و حتي نيز
.خودِ بيمعنايي را
207
00:32:27,192 --> 00:32:31,740
بهنوعي احساس مينمودم که در جهانِ
... يکي از قصههايِ پريان قرار گرفتهام
208
00:32:32,024 --> 00:32:35,053
و همان شنلِ گرمِ زردرنگ
.مرا در پناه گرفته است
209
00:32:35,575 --> 00:32:39,823
و گويي بر پسزمينهاي از ابرهايِ ارغواني
... و کلاغهايي در حالِ قارقار
210
00:32:39,907 --> 00:32:44,532
«طرحِ مبهمِ قصرِ «ملکهيِ شرير
.در حالِ پديدار گشتن بود
211
00:32:45,074 --> 00:32:47,657
هرگز تصاويرِ آن کتابقصه را
،فراموش نکردهام
212
00:32:47,741 --> 00:32:51,658
و هر روز حريصانه، در ذهنم
.تصاويري جديد نيز به آن ميافزايم
213
00:32:52,657 --> 00:32:55,366
اشخاصي که ميديدم
.همگي وفادارانِ «ملکهيِ شرير» بودند
214
00:32:55,450 --> 00:32:59,199
همان زنِ بدجنس ليکن ستايشانگيزي
... که آينهاش را جلا ميداد
215
00:32:59,283 --> 00:33:02,512
،آنهم بصورتِ روزانه
.بهمنظورِ آنکه زيبا بهنظر برسد
216
00:33:02,866 --> 00:33:05,741
،ميل به زيبا جلوهکردن
.تنها اصلِ اخلاقيِ او بود
217
00:33:05,825 --> 00:33:09,908
،او آرزو داشت تا زيباتر از «سفيد برفي» بهنظر برسد
... همو که چهرهيِ رنگپريدهاش
218
00:33:09,992 --> 00:33:13,657
صرفاً مُشتي آدمکوتوله را
.به رؤيا ديدن، وادار مينمود
219
00:33:15,824 --> 00:33:17,991
... نورِ خيرهکُنندهيِ آن قصر
220
00:33:18,075 --> 00:33:20,990
«همانجاييکه «ملکهيِ شرير
... ضيافتهايش را در آن برگزار مينمود
221
00:33:21,074 --> 00:33:25,324
،گامهايم را بهسويِ خود رهنمون ميساخت
.آنهم تکوتنها و لرزان از ميانِ شبي ظلماني
222
00:33:25,408 --> 00:33:27,317
مسيرِ من
.مقدر گشتهبود
223
00:33:27,408 --> 00:33:31,325
،من ميبايست «بانو اِم» ميگشتم
.صرفنظر از هر اتفاقي نيز که رُخ ميداد
224
00:33:50,491 --> 00:33:53,391
موضوع چيه؟
باز چرا غمگيني؟
225
00:33:55,825 --> 00:33:56,825
من؟
226
00:33:58,242 --> 00:33:59,325
.هيچي نيست
227
00:33:59,742 --> 00:34:02,469
.فقط تويِ «آفريقايِ دنج» بودم
228
00:34:03,491 --> 00:34:05,171
آفريقايِ دنج»؟»
229
00:34:06,157 --> 00:34:08,612
يکي از اصطلاحاتِ
.دورانِ بچگيمه
230
00:34:09,325 --> 00:34:11,689
: و معنيش برايِ من اينه
.رؤياپردازي
231
00:34:12,783 --> 00:34:17,533
تويِ مدرسهمون، يه خانممعلم داشتم
... که هميشه
232
00:34:18,616 --> 00:34:20,596
از پُشتِسر
... يواشکي مياومد
233
00:34:21,325 --> 00:34:25,658
: و منو نيشگون ميگرفت و ميگفت
"اي هرزه، بازم داري رؤياپردازي ميکُني؟"
234
00:34:25,742 --> 00:34:27,157
.حق داشته
235
00:34:27,241 --> 00:34:28,325
چـي؟
236
00:34:32,492 --> 00:34:35,075
چونکه رؤياپردازي
.بدترين جنايته
237
00:34:38,075 --> 00:34:39,158
،نه
238
00:34:39,991 --> 00:34:41,742
... بدترين جنايت
239
00:34:42,742 --> 00:34:44,833
.نداشتنِ «تيون»ـه
240
00:34:46,117 --> 00:34:50,200
تيون» ديگه چيه؟» -
.يعني مايهتيله، پولمول -
241
00:35:07,408 --> 00:35:09,658
.طرزِ نگارشش رو دوستدارم
242
00:35:09,742 --> 00:35:12,824
اين کتابچه داره دربارهيِ کساني صحبت ميکُنه
.که بنيانگذارانِ صومعه بودن
243
00:35:12,908 --> 00:35:14,158
: گوشکُن
244
00:35:14,742 --> 00:35:19,018
،اگرچه آنان بردگانِ زمين بودند"
".ليکن در ملکوتِآسمان آزاد و رها گشتند
245
00:35:20,574 --> 00:35:23,157
آنان در اينجا زانو ميزدند"
"... و گرسنگي ميکِشيدند
246
00:35:23,241 --> 00:35:27,517
تا در عرش برخيزند"
".و بر سفرهيِ پروردگار و سرورمان بنشينند
247
00:35:27,616 --> 00:35:30,198
آره، ولي نهايتاً کارشون کِشيد به
... جنگيدن برعليه
248
00:35:30,282 --> 00:35:34,908
،کُنتهايِ اين منطقه
.چونکه در کمينِ دفينههاشون بودن
249
00:35:34,992 --> 00:35:38,308
و همين باعثشد که اخلاقياتِ راهبها
.به تباهي کِشيدهبشه
250
00:35:39,658 --> 00:35:43,407
اوه، پس يعني اون کساني از بينشون
... که بهسختي کار ميکردن
251
00:35:43,491 --> 00:35:44,909
.فريبخوردن
252
00:35:45,157 --> 00:35:47,157
خُب البته
.اونها مثلِ هم نبودن
253
00:35:47,950 --> 00:35:50,223
و اين انحطاط
.بعدها اتفاقافتاد
254
00:35:50,742 --> 00:35:52,323
.درواقع همهچيز متناوبه
255
00:35:52,407 --> 00:35:56,596
،چيزها بالا ميرن و بعد پايينميان
.و بعدش ناپديد ميشن
256
00:35:57,032 --> 00:35:58,617
،و خُب
حالا ما چي؟
257
00:36:02,241 --> 00:36:03,492
... من فکر ميکُنم که
258
00:36:06,658 --> 00:36:08,338
.اين رابطه پايينميره
259
00:36:11,575 --> 00:36:13,939
اميدوارم که اين
.حقيقت نداشتهباشه
260
00:36:25,992 --> 00:36:27,672
داري دعا ميکُني؟
261
00:36:38,533 --> 00:36:43,682
،هميشه موقعيکه شب فرو مياد
.اميدم اينه که دنيا داره برام دعا ميکُنه
262
00:36:44,658 --> 00:36:47,490
پس دلت ميخواد که آدمها
برات دعا کُنن؟
263
00:36:47,574 --> 00:36:49,210
،آدمها نه
264
00:36:50,157 --> 00:36:51,408
،بلکه چيزها
265
00:36:52,575 --> 00:36:53,825
.مثلاً دريا
266
00:37:00,574 --> 00:37:03,157
منو ميبري به
باکرهيِ سياه»؟»
267
00:37:03,241 --> 00:37:05,514
.«همون «باکرهيِ مونسِرات
268
00:37:06,282 --> 00:37:09,990
دلت ميخواد ببينيش؟ -
.بگينگي -
269
00:37:10,074 --> 00:37:12,619
آخه اون
.تنها باکرهيِ سياهه
270
00:37:12,825 --> 00:37:14,075
خيلي دوره؟
271
00:37:16,075 --> 00:37:17,825
.نزديکِ «بارسلونا»ست
272
00:38:37,408 --> 00:38:41,772
جايِ خندههايمان را
.جديتي مبهم گرفتهبود
273
00:38:42,992 --> 00:38:47,181
من انعکاسِ خيرهکُنندهيِ آسمان
... در مسيرش به درونِ سطحِ آب
274
00:38:47,658 --> 00:38:52,720
و فرو رفتنش به جهانهايِ زيرين را
.کنجکاوانه و انديشناک دنبال ميکردم
275
00:38:53,908 --> 00:38:59,074
بهنظر ميرسيد «ديگو» نيز معنايِ ژرفِ آن آبِ آرام را
.حس نموده است
276
00:38:59,158 --> 00:39:04,383
: چهکسي گفتهبود
آبِ مانده و مُرده، سيالي غليظ است همچون خون"؟"
277
00:40:10,241 --> 00:40:13,732
داري چکار ميکُني؟ -
.امشب همينجا ميخوابيم -
278
00:40:33,408 --> 00:40:35,992
،موقعيکه پسربچه بودم
.يهبار همينجا مخفيشدم
279
00:40:38,075 --> 00:40:41,828
والدينم بهمدتِ 2 روز
،دنبالم ميگشتن
280
00:40:42,657 --> 00:40:44,384
.ولي پيدامنکردن
281
00:40:46,533 --> 00:40:48,408
فرار کردهبودي؟
282
00:40:55,783 --> 00:40:57,366
داري ميلرزي؟
283
00:40:57,450 --> 00:41:00,783
.نه، طوري نيست -
.چرا، خودمم دارم ميلرزم -
284
00:41:01,617 --> 00:41:05,200
اگه اينجا بمونيم
.سرما ميخوريم و ميميريم
285
00:41:06,491 --> 00:41:08,825
بريم يه هتل پيداکُنيم؟
286
00:41:09,157 --> 00:41:12,950
.آخه آبروريزي ميشه -
چرا؟ -
287
00:41:13,699 --> 00:41:15,200
!حرفمو گوشکُن
288
00:42:29,866 --> 00:42:35,801
البته سرمايِ اينجا کمتره، ولي ترجيح ميدادم يه شب رو
.تويِ «تاج محل» ميگذروندم
289
00:42:40,075 --> 00:42:42,200
!«تاج محل»
290
00:42:42,992 --> 00:42:44,672
!«تاج محل»
291
00:42:47,367 --> 00:42:52,778
احتمالاً سازندهيِ اين مهمانسرا
.در رؤيايِ «تاج محل» بوده
292
00:43:11,449 --> 00:43:13,200
!باورنکردنيه
293
00:43:13,699 --> 00:43:15,200
!بيا اينو نگاهکُن
294
00:43:21,575 --> 00:43:23,992
دلت ميخواد تا جهنم
دنبالمبياي؟
295
00:43:25,825 --> 00:43:28,643
.از «تاج محل» بهتره
296
00:43:29,908 --> 00:43:33,050
.رمانتيک بهنظر ميرسه
!... ولي اين بو
297
00:43:56,741 --> 00:43:59,708
اين صدايِ وزوز چيست
که از آن کُنج ميآيد؟
298
00:43:59,949 --> 00:44:04,924
من آنجا را گشتم، اما نه هيچ کندويي پيداکردم
.و نه حتي توانستم هيچ حشرهاي ببينم
299
00:44:05,241 --> 00:44:09,033
.ديگو» را نيز نديدم»
يعني کجا ميتوانست باشد؟
300
00:44:11,575 --> 00:44:13,211
.آه، اي قلبِ من
301
00:44:13,449 --> 00:44:16,158
احساسنمودم که گويي بهدرونِ چالههايي از هوا
،مکيده ميشدم
302
00:44:16,242 --> 00:44:20,257
درست مثلِ هواپيمايي که از ارتفاعِ
.صدها متري سقوط ميکُند
303
00:44:21,366 --> 00:44:25,782
اگر «ديگو» مرا اغوا کردهبود فقط برايِ اينکه
اکنون رهايمکُند، آنوقت چه؟
304
00:44:25,866 --> 00:44:29,073
دلم نميخواست
.به نيات و مقاصدِ شريرانه بيانديشم
305
00:44:29,157 --> 00:44:32,386
شايد او نيز صرفاً
آدمي درست همچون ديگران بود؟
306
00:44:33,033 --> 00:44:35,491
که وعده و وعيد ميدهند
.و سپس ناپديد ميگردند
307
00:44:35,575 --> 00:44:38,030
آيا عُرفِ رايج
همين نيست؟
308
00:44:39,616 --> 00:44:42,516
اما او چه قول و وعدهاي به من دادهبود؟
.هيچ
309
00:44:44,657 --> 00:44:48,325
عرقي سرد از ستونِ فقراتم
.شروع به جاريشدننمود
310
00:45:01,949 --> 00:45:04,222
درواقع اين ماجرا
.بسيار عجيب بود
311
00:45:04,367 --> 00:45:08,034
آخر چگونه يک آدم، به آن شکلِ ناگهاني و بيدليل
بر سرِ راهم قرار گرفتهبود؟
312
00:45:08,533 --> 00:45:11,991
،اگرچه هرگز از او سؤالاتِ چنداني نپرسيدهبودم
... اما
313
00:45:12,075 --> 00:45:15,479
«بسياري چيزهايِ مربوط به «ديگو
.در تاريکي و ابهام بود
314
00:45:15,783 --> 00:45:20,658
،اصلاً شايد اين مسافرتِ ناگهاني
.صرفاً بيشتر يک فرار و گريز بود
315
00:46:19,367 --> 00:46:22,422
نگاهکُن، اين دستبازي ديگه تمومه
.و ميخوان يه دورِ ديگه بازيکُنن
316
00:46:23,157 --> 00:46:26,386
تا چند لحظهيِ ديگه
.باهاشون خداحافظي ميکُنم و ميام
317
00:47:54,492 --> 00:47:56,856
او مرا دائماً
... به خودش مقيد ميساخت
318
00:47:57,117 --> 00:48:00,017
،و در عينِ حال
.بر لبهيِ يک مغاک نگاه ميداشت
319
00:48:02,241 --> 00:48:04,968
معمولاً در حينِ عشقبازي
... ناگهان توقف مينمود
320
00:48:05,075 --> 00:48:08,325
همچون شناگري که
... در زيرِ آسمانِ بر فرازش
321
00:48:08,575 --> 00:48:10,323
توقف مينمايد
... تا نفس بگيرد
322
00:48:10,407 --> 00:48:13,043
پيش از آنکه به شناکردن
... دوباره ادامهدهد
323
00:48:13,657 --> 00:48:15,175
... هرچه دوردستتر
324
00:48:15,199 --> 00:48:16,708
.و دوردستتر
325
00:48:22,075 --> 00:48:23,825
.عاشقتم
326
00:48:31,241 --> 00:48:32,877
.منم همينطور
327
00:48:50,242 --> 00:48:52,787
ما از چههنگام به عشقبازي با يکديگر
مشغولبوديم؟
328
00:48:54,282 --> 00:48:58,297
او از من ميپرسيد که آيا ميتوانستم وي را
.عميقاً در اندرونم احساسنمايم
329
00:48:59,200 --> 00:49:02,778
.من پاسخي نميدادم
... سرگيجهاي بر من مستولي ميگشت
330
00:49:03,325 --> 00:49:07,427
همچون موتورسيکلتي که
.بهسرعت شتاب ميگيرد
331
00:49:07,841 --> 00:49:11,578
احساس مينمودم که گويي ما
... در قلبِ يک لحظهيِ مطول و ابدي بوديم
332
00:49:11,658 --> 00:49:14,713
لحظهاي که آغازي ندارد
.و هرگز پايان نمييابد
333
00:49:18,741 --> 00:49:22,074
،چلچلهها در بيرون و آنسويِ پنجره
... همديگر را تعقيب مينمودند
334
00:49:22,158 --> 00:49:24,323
و خود را رها ميکردند
... تا همچون سنگ سقوطنمايند
335
00:49:24,407 --> 00:49:27,658
و نهايتاً در آخرين لحظه
... جيغِ متشنجشان را متوقف ميساختند
336
00:49:27,742 --> 00:49:30,797
پيش از آنکه مسيري ديگر را
... برگزينند
337
00:49:32,324 --> 00:49:35,291
مسيري که اينبار
.بهسويِ مغاکِ فرازين بود
338
00:49:53,374 --> 00:49:55,662
[مکالمه به زبانِ اسپانيولي]
339
00:51:19,991 --> 00:51:22,891
موقعيکه مردها بهم نگاه ميکُنن
تو خوشتمياد؟
340
00:51:23,657 --> 00:51:25,293
،آره، خوشممياد
341
00:51:25,408 --> 00:51:27,863
ولي نميتونم بينزاکتي و وقاهت رو
.تحملکُنم
342
00:51:56,491 --> 00:51:59,990
در انتهايِ روز
.به دلتايِ رودخانهيِ «اِبرو» رفتيم
343
00:52:00,074 --> 00:52:05,240
خطوطِ هندسيِ شاليزارهايِ برنج
.تا آنجا که چشم قادر به ديدن بود، امتداد داشتند
344
00:52:05,324 --> 00:52:09,949
بهنظر ميآمد که تنها ساکنينِ منطقه
.قورباغهها بودند
345
00:52:10,074 --> 00:52:15,223
،آفتاب و رطوبت، افق را با رنگهايِ زرد و ارغواني
،شوريدهوار رنگآميزي مينمود
346
00:52:17,324 --> 00:52:19,574
و رودخانه خود را
... به دريا ميافکند
347
00:52:19,658 --> 00:52:22,476
همچون مردي که
.در اندرونِ يک زن ميميرد
348
00:52:23,574 --> 00:52:28,723
: ديگو» زمزمهکرد»
."عاشقِ دلتايِ در اعماقِ بطنت هستم"
349
00:52:29,241 --> 00:52:33,081
و من مردّد بودم که آيا اين جمله
.از خودِ «ديگو» است يا خير
350
00:52:33,907 --> 00:52:35,990
بههمانزودي
،عاشقِ آن منطقه گشتهبودم
351
00:52:36,074 --> 00:52:39,658
همانجا که زمين و هوا
.در همديگر ميگداختند
352
00:52:40,157 --> 00:52:44,240
احساس ميکردم گويي زندگيام وابسته به
... همين چند سانتيمتر پوستي است
353
00:52:44,324 --> 00:52:47,142
که «ديگو» در حينِ رانندگي
.نوازشش مينمود
354
00:52:49,199 --> 00:52:53,788
ترسها و ترديدهايي که درخصوصِ «ديگو» داشتم را
.ديگر کنار گذاشتهبودم
355
00:52:57,158 --> 00:53:01,241
،بهنظر ميآمد بر رويِ زمينِ سفت ميرانديم
.درست همانگونه که گويي بر رويِ آب
356
00:53:01,325 --> 00:53:04,052
اين پديده را
.سراب مينامند
357
00:54:11,575 --> 00:54:14,302
او ازم درخواستکرد
.پاهايم را از هم باز نمايم
358
00:54:15,867 --> 00:54:19,991
بهنظر ميآمد نشاط و سرزندگيِ چشمانش
... به دهانش انتقال يافته است
359
00:54:20,075 --> 00:54:21,825
که گوشتالو بود
.و باشکوه
360
00:54:24,658 --> 00:54:27,865
،چهرهاش بيحرکت بود
.درست همچون يک مجسمه
361
00:54:27,949 --> 00:54:28,990
... مايلبودم که
362
00:54:29,074 --> 00:54:33,350
،در برابرِ اين چهرهيِ سنگي
.حتي برهنهتر و عريانتر باشم
363
00:54:34,158 --> 00:54:37,823
ميدونستي که عربها
آلتِ سکسيشون رو ميتراشن؟
364
00:54:41,908 --> 00:54:42,992
واقعاً؟
365
00:54:44,992 --> 00:54:46,075
هميشه؟
366
00:54:49,242 --> 00:54:51,969
.خُب اينشو نميدونم
.ولي اغلبِاوقات آره
367
00:56:54,824 --> 00:56:59,624
.سرانجام سکنهيِ منطقه را ديديم
.آنها فقط از قورباغهها تشکيل نميشدند
368
00:57:00,992 --> 00:57:04,074
بههمانزودي الکل در رگهايِ مرداني
... جريانيافتهبود
369
00:57:04,158 --> 00:57:09,420
،که در کافه، همسرانشان را انتظار ميکِشيدند
.زيرا آنها به کليسا رفتهبودند
370
00:57:38,199 --> 00:57:39,290
.اينجوريهاست ديگه
371
00:57:41,741 --> 00:57:44,468
زندگي گاهياوقات
.پيچيدهميشه
372
00:57:46,991 --> 00:57:49,082
ولي آخه چرا
بهم نگفتي؟
373
00:57:54,075 --> 00:57:57,158
.البته اون خودش خبر داره -
ولي پس من چي؟ -
374
00:57:59,891 --> 00:58:02,141
،مردي که 2 تا خونه داره
... عقلش رو از دست ميده
375
00:58:02,225 --> 00:58:05,408
،و مردي که 2 تا همسر داره
.روحش رو
376
00:58:05,492 --> 00:58:08,607
پس قطعاً مردهايِ زيادي هستن
.که روحشون رو از دست دادن
377
00:58:08,991 --> 00:58:12,744
آخه آدم لحظهيِ ديدار و آشنايي رو
.خودش انتخاب نميکُنه
378
00:58:16,325 --> 00:58:18,991
،و خُب موقعيکه همچين اتفاقي ميافته
ما ميبايست چکار کُنيم؟
379
00:58:19,075 --> 00:58:20,755
ازش امتناعکُنيم؟
380
00:58:22,991 --> 00:58:24,991
... از ميليونها آدمي که
381
00:58:25,242 --> 00:58:26,658
... در حالِ عبورن
382
00:58:26,908 --> 00:58:28,992
فقط 2 يا 3 نفرشون
.توقف ميکُنن
383
00:58:30,324 --> 00:58:32,004
و خُب تو هم
.توقفکردي
384
00:58:32,824 --> 00:58:34,824
فرصتهايِ زندگي
: همينجورين
385
00:58:35,825 --> 00:58:37,505
... «يک روز اقامت در «پاريس
386
00:58:37,657 --> 00:58:40,908
،«باران، «قسمت
.و تو
387
00:58:42,617 --> 00:58:44,890
و بعدش نيمهشب
،با همديگه قدمزديم
388
00:58:45,575 --> 00:58:47,658
.و تو به «بارسلونا» اومدي
389
00:58:47,742 --> 00:58:48,992
.ميدونستم
390
00:58:52,199 --> 00:58:54,744
خُب حالا ميبايست
بدرقهات کُنم تا بري؟
391
00:58:59,783 --> 00:59:01,419
اهلِ آفريقاست؟
392
00:59:06,492 --> 00:59:10,950
«پاريسي»ـه. موقعيکه تويِ «پاريس»
.شروع به کار کردم، مُدلِ من بود
393
00:59:14,074 --> 00:59:15,754
اسمش چيه؟
394
00:59:16,657 --> 00:59:17,742
.«نوريا»
395
00:59:19,575 --> 00:59:22,717
و اسمِ دخترکوچولو هم
.بيلي»ـه»
396
00:59:31,241 --> 00:59:36,158
طوري بود که گويي زندگيام با سرعتِ بسيار
.از برابرِ چشمانم عبور کرد
397
00:59:36,242 --> 00:59:40,990
،تماميِ همين دخترانِ حاضر در اينجا نيز
... داستانهايي داشتند که بطورِ همزمان
398
00:59:41,074 --> 00:59:46,834
،عبرتآموز، اسرارآميز، هراسناک
.جنايتآميز، اعجابآور و سوزناک بود
399
00:59:48,407 --> 00:59:51,323
ليکن زندگي بر رويِ تراسِ آن کافه
.همچنان ادامهداشت
400
00:59:51,407 --> 00:59:53,824
تمامِ چيزهايِ موردِ نياز
... در آنجا حاضر بودند
401
00:59:53,908 --> 00:59:56,573
،و اشخاص با پيراهنهايِ رنگارنگ
... سير و پُر از آنها بهره ميبُردند
402
00:59:56,657 --> 00:59:59,408
و صدايِ شوخيها و قاهقاه خندهها
.از هر طرف بهگوش ميرسيد
403
01:00:01,742 --> 01:00:06,573
بهنظر ميرسيد حواسِ پنجگانهام تقويت يافتهبود
.تا مرا حتي بيشتر شکنجهکُند
404
01:00:06,657 --> 01:00:09,242
.دلم فقط ميخواست بخوابم
405
01:00:11,407 --> 01:00:13,158
... و هنگاميکه بعدتر
406
01:00:15,242 --> 01:00:16,769
... از خواب بيدار گشتم
407
01:00:17,325 --> 01:00:21,776
متوجهشدم که تماميِ آن داستانِ
... موجود در عکس
408
01:00:22,157 --> 01:00:24,339
... آن زن و آن طفل
409
01:00:24,741 --> 01:00:28,492
برايم صرفاً تصويريست ناگوار
.از کابوسي وحشتآور
410
01:00:35,908 --> 01:00:40,407
بويِ خوشايندِ گِل
.مرا بهيادِ کودکيام مياندازد
411
01:00:40,491 --> 01:00:43,324
هرچند به کودکيام
.اهميتي نميدهم
412
01:00:43,408 --> 01:00:45,408
.لااقل چنين ادعايي دارم
413
01:00:45,657 --> 01:00:49,408
آنچه مرا همواره ياري ميدهد تا
... بر رويِ اين خاک پرسهبزنم
414
01:00:49,492 --> 01:00:51,765
... همان لحظاتِ نادري هستند
415
01:00:51,991 --> 01:00:55,367
که رايحهيِ هوا را
... استنشاق مينمايي
416
01:00:55,595 --> 01:00:57,275
،و جلبکها را
... و يا
417
01:00:57,367 --> 01:00:59,950
... شيرينيِ گِل را
418
01:01:00,199 --> 01:01:02,450
که مرگ را
... فرا ياد ميآورد
419
01:01:03,242 --> 01:01:06,158
و حسِ ابديت را
.به درونت راه ميدهد
420
01:01:19,074 --> 01:01:20,383
ناراحتي؟
421
01:01:25,324 --> 01:01:28,051
نه. راستش حتي
.تااندازهاي خوشحالم
422
01:01:28,742 --> 01:01:30,422
.لطفاً طعنه نزن
423
01:01:34,074 --> 01:01:38,263
اون يارو رو ديدي که داشت اونطرف
حلزون جمع ميکرد؟
424
01:01:38,658 --> 01:01:39,742
و من چي؟
425
01:01:42,242 --> 01:01:43,769
منو ميبيني؟
426
01:01:44,574 --> 01:01:46,574
درونِ من چي ميبيني؟
427
01:03:20,749 --> 01:03:25,667
شميمِ دلپذيرِ دلتا
.عميقاً در من تأثير نمودهبود
428
01:03:27,167 --> 01:03:29,333
دلم «ديگو» را
.حتي بيشتر هم ميخواست
429
01:03:31,582 --> 01:03:34,040
در نورِ رنگپريدهيِ
... بدرِ ماه
430
01:03:34,124 --> 01:03:37,375
آن مکان همچون آينهاي
... بهنظر ميرسيد
431
01:03:37,667 --> 01:03:40,809
از آنچه که در همان بعد از ظهر
.مشاهده کردهبودم
432
01:03:41,408 --> 01:03:44,135
آيا از درونِ آينه
گذر نمودهبودم؟
433
01:03:46,324 --> 01:03:48,688
."رؤيايِ تو مرا نگريست"
434
01:03:49,158 --> 01:03:51,741
اين جملهيِ کوتاه
... ذهنم را تسخير نمودهبود
435
01:03:51,825 --> 01:03:54,783
و ميکوشيدم بهياد آوردم
.که چهکسي آن را نوشتهبود
436
01:03:54,867 --> 01:03:58,969
،ميتوانستم ترانهاي از رويش بسازم
.بخوانمش و ضبطشنمايم
437
01:04:54,616 --> 01:04:58,403
بيا با همديگه عشقبازي کُنيم
.«و بعدش منو با ماشين برگردون «بارسلونا
438
01:04:59,782 --> 01:05:01,462
پيشِ خودت
چه فکري ميکُني؟
439
01:05:02,283 --> 01:05:04,374
.من يه توريستِ عشقباز نيستم
440
01:05:07,016 --> 01:05:09,198
.من ميخوام باهات زندگيکُنم
441
01:05:13,766 --> 01:05:14,966
.عاشقتم
442
01:05:20,933 --> 01:05:22,569
.منم همينطور
443
01:05:23,892 --> 01:05:26,074
.من ميخوام باهات زندگيکُنم
444
01:05:39,683 --> 01:05:44,570
بيا با همديگه عشقبازي کُنيم
.«و بعدش منو با ماشين برگردون «بارسلونا
445
01:06:15,058 --> 01:06:19,445
بدترين بخشِ مسافرترفتن
.هميشه آن هنگاميست که دوباره برميگردي
446
01:06:19,525 --> 01:06:21,441
از هنگاميکه
... به «پاريس» برگشتهبودم
447
01:06:21,525 --> 01:06:24,973
بهنظر ميآمد که در پيادهروها حتي بيش از قبل
... بويِ مدفوعِ سگ به مشام ميرسد
448
01:06:25,057 --> 01:06:28,373
و هرچيزي که ميخوردم
.مزهيِ مقوا ميداد
449
01:08:26,599 --> 01:08:31,574
،اگرچه نتواستم پيشِ «ديگو» بمانم
.اما بدونِ او نيز نميتوانستم سر کُنم
450
01:08:32,933 --> 01:08:35,890
آنروز صبح سعينمودم
.خودم را جمعوجور نمايم
451
01:08:35,974 --> 01:08:38,225
... و دست به کاري نوميدانه
452
01:08:38,474 --> 01:08:40,656
.و اندکي مهمل زدم
453
01:08:40,874 --> 01:08:42,554
: پيغامم اينه
454
01:08:47,432 --> 01:08:51,017
.نميتونم بدونِ تو زندگيکُنم
.بيا. نقطه
455
01:08:53,433 --> 01:08:56,333
.نميتونم بدونِ تو زندگيکُنم
... بيا
456
01:09:01,517 --> 01:09:04,346
،«با «نوريا» و «بيلي
.اگه ميخواي
457
01:09:06,599 --> 01:09:08,417
.منتظرت هستم
458
01:09:16,167 --> 01:09:20,880
،اگرچه بکُلي بعيد مينمود
.اما آنها 14 روز بعد آمدند
459
01:09:21,582 --> 01:09:24,400
نميدانستم آنان
.چه خواهند خواست
460
01:09:24,500 --> 01:09:29,151
."به خودم گفتم : "نگراننباش، خواهيمديد
.و بدينگونه قضيه را فيلسوفمآبانه فيصلهدادم
461
01:09:29,332 --> 01:09:33,521
شايد «نوريا» بيشتر خواهانِ يک رقيب بود
.تا صرفاً يک شبح
462
01:09:34,499 --> 01:09:37,226
در هر صورت، آمدنش
.مرا شديداً شگفتزده نمود
463
01:10:10,417 --> 01:10:13,500
تونستين اينجا رو راحت پيداکُنين؟ -
.آره -
464
01:10:14,824 --> 01:10:15,908
.بفرمايين بشينين
465
01:10:16,558 --> 01:10:18,085
.الان چاي درست ميکُنم
466
01:10:39,166 --> 01:10:41,166
آبجو نداري؟
467
01:10:43,216 --> 01:10:48,365
،اوه چرا. هميشه برايِ نوازندهها آبجو داشتم
.موقعيکه اينجا تمرين ميکرديم
468
01:11:35,716 --> 01:11:38,050
.ممنون
469
01:11:45,707 --> 01:11:48,457
من هميشه به خودم ميگم که
.ميبايست آبجو بخورم
470
01:11:48,541 --> 01:11:50,823
آخه نوشيدنيِ خوانندههايِ
.موسيقيِ «راک»ـه
471
01:11:50,907 --> 01:11:52,387
ولي خُب
.اصلاً نميتونم
472
01:11:59,500 --> 01:12:01,180
سفر چطور بود؟
473
01:12:04,750 --> 01:12:06,277
خستهاين؟
474
01:12:09,582 --> 01:12:10,870
ميخواين استراحتکُنين؟
475
01:12:10,950 --> 01:12:13,677
من يکي از اتاقهايِ طبقهبالا رو
.آمادهکردم
476
01:12:16,167 --> 01:12:18,083
خستهنيستين؟
477
01:12:20,041 --> 01:12:21,677
.نه، بههيچوجه
478
01:12:41,832 --> 01:12:43,923
پس ديگه همينجا
.خوب و راحت بخوابين
479
01:12:44,333 --> 01:12:46,060
.آره، فقط يهکمي شُلووِله
480
01:13:09,949 --> 01:13:11,000
.من تمومم
481
01:13:12,500 --> 01:13:17,082
.از تمامِ لوازمآرايشي که اينجا پيدا ميکُني استفادهکُن
.حولهها هم اونجا هستن
482
01:13:17,166 --> 01:13:19,582
ميشه کمي موسيقي داشتهباشيم
تا خوابمون ببره؟
483
01:13:19,666 --> 01:13:22,066
.اوه البته
.الان يه نوار ميذارم
484
01:13:37,667 --> 01:13:41,071
چه آهنگي بذارم؟ -
.هرچي دلت ميخواد -
485
01:16:36,082 --> 01:16:39,333
نوزادها تا چند وقت
از سينهيِ مادر تغذيه ميکُنن؟
486
01:16:40,583 --> 01:16:44,598
.برايِ هرکدومشون متفاوته
... البته من ديگه شيرِ چنداني ندارم
487
01:16:44,917 --> 01:16:47,498
ولي دخترم از خوردنش
.آرومميشه
488
01:16:47,582 --> 01:16:52,731
،ميخوام بگيره بخوابه
.آخه امروز صبح خيليزود بيدار شده
489
01:16:53,582 --> 01:16:58,583
،من يه کليدِ زاپاس دارم. ميدمش بهتون
.تا بتونين هروقت خواستين، بيايين و برين
490
01:17:10,917 --> 01:17:12,167
.فعلاً ديگه بايد برم
491
01:17:12,582 --> 01:17:14,262
.آخه تمرين داريم
492
01:20:50,917 --> 01:20:53,498
ديگو»، چرا حرفمو باور نميکُني؟»
493
01:20:53,882 --> 01:20:57,946
يه پيانويِ کوچيکِ سبزرنگ
.تويِ اين گوشه ايستاده
494
01:21:00,082 --> 01:21:01,633
.فقط نگاهشکُنين
495
01:21:02,550 --> 01:21:03,800
.نگاهشکُنين
496
01:21:03,949 --> 01:21:07,832
مگه «مونه» يه پيانويِ کوچيکِ سبزرنگ
تويِ اين گوشه نقاشينکرده؟
497
01:21:08,116 --> 01:21:09,825
اينجا؟ -
.آره، همينجا -
498
01:21:10,282 --> 01:21:11,699
چي ميبيني؟
499
01:21:11,783 --> 01:21:15,448
.بيلي» نگاهکُن»
... «چهکسي باور ميکُنه که «مونه
500
01:21:15,532 --> 01:21:18,761
يه پيانو رو تويِ مجموعهنقاشيهاش بهاسمِ
نيلوفرهايِ آبي» ترسيمکرده؟»
501
01:21:19,242 --> 01:21:23,118
چه مزخرفي، بهتر اينه که آدم
.جلويِ گوشهاش رو بگيره
502
01:21:24,117 --> 01:21:26,782
بههرحال گوشدادن به مزخرفات
.بهتر از کَر شدنه
503
01:21:26,866 --> 01:21:27,948
.بذار ببينم
504
01:21:28,032 --> 01:21:29,450
.بفرما نگاهکُن
505
01:21:29,617 --> 01:21:32,198
چشمهاتو خوب بازکُن
.و اينجا سمتِ راست رو ببين
506
01:21:32,282 --> 01:21:34,033
مگه اين پيانو نيست؟
507
01:21:34,282 --> 01:21:36,866
!سمتِ راستي ديگه
آخه تو چته؟
508
01:21:36,950 --> 01:21:39,699
.ولي اين که پيانو نيست
.يه «پيانويِ رودخونهاي»ـه
509
01:21:39,783 --> 01:21:43,465
،«ولي نميتوني بگي : «پيانويِ رودخونهاي
.«فقط ميتوني بگي : «قايقِ رودخونهاي
510
01:21:43,549 --> 01:21:46,633
.متأسفانه ما ناهار خورديم
.آخه نميدونستيم کِي مياي منزل
511
01:21:46,717 --> 01:21:48,366
ميخواي يهچيزي بخوري؟
512
01:21:48,450 --> 01:21:50,414
.نه، مرسي
.گرسنه نيستم
513
01:21:53,132 --> 01:21:55,050
.بايد چند تا تمبر هم بخرم
514
01:21:55,450 --> 01:21:58,941
.اون مغازه يه دستگاه بازيِ ساچمهپرون داره
بريم بازيکُنيم؟
515
01:22:10,732 --> 01:22:12,550
ميتوني «بيلي» رو بگيري؟
516
01:22:18,483 --> 01:22:21,398
!اينجوري نه
!آخه اون که از شِکَر ساختهنشده
517
01:22:21,482 --> 01:22:24,069
اولينباريه که يه نوزاد رو
.بغل ميگيرم
518
01:22:24,149 --> 01:22:25,233
!نه بابا
519
01:22:25,683 --> 01:22:27,933
پس يعني هيچوقت يه نوزاد رو
تويِ بغلت نگرفتهبودي؟
520
01:22:28,017 --> 01:22:29,433
.نه، واقعاً نه
521
01:22:30,182 --> 01:22:32,100
!باورم نميشه
522
01:22:32,850 --> 01:22:36,777
يعني نه خواهري داشتي، و نه خواهرزادهاي؟ -
.نه، بههيچوجه -
523
01:22:37,474 --> 01:22:39,474
.ما تويِ منزلمون 7 نفر بوديم
524
01:22:39,932 --> 01:22:44,819
،و هميشه موقعيکه والدينمون خواببودن
.کُل خونه از شيطنتهامون ميلرزيد
525
01:23:12,567 --> 01:23:14,317
.نه، اينجوري نه
526
01:23:14,567 --> 01:23:16,483
بيايين يهبارِ ديگه
.از اول شروعکُنيم
527
01:23:16,567 --> 01:23:19,182
ديدي خودش چطور انجامشميده؟ -
چي؟ -
528
01:23:19,266 --> 01:23:21,683
ما بهاندازهيِکافي
.نزديکِ همديگه نميرقصيديم
529
01:23:22,783 --> 01:23:25,366
و ضمناً تماشاگرها ميبايست
،همهچيزمون رو کاملاً ببينن
530
01:23:25,450 --> 01:23:29,032
،حتيِ موهايِ «ماري» رو، باسنِ «نانو» رو
.و سينههايِ «گلاديس» رو
531
01:23:29,116 --> 01:23:32,533
پس ميبايست باسنم رو
عينهو شرقيها بجنبونم؟
532
01:23:32,783 --> 01:23:36,738
فکرکردي من با «کوسکوس» بزرگشدم؟
[نوعي خوراکِ محلي در شمالِ آفريقا]
533
01:23:36,866 --> 01:23:39,283
!بيخيال
!کوسکوس» تويِ مِنو نيست»
534
01:23:39,367 --> 01:23:43,731
.خيلهخُب، بيايين دوباره سعيکُنيم
.واقعاً لازمه که با همديگه هماهنگبشيم
535
01:24:06,449 --> 01:24:09,085
نوريا» بسيار علاقهمند»
.بهنظر ميرسيد
536
01:24:09,783 --> 01:24:14,033
خودم را در زيرِ نگاه چشمانش
... حتي عريانتر از آنروزي احساسکردم
537
01:24:14,117 --> 01:24:18,044
که موهايِ زهارم را
.فدايِ «ديگو» نمودهبودم
538
01:24:33,449 --> 01:24:36,866
،در حينِ تمرين
.عينهو يه کامپيوتر حرف ميزدي
539
01:24:36,950 --> 01:24:38,615
... خُب من برنامهريزيشدم برايِ
540
01:24:38,699 --> 01:24:43,283
سخنرانيکردن، آواز خوندن و
.انجامِ حرکاتِ موزون بوسيلهيِ باسنم
541
01:24:43,533 --> 01:24:45,199
.و بهش افتخار ميکُنم
542
01:24:45,283 --> 01:24:49,199
راستش اين تنها چيزيه که در زندگيم
،مايهيِ تسلايِ خاطرمه
543
01:24:49,283 --> 01:24:50,865
.در اين زندگيِ رسواآميز
544
01:24:50,949 --> 01:24:52,367
چرا رسواآميز؟
545
01:24:54,582 --> 01:24:58,833
چونکه من و تو چيزي نيستيم بجز
.زامبي و يا حتي جنايتکار
546
01:24:59,950 --> 01:25:01,200
زامبي؟
547
01:25:01,983 --> 01:25:07,059
آره، منظورم همونهاييه که تويِ فيلمهايِ ترسناک
.از داخلِ قبرهاشون بيرونميان
548
01:25:07,233 --> 01:25:09,451
!بسکُن
.الان «بيلي» رو بيدار ميکُنيها
549
01:25:12,342 --> 01:25:15,516
درواقع زامبيها از همون موقعيکه زندههستن
... پيشاپيش مُردهان
550
01:25:15,700 --> 01:25:18,466
چونکه خودشون رو از زندگي
.دور نگهميدارن
551
01:25:18,550 --> 01:25:19,966
و جنايتکارها چي؟
552
01:25:20,250 --> 01:25:22,868
،اين همون چيزيه که ما هستيم
.من و تو
553
01:25:23,299 --> 01:25:25,844
.ولي تمامِ دنيا جنايتکاره
554
01:25:28,799 --> 01:25:31,435
.و خُب ما بيشتر از ديگران
555
01:25:31,841 --> 01:25:33,150
... قطعاً گناه و معصيت
556
01:25:33,799 --> 01:25:35,799
.همهچيز رو تباه ميکُنه
557
01:25:36,383 --> 01:25:37,467
و همسرت چي؟
558
01:25:39,758 --> 01:25:42,591
اگه بهتر ميشناختيش
.ازش شگفتزده ميشدي
559
01:25:42,675 --> 01:25:45,220
فکر ميکُني که خودت
خيليخوب ميشناسيش؟
560
01:25:46,675 --> 01:25:48,493
هيچکسي
.آدمهايِ ديگه رو نميشناسه
561
01:25:49,424 --> 01:25:52,342
و حقيقتِ آدمها
.يه رازه
562
01:26:16,716 --> 01:26:17,800
... و آن زن
563
01:26:19,133 --> 01:26:21,951
آيا دربارهيِ تمامِ اين اتفاقات
چگونه ميانديشيد؟
564
01:26:23,550 --> 01:26:28,437
نيرويي قوي مرا بهدرونِ زندگانيِ
... اين شخصِ ديگر ميکِشيد
565
01:26:28,882 --> 01:26:31,700
،و اگرچه بهطرزِ مبهم
... ليکن
566
01:26:32,049 --> 01:26:34,467
در آن چشمانِ مورّب
... اسراري يافتم
567
01:26:35,549 --> 01:26:38,465
که ميشد بهواسطهشان
... ظلماتي مبهم را ديد
568
01:26:38,549 --> 01:26:41,449
و نيز پستاني که نوزادي را
.شير ميداد
569
01:26:50,467 --> 01:26:52,216
من فاقدِ اين شهامت بودم
... تا حتي
570
01:26:52,300 --> 01:26:54,755
از سيمرغِ افسانهها
.درخواستِ مشاوره نمايم
571
01:26:59,091 --> 01:27:03,629
نوريا» هنگامِ نگريستن به آتش»
.بهکُلي در فکر و انديشه مستغرقگشتهبود
572
01:27:04,366 --> 01:27:07,365
آيا اين زن، چهکس بود؟
... حال که نه زامبي بود
573
01:27:07,449 --> 01:27:09,449
و نه يک جنايتکار؟
574
01:27:11,699 --> 01:27:14,116
او به ايزدبانويِ زمين
... شباهتداشت
575
01:27:14,200 --> 01:27:16,450
که ايزدِ باروري را
.طلب مينمود
576
01:27:41,533 --> 01:27:42,783
.کيسهزباله پُرشده
577
01:27:43,617 --> 01:27:45,144
.ميرم خاليشکُنم
578
01:28:34,450 --> 01:28:37,032
نميدانم دستِ چهکسي بود
... که مرا بهجلو هدايتنمود
579
01:28:37,116 --> 01:28:40,365
،اما بطورِ ناگهاني در ميانِ آغوشِ آنان بودم
... همچون تيغهيِ يک علف
580
01:28:40,449 --> 01:28:44,202
که در زيرِ نفسِ گرمِ آن دو نفر
،قرار گرفتهباشد
581
01:28:44,616 --> 01:28:47,434
.و بکُلي مستِ لذت گشتم
582
01:28:49,950 --> 01:28:53,179
کنجکاوي و هيجان
.مرا آشفتهنمود
583
01:28:54,242 --> 01:28:58,780
ما بطورِ همزمان
.بسي مشابه و بسي متفاوت بوديم
584
01:29:00,116 --> 01:29:02,198
تمامِ اين، صرفاً بدين علت
... ممکن گشتهبود
585
01:29:02,282 --> 01:29:05,009
که ما هر دو نفر
.عاشقِ يک مردِ واحد بوديم
586
01:29:05,366 --> 01:29:09,050
«هرچند من پيشتر، بهواسطهيِ تن و بدنِ «ديگو
.با آن زن آشنا شدهبودم
587
01:29:09,700 --> 01:29:12,518
.قلبم بهشدت ميتپيد
588
01:29:13,449 --> 01:29:16,199
،هرگز تا قبل از آن
.بدنِ يک زن را لمس نکردهبودم
589
01:29:16,283 --> 01:29:20,698
و لطافتش را با همان حسي از اعجاب
... کشفنمودم
590
01:29:20,782 --> 01:29:25,865
،که هنگامِ طفوليتم، با مشاهدهيِ دشتي از آلالهها
.در اندرونم برانگيخته شدهبود
591
01:29:25,949 --> 01:29:31,032
فقط اينکه در آنزمان نميتوانستم تصورکُنم
... که زيباييِ جهان
592
01:29:31,116 --> 01:29:33,571
ميتواند شکوه و جلالش را
.از دست نيز بدهد
593
01:29:59,950 --> 01:30:03,892
«نوريا» را تماشا ميکردم که در زيرِ ضرباتِ «ديگو»
.در حالِ کوبيدهشدن بود
594
01:30:04,033 --> 01:30:05,713
... و زمين را ميديدم
595
01:30:06,866 --> 01:30:09,411
.و ژرفايِ اقيانوسها را
596
01:30:10,949 --> 01:30:14,200
«سپس مشاهدهکردم که «نوريا
،به طرفي چرخيد و ناله سر داد
597
01:30:15,700 --> 01:30:19,715
«و آرزو نمودم که ايکاش «ديگو
.شهوتِ خود را تخليهنکردهباشد
598
01:30:32,949 --> 01:30:36,440
،سپس «ديگو» در اندرونم ارضاءشد
.در حاليکه هنوز از رطوبتِ «نوريا» خيسبود
599
01:30:39,283 --> 01:30:42,010
،و آنگاه بکُلي از خود بيخود گشتم
... طوريکه حتي
600
01:30:42,533 --> 01:30:45,675
بهعنوانِ تيغهيِ علف نيز
.ديگر وجود نداشتم
601
01:30:49,282 --> 01:30:52,033
... و متوجهگشتم که چقدر
602
01:30:53,033 --> 01:30:54,451
... آسيبپذير
603
01:30:55,532 --> 01:30:58,168
،و در عينِ حال
.ويراننشدني بودم
604
01:30:59,866 --> 01:31:04,782
چهکسي تصور مينمود که من زماني
ميانِ «ديگو» و «نوريا» بخوابم؟
605
01:31:04,866 --> 01:31:07,502
و اينک بههمينزودي، يک هفتهيِ تمام
.سپري شدهبود
606
01:31:09,950 --> 01:31:12,917
ديشب متوجه
.چهرهيِ «نوريا» گشتهبودم
607
01:31:13,950 --> 01:31:16,200
... او شيوهاي منحصربهفرد دارد در
608
01:31:16,449 --> 01:31:21,158
،بالا بُردنِ چشمانش بهسويِ آسمان، حينِ عشقبازي
... بطوريکه شبيه به
609
01:31:21,242 --> 01:31:24,995
،مجسمهيِ «حضرتِ مريم» ميگردد
.با اشکهايي مومي و دستخوشِ خلسهاي دردناک
610
01:31:53,991 --> 01:31:55,242
چه خبرته؟
611
01:31:56,450 --> 01:31:58,450
!تمومشکُن ديگه -
!برو بابا -
612
01:32:01,157 --> 01:32:03,949
!تو اصلاً کلهات عيب داره
613
01:32:04,033 --> 01:32:07,611
!چرت نگو! خودتي که مشکل داري -
!يالا کاغذهامو بهم پسبده -
614
01:32:14,824 --> 01:32:18,617
!يالا بزن به چاک
!برو ببينم، الدنگِ بيشعور
615
01:33:29,657 --> 01:33:34,282
آيا آنها در موضوعي با يکديگر شريکبودند
که من هرگز در آن سهمي نداشتم؟
616
01:33:36,116 --> 01:33:39,741
و آيا چگونه ميگشت اگر يکروز من نيز
... همچون تمامِ آن ديگراني ميشدم
617
01:33:39,825 --> 01:33:43,323
که فرزندانشان را در پشتِ پنجرههايِ چراغانيشده
... بغل مينمايند
618
01:33:43,407 --> 01:33:47,158
همين مني که اکنون در يک تقاطعِ نيمهروشن
بهتنهايي قدم ميزدم؟
619
01:33:49,449 --> 01:33:51,722
اما قبل از آنکه بتوانم
... آن نورها را مطالبهنمايم
620
01:33:52,782 --> 01:33:55,865
بايد بر اين تاريکي و ظلمات
.فائقآيم
621
01:33:55,949 --> 01:33:57,033
.چه وحشتناک است
622
01:33:59,199 --> 01:34:00,926
آيا جايگاه من کجا بود؟
623
01:34:02,700 --> 01:34:05,600
در آنسويِ آينه؟
624
01:34:05,867 --> 01:34:10,143
بهايي که ما بايد
... برايِ رسيدن به آنسو بپردازيم
625
01:34:10,241 --> 01:34:12,605
برايِ رسيدن به
... آنسويِ زندگي
626
01:34:12,950 --> 01:34:15,314
بسي سنگينتر است از
.رسيدن به آنسويِ آينه
627
01:34:37,782 --> 01:34:39,462
.منزلگاه من همينجا بود
628
01:34:40,982 --> 01:34:44,447
و من تماميِ عمرم را در مجاورتِ بلندگوها
.خواهم خُسبيد
629
01:34:44,582 --> 01:34:47,132
تو اينجا چکار ميکُني؟ -
.منو ترسوندي -
630
01:34:47,216 --> 01:34:49,699
.دارم تعطيل ميکُنمها -
.ميخوام کمي اينجا بمونم -
631
01:34:49,783 --> 01:34:52,466
ميخواي همينجا بخوابي؟ -
.آره، ميلدارم همين کارو بکُنم -
632
01:34:52,650 --> 01:34:56,032
.پس همراهم بيا، من يه اتاق دارم -
.نه، تويِ حسوحالش نيستم -
633
01:34:56,116 --> 01:34:59,699
.باشه، اين کليدها رو ميدم بهت
.فردا ظهر برميگردم و 3 بار ميزنم به در
634
01:34:59,783 --> 01:35:03,169
.ولي به هيچکس اجازهنده بياد داخل
!ضمناً مراقبِ آقاگُرگه هم باش
635
01:35:03,249 --> 01:35:05,504
.خوابهايِ شيرين ببيني -
.ممنونم -
636
01:36:25,517 --> 01:36:26,767
!چه وحشتناک
637
01:36:40,182 --> 01:36:43,237
قهوه هست؟ -
.يهمقدار تويِ کاسهست -
638
01:36:44,816 --> 01:36:47,767
!اين که عينهو شاشِ گربهست
.نميتونم بخورمش
639
01:36:49,966 --> 01:36:52,148
ديگه هيچ قهوهاي
باقينمونده؟
640
01:36:53,433 --> 01:36:54,960
.پس چاي درست ميکُنم
641
01:36:56,299 --> 01:36:57,779
!خيلي وحشتناکه
642
01:36:58,299 --> 01:37:00,683
،آخه من که نميتونم همهجا باشم
... تويِ «قسمت» کارکُنم
643
01:37:00,767 --> 01:37:05,067
،برم خريد، خونه رو نظافتکُنم
.و تازه بعدش همه رو غذا هم بدم
644
01:37:07,349 --> 01:37:09,265
کتري رو نديدي؟
645
01:37:09,349 --> 01:37:11,804
.اونطرف نيست
.همون پايينه
646
01:37:14,183 --> 01:37:17,150
!لعنتي
بالاخره کتري کجاست؟
647
01:37:25,683 --> 01:37:28,319
موقعيکه
... به «بارسلونا» اومدهبودي
648
01:37:28,683 --> 01:37:31,766
و «ديگو» بهم گفت
... ميخواد باهات بره مسافرت
649
01:37:32,050 --> 01:37:35,690
با خودم فکرکردم که کلهمو
.بکوبم به ديوار و خُردشکُنم
650
01:37:44,267 --> 01:37:48,683
،نوريا»، اي خواهرِ من، مادرِ من»
... عشقِ من و طغيانِ من
651
01:37:50,224 --> 01:37:53,432
تويي که باسنت را چنان ميجنباني
... که گويي همهجا ستارهباران ميشود
652
01:37:53,516 --> 01:37:56,832
مرا ياريبده تا
.مبدل به درختي خُشک نگردم
653
01:37:57,017 --> 01:37:59,100
و او گويي
.دعايم را شنيد
654
01:38:06,016 --> 01:38:07,933
... احساسکردم که زندگي
655
01:38:09,350 --> 01:38:12,579
از لبانِ داغِ او
.دوباره به اندرونم بازميگردد
656
01:38:14,224 --> 01:38:18,808
،حالآنکه لبانِ خودم هنوز فلج بودند
.درست همچون يک شخصِ مغروق
657
01:38:19,192 --> 01:38:21,041
دلم ميخواست از نوميدي
... فرياد سر دهم
658
01:38:21,125 --> 01:38:24,154
که چرا «ديگو» را ترکنمودم
.و نيز چرا اين زن را آزردهبودم
659
01:38:25,516 --> 01:38:28,099
دوستداشتم همچون چلچلهها
... جيغ بکِشم
660
01:38:28,183 --> 01:38:32,016
«همانها که در سحرگاهانِ حومهيِ «کاتالونيا
.هميشه آنچنان مجنون و شوريده بودند
661
01:38:32,100 --> 01:38:35,349
«آن زمان ديگر متوقف شدهبود که «ديگو
.در اندرونم ورود مييافت
662
01:38:35,433 --> 01:38:38,749
همان لحظاتِ
.بيآغاز و بيپايان
663
01:38:39,016 --> 01:38:40,433
همان شبِ
... حجيم و سهمگين
664
01:38:40,517 --> 01:38:46,041
،که در آن مجبور به زايلشدن هستي
.بدينمنظور تا در نورِ روز، دوباره از نو زادهگردي
665
01:38:46,432 --> 01:38:49,159
من همهچيز را به اين زن
... بخشيدهبودم
666
01:38:49,850 --> 01:38:52,849
تمامِ آنچيزهايي که نامِ محبوبم را
،بر خود داشت
667
01:38:52,933 --> 01:38:55,515
تمامِ آنچيزهايي را که ديگر
،صاحبش نميگشتم
668
01:38:55,599 --> 01:38:58,054
و همين مرا
.تکهتکه مينمود
669
01:39:03,016 --> 01:39:06,098
تنم همچون
... درونِ آن انجيرهايي بود
670
01:39:06,182 --> 01:39:11,706
که عاشقِ کِشرفتنشان بودم
.در پايانِ تابستانها و در امتدادِ کنارهيِ جادهها
671
01:39:12,682 --> 01:39:15,598
،آنها برايم ديگر ميوه نبودند
.بلکه تنقلاتي بودند شيرين
672
01:39:15,682 --> 01:39:17,100
!چه رسواآميز
673
01:40:05,033 --> 01:40:08,249
،سپس ارضاءگشتم
،شايد کمي بيش از حد زمخت
674
01:40:09,017 --> 01:40:10,697
.و او خنديد
675
01:40:11,682 --> 01:40:12,767
.که طبيعي بود
676
01:40:13,617 --> 01:40:15,972
زيرا عاقبت
.يک جنايتکارِ ياغي بودم
677
01:40:16,725 --> 01:40:18,807
حالا نوبتِ هيجانانگيزترين
.قسمتش ميشه
678
01:40:18,891 --> 01:40:21,073
موقعيکه ميريم بالا؟ -
.آره -
679
01:40:35,058 --> 01:40:37,958
چرا قطار برقي رو
امتحاننکُنيم؟
680
01:40:38,558 --> 01:40:41,285
!تو از هيچي نميترسيها
681
01:40:41,558 --> 01:40:43,807
.چرا، ميترسم
.ولي خطرش هيجانانگيزه
682
01:40:43,891 --> 01:40:45,982
خُب آره، خودِ زندگي هم
.پُر از خطراته
683
01:43:27,474 --> 01:43:31,224
ديگو» امروز به ما گفت که»
.بايد به «بارسلونا» برگردد
684
01:43:31,308 --> 01:43:33,763
او گفت که ميخواهد
.دوباره نقاشيکُند
685
01:43:35,016 --> 01:43:37,433
«و «نوريا
.تصميم به ماندن گرفت
686
01:43:39,141 --> 01:43:42,041
در اندرونِ او نيز چيزي
.در هم شکستهشدهبود
687
01:43:49,975 --> 01:43:51,892
!بيلي»! نگاهکُن»
688
01:43:53,891 --> 01:43:55,975
!به يکي از دوستهام برخوردم
689
01:43:57,558 --> 01:43:59,558
.بذار بعداً بده بهش
690
01:43:59,891 --> 01:44:03,382
آخه دخترک داره شير مينوشه
.و خوابشبُرده
691
01:44:04,057 --> 01:44:06,642
کنجکاوم بدونم که
.چهجور حسي داره
692
01:44:06,892 --> 01:44:08,142
... آخه خيلي
693
01:44:08,808 --> 01:44:10,444
.شبيه حيوونهاست
694
01:44:10,642 --> 01:44:13,683
مگه خودت چي هستي، احمق؟
حيوون نيستي؟
695
01:44:13,767 --> 01:44:16,683
آره، ولي يه حيوون
!برايِ رويِ صحنه
696
01:44:18,516 --> 01:44:21,890
بهم گفتن که زمانِ بچگيم
.دوستنداشتم از پستون شير بخورم
697
01:44:21,974 --> 01:44:24,141
خُب هيچوقت برايِ امتحانکردنش
.دير نيست
698
01:44:24,225 --> 01:44:26,861
منظورت چيه؟ -
دلت ميخواد امتحانکُني؟ -
699
01:44:54,057 --> 01:44:56,693
ميدوني چرا
... قبلترها
700
01:44:57,307 --> 01:44:58,558
... منظورم اينه که
701
01:44:59,092 --> 01:45:00,442
... مدتها سال پيش
702
01:45:01,424 --> 01:45:03,315
... تويِ دورانِ ماقبلتاريخ
703
01:45:04,058 --> 01:45:05,149
خُب بعدش؟
704
01:45:06,142 --> 01:45:09,633
چرا مردها فکر ميکردن که همسرهاشون
جادوگر هستن؟
705
01:45:12,392 --> 01:45:16,140
چون ارتباطِ بينِ
... عشقبازيکردن
706
01:45:16,224 --> 01:45:18,042
و بچهآوردن رو
.نميدونستن
707
01:45:21,391 --> 01:45:23,300
واقعاً؟ -
.آره، البته -
708
01:45:32,849 --> 01:45:34,849
کفشهام رو نديدي؟
709
01:45:35,475 --> 01:45:38,558
گُهتوش! حالا واسه امضايِ قرارداد
.ديرم ميشه
710
01:45:38,642 --> 01:45:40,890
حالا مگه داري کجا ميري؟
مسافرت؟
711
01:45:40,974 --> 01:45:44,378
!بگو «ما» داريم کجا ميريم
!چون خودتم همراهم مياي
712
01:45:44,475 --> 01:45:46,225
... «اول ميريم «بروکسل
713
01:45:46,475 --> 01:45:49,390
چون بيروناومدن از اين بيغوله
،برامون مفيده
714
01:45:49,474 --> 01:45:51,223
و بعدشم ميريم
.کُلي شهرهايِ ديگه
715
01:45:51,307 --> 01:45:52,507
.غيرِممکنه
716
01:45:52,892 --> 01:45:54,473
چهچيزي غيرِممکنه؟
717
01:45:54,557 --> 01:45:57,102
،البته بهم محبت داريها
.ولي من نميتونم بيام
718
01:45:58,142 --> 01:46:00,058
.ولي آخه گوشکُن
719
01:46:02,057 --> 01:46:03,308
چرا که نه؟
720
01:46:03,558 --> 01:46:06,103
!تو ميتوني -
.دارم ميگم غيرِممکنه -
721
01:46:08,057 --> 01:46:10,975
من نميتونم مثلِ تو
.زندگيکُنم
722
01:46:12,307 --> 01:46:15,972
آخه من که نميتونم با يه بچه تويِ بغلم
.هتلبههتل دربهدر بشم
723
01:46:20,058 --> 01:46:21,967
ولي تو برام
.عزيز هستي
724
01:46:23,557 --> 01:46:26,457
بيلي» و تو»
.خانوادهام ميشين
725
01:46:27,558 --> 01:46:29,238
.من فقط تو رو دارم
726
01:46:32,057 --> 01:46:33,875
.منم فقط تو رو دارم
727
01:46:41,058 --> 01:46:43,331
دنبالِ چي ميگردي؟
728
01:46:47,432 --> 01:46:49,391
نميتونم بليتها رو
.پيداکُنم
729
01:46:49,475 --> 01:46:52,099
عجلهکُن، قطار تا 5 دقيقهيِ ديگه
.حرکت ميکُنه
730
01:46:52,183 --> 01:46:53,274
پس «نانو» کو؟
731
01:46:53,517 --> 01:46:56,474
.هنوز نيومده
کي ميدونه کجاست؟
732
01:46:56,558 --> 01:46:58,558
.دوستداشتم ميدونستم
733
01:46:59,057 --> 01:47:00,693
!اوه، اوناهاش
734
01:47:03,099 --> 01:47:04,516
... معذرت ميخوام دخترها
735
01:47:04,600 --> 01:47:07,348
ولي با يه آدمِ غيرِمنطقي
.جروبحثم شدهبود
736
01:47:07,432 --> 01:47:10,661
.يالا بريم ديگه
.ميتوني تويِ قطار برامون تعريفکُني
737
01:49:05,182 --> 01:49:07,273
... نوريا» در اندرونم باقيماند»
738
01:49:07,558 --> 01:49:10,642
درست بهمحضِآنکه
.بر رويِ سکويِ راهآهن ترکشنمودم
739
01:49:12,474 --> 01:49:16,576
ميبايست لااقل يکبارِ ديگر
.اصرار ميورزيدم و متقاعدش مينمودم
740
01:51:59,349 --> 01:52:02,404
سپس فقط ابري از عطر
... باقيماند
741
01:52:02,600 --> 01:52:06,353
که ديوانهوار زيرِ تلألو نورافکنها
.در حالِ چرخش بود
742
01:52:08,100 --> 01:52:12,682
و گروه «بانو اِم» يکي پس از ديگري
... در پشتِ پرده ناپديد گشتند
743
01:52:12,766 --> 01:52:14,584
... بهطرفِ ديگر سو
744
01:52:15,142 --> 01:52:17,233
.بهسويِ آن حقيقتِ ديگر
745
01:52:27,558 --> 01:52:30,142
خانم، ميتونين
زنگِ اين در رو بزنين؟
746
01:52:31,516 --> 01:52:33,607
.اوه، تو چقدر کوچولويي
747
01:52:58,142 --> 01:53:01,807
«کنجکاو بودم بدانم که آيا احتمالاً «بيلي
يک دندانِ نو درآورده است؟
748
01:53:02,641 --> 01:53:03,892
.سردم بود
749
01:53:05,392 --> 01:53:08,447
از چشمانم
.قنديل آويزانگشتهبود
750
01:53:09,057 --> 01:53:11,142
.حسِ خوبي نداشتم
751
01:53:29,557 --> 01:53:32,474
،شش ماه بعد
.به «بارسلونا» رفتم
752
01:53:32,558 --> 01:53:36,922
«جرأتنداشتم به خيابانِ «پورتاوِدرا 35
.نزديکگردم
753
01:53:38,141 --> 01:53:39,559
.ميترسيدم
754
01:53:40,224 --> 01:53:41,808
.نميدانستم چرا
755
01:53:41,892 --> 01:53:45,121
اين احساس را داشتم که گويي
.خطايي مرتکبشدهام
756
01:53:50,391 --> 01:53:53,640
آموختهبودم که سبُک مسافرتنمايم
.بدونِ باروبُنه و چمدان
757
01:53:53,724 --> 01:53:58,723
،خود را از تمامِ چيزها رها نمودهبودم
.و فقط يک نامهيِ تايپشده را نزدم نگهداري ميکردم
758
01:53:58,807 --> 01:54:02,725
،اِم» مجبور بود بهپيش برود»
.بيآنکه به عقب بنگرد
759
01:54:09,557 --> 01:54:11,808
نهايتاً کنجکاويم
.بر من پيروز گشت
760
01:54:11,892 --> 01:54:14,557
ميخواستم بدانم
.چه بر سرِ آنها آمدهبود
761
01:54:14,641 --> 01:54:16,225
.ميبايد ميفهميدم
762
01:54:53,224 --> 01:54:55,860
.سلام، من دنبالِ «ديگو» ميگردم
763
01:54:57,600 --> 01:55:01,017
بله «ديگو»، همون آقايي که
... با «نورا» زندگي ميکُنه
764
01:55:01,266 --> 01:55:03,683
،و يه بچه هم دارن
.«بهاسمِ «بيلي
765
01:55:04,766 --> 01:55:08,344
،هيچکس تابحال حرفي ازشون نزده
.وگرنه اسمهاشون بهگوشم ميخورد
766
01:55:08,807 --> 01:55:12,058
... نوريا» ديگه»
.همون خانمِ رنگينپوست
767
01:55:12,308 --> 01:55:14,581
.نه، اونها اينجا زندگي نميکُنن
768
01:55:14,807 --> 01:55:16,898
ولي من قبلاً همينجا
.باهاشون ملاقات کردهبودم
769
01:55:17,057 --> 01:55:19,808
پس قطعاً بايد مربوط به
.خيلي وقت پيش باشه
770
01:55:27,599 --> 01:55:30,473
انتظارِ هر چيزي را داشتم
.مگر اين را
771
01:55:30,557 --> 01:55:33,786
اين زن درست در همان محل
،زندگي مينمود
772
01:55:34,058 --> 01:55:38,269
ليکن مدعيبود که هرگز آنها را نديده
.و هرگز نامي از ايشان نشنيده است
773
01:55:49,391 --> 01:55:53,473
«آن شب از ميانِ تنوبدنِ «بارسلونا
... قدمزدم
774
01:55:53,557 --> 01:55:56,457
درست گويي که از ميانِ
.تنوبدنِ يک معشوق
775
01:55:58,975 --> 01:56:01,723
بر رويِ پوستم
... نَفَسِ گرمِ شهر را حس مينمودم
776
01:56:01,807 --> 01:56:05,594
همچون نَفَسِ خارجشده از دهاني که
.بههمراهش جملاتِ عاشقانه بيرون ميآيد
777
01:56:07,642 --> 01:56:11,391
خود را به عطرِ درختانِ ليمويِ
... رامبلا دِه کاتالونيا» سپردم»
778
01:56:11,475 --> 01:56:15,228
همچون پنهاننمودنِ چهره
.در پشتِ يالِ موّاج
779
01:56:39,557 --> 01:56:44,141
مدتي بعدتر، نامهاي از «ديگو» دريافتکردم
.که از آمريکايِجنوبي ارسال شدهبود
780
01:56:44,225 --> 01:56:49,200
او با زني اهلِ پرو ازدواج کردهبود
.و اکنون در همانجا زندگي مينمود
781
01:56:51,225 --> 01:56:53,141
«اما از «نوريا
.هيچ خبري نبود
782
01:56:53,425 --> 01:56:55,308
و هرگز هيچ
.پيغامِ ديگري نيامد
783
01:56:55,592 --> 01:56:56,740
.ابداً هيچگاه
784
01:57:00,607 --> 01:57:03,798
حاضر بودم همهچيزم را ببخشم
.تا دوباره با «نوريا» ديدار نمايم
785
01:58:23,812 --> 01:58:31,814
: ترجمه زيرنويس
hamlethamletian
785
01:58:32,305 --> 01:59:32,793
Watch Online Movies and Series for FREE
www.osdb.link/lm